بازگشت   پی سی سیتی > هنر > موسيقی Music > موسیقی جهان

موسیقی جهان در این بخش به شناساندن بزرگان موسیقی جهان میپردازیم بیوگرافی ها عکس ها خاطرات و خدمات ... همچنین سایر مسائل مربوط به موسیقی جهانی اخبار و ....

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-12-2007
Hamed آواتار ها
Hamed Hamed آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: داخل
نوشته ها: 659
سپاسها: : 314

299 سپاس در 77 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان زندگي موتسارت



ولفگانگ آمادئوس موتسارت یکی از شگفت انگیز ترین کودکان اعجوبه تاریخ در سالتسبورگ اتریش زاده شد. شش ساله بود که می تونست کلاوسن و ویولون بنوازد و با یک نگاه هر اثری را به خوبی نت خوانی کند. هشت سال داشت که سنفونی نوشت و دوازده ساله بود که نخستین اپرایش را ساخت. موتسارت تا پیش از نوجوانی آثار چندان فراوانی آفریده بود که برای اعتبار بخشیدن به آهنگسازی با سه برابر سن او نیز کفایت می کرد.
پدرش لئوپولد موتسارت موسیقیدانی در باری بود که اشتیاقی آگاهانه برای به نمایش گذاشتن استعداد او داشت و به این منظور راهی سفرهایی دور و دراز می شد.حدود نیمی از دوران شش تا پانزده سالگی موتسارت در سفر به اروپا و انگلستان گذشت. او در وین برای ملکه مریا ترزا در ورسای در حضور لویی پانزدهم در لندن برای جرج سوم و در میانه راه برای انبوهی از اشراف به نوازندگی پرداخت. در سفرهایش به ایتالیا این مجال برایش فراهم آمد که به مطالعه سبک اپرایی رایج بپردازد و بر آن احاطه یابد سبکی که بعدها آن را به گونه ای درخشان و عالی به کار گرفت. موتسارت در چهارده سالگی هفته مقدس را در رم گذراند و برای شنیدن آواز مشهور همسرایان کلسای جامع سیستین که از آثار بسیار متعاق به ارزشمند کلیسا بود به آنجا رفت نسخه برداری از این قطعه مجازات تکفیر را در پی داشت. موتسارت با یک بار شنیدن این قطعه کم و بیش آن را به طور کامل بر روی کاغذ آورد و برای تکمیل آن با دست نوشته هایش به آنجا باز گشته بود که کارش فاش شد. نسخه برداری از این اثر توسط هر کسی که صورت می گرفت گناه به شمار می آمد اما شنیدن و به یاد سپردن آن با چنین دقتی باور نکردنی بود. موتسارت نه تنها از مجازات رهایی یافت بلکه پاپ به پاس توانایی او در موسیقی لقب شوالیه را نیز به اعطا کرد.

موتسارت در پانزده سالگی به سالسبورگ که به تازکی شاهزاده اسقف اعظم هیرونیموس کلوردو بر آن حکم میراند بازگشت. اسقف اعظم فردی مستبد بود که نبوغ موتسارت را نادیده می گرفت و جز از سپردن شغلی پیش پا افتاده در ارکستر دربار به او خودداری می کرد. موتسارت در ده سالی که از بازگشتش به سالتسبرگ گذشت به کمک پدرش بارها در پی یافتن منصبی مناسب در جایی دیگر برآمد اما موفقیتی نصیبش نشد. طنز ترازیک زندگی موتسارت این بود که او بیشتر به عنوان پسرکی اعجوبه از تحسین برخوردار شد تا در مقام یک موسیقیدان بزرگسال. وابستگی کامل او به پدرش در خوردسالیبرایش مجال اندکی باقی گذاشت تا خود رشته امور زندگیش را به دست گیرد. حتی در بیست و دو سالگی که برای مستقل شدن و سامان گرفتن به پاریس رفت مادرش نیز همراه او راهی شد.یکی از پاریسی ها درباره او گفته است: (( بسیار نیک سیرت است و نچندان که باید کاردان به سادگی فریب می خورد و به آنچه که می تواند او را به کامیابی برساند توجهی ندارد.)) موتسارت برخلاف هایدن زندگی حرفه ایش را به عنوان موسیقیدانی نام آور در سراسر اروپا و نازپرورده پادشاهان آغاز کرد. طاقت نداشت که با او مثل یک مستخدم رفتار شود و با نوکران و آشپزها غذا بخورد و بدین ترتیب بود که روابط تیره و تار او با حامیش رو به وخامت گذاشت. هنگامی که شاهزاده اسقف اعظم اجرای کنسرت و نواختن در خانه های اشراف را بر او قدغن کرد دیگر سر به طقیان برداشت. پس از بحثی ناخوشایند با حامیش چنین نوشت: (( او رو در روی خودم و به دروغ گفت که حقوقت پانصد گلدن است و مرا رذل و بیشرم و ولگرد نامید. آخر خونم به جوش آمد دیگر نتوانستم خوددار باشم و گفتم: " پس عالیجناب از من راضی نیستند؟ " و او در جواب گفت: " تو آدم رذل به خودت جرأت تهدید مرا میدهی؟ بیرون! " )) و هنگام سومین تلاشش برای تقاضای کناره گیری از خدمت بود که مستخدم دربار او را بالگد از اتاق بیرون انداخت. در سال 1781 که بیست و پنج سال داشت دیگر طاقتش تمام شد و خود را از قید حاکم سالتسبرگ رها کرد و به وین رفت تا موسیقیدانی آزاد باشددر این زمان برای آسوده کردن پدرش چنین نوشت: (( من از بهترین و پربارترین آزادی های جهان برخوردارم. مورد توجه و علاقه سرشناس ترین خانواده ها و از هر احترامی که بتوان تصور کرد بهره مندم و گذشته از همه این ها برای کارم پول نیز دریافت می کنم. به شما اطمینان می دهم که موفق خواهم بود.))
به واقع نیز نخستین سال حضور موتسارت در وین قرین کامیابی بود .شاگردانش پول قابل توجهی به او می دادند آثارش نیز به چاپ می رسیدند و خودش به نواختن آثارش در تالار قصرها می پرداخت. حتی بر خلاف خواست پدرش با کنستانتین وبر که مانند خودش بی پول و بی دست و پا بود نیز ازدواج کرد. سهمی از درخشش و شادکامی در این سالها به دوستی موتسارت با هایدن باز می گردد و او بود که به لئوپولد موتسارت گفت : (( پسر شما بزرگترین آهنگسازی است که سراغ دارم او قریحه و فراتر از آن وقوفی عظیم بر آهنگسازی دارد. )) در سال 1786 اپرای عروسی فیگارو را ساخت. وینی ها عاشق این اپرا بودند و مردم پراگ در ابراز شور و هیجان نسبت به این اثر از وینی ها نیز سبقت گرفتند. موتسارت خود در این باره چنین گفته است: (( آنها درباره چیزی جز فیگارو صحبت نمی کنند چیزی را نمی نوازند نمی خوانند و حتی سوت نمی زنند مگر فیگارو. ))
اما محبوبیت موتسارت در وین رو به افول گذاشت. در این شهر دمدمی مزاج یک تن چند صباحی عزیز کرده جامعه بود و بعد ناگهان از چشم می افتاد. از این گذشته وینی ها در مورد مورد موسیقی موتسارت عقیده داشتند که پی گرفتن آن در هنگام شنیدن دشوار است. یک ناشر ناشر موسیقی در این باره به او گفت: (( به سبکی عامه پسندانه تر بنویسید اگر نه دیگر نه چیزی از شما چاپ خواهیم کرد و نه پولی بابت آن به شما خواهیم داد! )) شمار شاگردانش کم وکمتر می شد و نخبگان رقبتی به کنسرت هایش نشان نمی دادند. در نهایت استیصال به دوستانش چنین نوشت: (( خدای بزرگ حتی برای بدنرین دشمنم هم چنین وضعی را آرزو نمی کنم... من نه با شکر و سپاس بلکه با التماسی گستاخانه به تو روی می آورم. ))
موتسارت در واپسین سال زندگیش شادتر بود. شادی او به این دلیل بو که سفارشی از تئاتر وین دریافت کرده بود سفارش ساخت یک اپرای کمیک آلمانی به نام فلوت سحر آمیز. همچنین بعد از ساخت این اپرا میبایست اپرایی دیگر به نام بخشایش تیستو را نیز تصنیف می کرد اپرایی که در 6 سپتامبر سال 1791 در وین به اجرا در آمد. در 30 دسامبر یعنی 2 ماه قبل از مرگش فلوت سحر آمیز برای نخستین بار در وین به اجرا در آمد و غریو ستایش آن در شهر تنین انداز شد. شاید این موفقیت در آمدی سرشار نیز به همراه داشته است اما دیگر دیر شده بود. موتسلرت در 5 دسامبر 1791 پیش از فرا رسیدن سی و ششمین سالروز تولدش بر اثر تب رمانیسمی درگذشت. در روز خاکسپاری او یکی از روزنامه های وین چنین نوشت: (( آثار او که همه جا مورد علاقه و ستایشند گواه بر عظمت او ونیز نشانگر لطمه جبران ناپذیری است که هنر شکوهمند موسیقی با مرگ او متحمل شده است. ))
__________________


میانِ غربتِ خاموشِ رهگذر
و تنهای مانده از سفر
یک پنجره

فاصله است...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:46 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها