بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 01-09-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنونم
يه خواهش از همه ، اگر در اين زمينه شعري قديمي
از مادربزرگهاتون داريد بزارين ....... تشکر
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 01-09-2010
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
ممنونم
يه خواهش از همه ، اگر در اين زمينه شعري قديمي
از مادربزرگهاتون داريد بزارين ....... تشکر
متاسفانه مادر بزرگی ندیدم اما مادرم منبع این شعرهاست این زن فرهیخته حتی خودش لالایی برامون می ساخت و میگفت به محض اینکه به پابوسشون رفتم حتما میارم براتون
یا علی مدد
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 01-09-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اميدوارم خيلي زود به آغوش مادر عزيزتون برگرديد

تا اون روز منتظر ميمونيم ، همه شعراشونو يه جا بيار ....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 05-02-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض لالالالا گل آلاله رنگُم

لالالالا گل آلاله رنگُم

لالایی ها، نخستین شعرهای نانوشته ی زنان ایرانی




"لالایی" نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آن چنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در این که آن ها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی


قلبش می خواهد که بشود و می شود.
"لالایی" ها از جمله ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آن ها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آن که بدانند از کجا و چگونه، آن ها را می دانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژه ی آن از روز نخست برای روان زن تدارک دیده شده است.
زن مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آن ها درنگ می کند، برای این است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بیند، اما بی گمان اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون این که از زمینه ی شعر و آهنگ خارج شود، آن ها را به کمال زمزمه می کند. گوِیی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش را برای فراگیری این ترانه های ساده، سفید بگذارد.
شاید بتوان گفت که لالایی ها طیف های رنگارنگی از آرزوها، گلایه ها و نیایش های معصومانه ی مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسل های پیشین گذشته تا به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده اند، به گونه ای که تا کنون هیچ ترانه ی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
در حقیقت لالایی ها - این دیرپاترین ترانه های فولکلوریک - آغاز گاه ادبیات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان دیگر تاریخی نیست، بلکه باستان شناختی است.
از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست می آید، یعنی آهنگ و شعر، آهنگ به کودک می رسد و شعر از آن مادر است.

زیرا آن چه از نظر شنیداری برای کودک گاهواره ای دارای بیش ترین اعتبار است. ضرب آهنگ لالایی است، وگرنه همه می دانیم که شعر لالایی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهواره ای آن را دریافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گیرای مادر است که به کودک لذت می دهد و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه نباشد، کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جویباری در گوش های کوچکش حظ و طراوت می ریزد.
از طرفی دیگر تجربه نشان می دهد که کودکان با این که با لالایی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را یاد نمی گیرند و ذهن خود را موظف به فراگیری لالایی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می آیند، هرگز لالایی را به عنوان ابزار خیال خود به کار نمی گیرند. حتی دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برایش لالایی نمی خوانند بلکه بیش تر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنیت بدهند. زیرا در هنگام بازی بیش تر می خواهند عروسک را دریابند، نه این که او را بخوابانند. اما اگر همین دخترکان بخواهند خواهر یا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان مادرانه، حتما برایش لالایی می خوانند.




آهنگ لالایی ها نیز تناسب مستقیم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ایران مختلف است، از این رو لحن زمزمه ی مادران نیز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلا گاهواره هایی که در جنوب و نقاط مرکزی ایران برای خواباندن کودک به کار می رود، "ننو" نام دارد که بی گمان این واژه از کلمه ی ننه گرفته شده است(چون گاهواره را مادر دوم کودک نیز می گویند.) ننوها را به جایی می بندند. چنان که یک لالایی ملایری می گوید :
لالالالا کنم ایواره وختی للوته بونم، شاخ درختی


که در مجموع یعنی غروب هنگام، تو را لالایی می گویم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم. (ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 186)
برای بستن ننو در اتاق اغلب دو میخ بزرگ به دو زاویه ی روبروی هم، به دیوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولا از جنس چرم یا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب این گاهواره بسیار زیاد است، یعنی با یک تکان دست، از این سوی اتاق تا آن سوی دیگر تاب برمی دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتی صدای کلیک میخ طویله با زمزمه ی لالایی می آمیزد، که حال و هوای خوشی به وجود می آورد.
اما گاهواره های شمالی، که به آن ها گاره (= گهواره) می گویند، از چوب است و زیر آن حالت هلالی دارد و تقریبا هم سطح زمین است. تکان های "گاره" کوتاه و پشت سر هم و مقطع است.
اما شعر لالایی ها از آن مادر است، زیرا مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک گاهواره ای خود گفت و گو می کند و اگرچه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همین قدر که کودک به او گوش فرا می دهد برایش کافی است. شعر های لالایی ها اگرچه بسیار ساده است و گاهگاهی هم از وزن و قافیه خارج می شود، اما از نظر درون مایه ی احساسی بسیار غنی و همواره حامل آرزوهای دور و نزدیک مادر است و از نظر مضمون نیز چندان بی زمینه نیست،

به طور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد:
1- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد:

لالالالا که لالات می کنم من نگا بر قد و بالات می کنم منلالالالا که لالات بی بلا بادنگهدار شب و روزت خدا باد !
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران، برگ 217)
لالاییت می کنم خوابت نمیادبزرگت کردم و یادت نمیادبزرگت کردم و تا زنده باشیغلام حضرت معصومه باشی
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 191)

2- لالایی هایی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود و با سواد شود:
لالالالا عزیز ترمه پوشمکجا بردی کلید عقل و هوشملالالالا که لالات بی بلا باد خودت ملا، قلمدونت طلا باد !
(ترانه های ملی ایران، برگ 147)
لالالالا عزیز الله قلم دس گیر، برو ملا بخوون جزو کلام الله
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 182)




3- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد:
لای لای دییم یاتونجه گؤ زلرم آی باتونچه
( لالایی می گویم تا به خواب روی ادامه می دهم تا ماه فرو رود)
سانه رم الدوز لری سن حاصله یتوننچه
(و ستاره ها را می شمارم تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 187)
4- لالایی هایی که مادر در آن ها به کودک می گوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست:

الا لا لا تو را دارم چرا از بی کسی نالم ؟الا لالا زر در گوش ببر بازار مرا بفروش
به یک من آرد و سی سیر گوش (گوشت)
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ 29)

لالالالا گل آلاله رنگُملالالالا رفیق روز تنگُملالالالا کنم، خووت کنم موعلی بووم و بیارت کنم مو
(خوابت کنم من) /(علی گویم و بیدارت کنم من)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 186)

5- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسی اش را ببیند:
لایلاسی درین بالا یو خو سو شیرین بالا
(کودک نازم که لالایت سنگین است / خوابت شیرین است)
تانریدان عهد یم بودو تو یو نو گؤ روم بالا
(با خدا عهد کرده ام که / عروسی تو را ببینم)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 186)
قیزیم بویوک اولرسن بیرگون اره گیدرسن
(دخترم روزی بزرگ خواهی شد / به خانه ی شوهر خواهی رفت)
الله خوشبخت ایله سین بیرگون ننه ایله سین
(خدا تو را خوشبخت کند ! / که روزی مادر خواهی شد)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 188)
گاه در این دسته از لالایی ها رگه هایی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد:
گل سرخ منی زنده بمونیز عشقت می کنم من باغبونیتو که تا غنچه ای بویی نداریهمین که گل شدی از دیگرونی
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ 773)

6- لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد:
لای لای د یم آد یوه تاری یتسون داد یوه
(لالایی گفتم به نام تو / خداوند یاور و داد رس تو باشد)
بویو ک اولسان بیرگون سن منی سالگین یاد یوه




(روزی که بزرگ شدی / زحمات مرا به یاد آوری)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ 187)
اما خود پیشاپیش می داند که کودک فراموش خواهد کرد:
لالاییت می کنم با دس پیریکه دسّ مادر پیرت بگیریلالاییت می کنم خوابت نمیاد


بزرگت می کنم یادت نمیاد
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران (هدایت)، برگ 217)

7- لالایی هایی که مادر در آن ها از نحسی کودک و از این که چرا نمی خوابد گلایه می کند. این لالایی ها گاه لحنی ملامت بار، گاه عصبی و گاه طنز آمیز دارد:

لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشیبمونی مونسم باشیبخوابی از سرم واشی
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ 775)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل پسته شدم از گریه هات خسته ...
(همانجا)
نمونه ی دیگر:
لالالالا گل زیرهچرا خوابت نمی گیره ؟به حق سوره ی یاسینبیا یه خو تو را گیره
(بیاید خواب و تو را فرا گیره)
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ 29)

گاهی در این دسته از لالایی ها، مادر پای "لولو" را هم به میان می کشد و از او کمک می گیرد. روانشناسی این دسته از لالایی ها بسیار جالب است، چون مادر با شگردی که به کار می گیرد، لولو را از بچه می ترساند، نه بچه را از لولو ! و در ضمن یک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلا می گوید:
«لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد.» یا « تو از جان این بچه چه می خواهی ؟ این بچه پدر دارد و دو شمشیر بر کمر دارد.» و خلاصه چنین است و چنان:
لالالالا لالالاییبرو لولوی صحراییبرو لولو، سیاهی تو برو سگ، بی حیایی توکه رود من پدر داره دوخنجر بر کمر دارهدو خنجر بر کمر هچّیدو قرآن در بغل داره
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ های 190-191)

نمونه ی دیگر:
برو لولوی صحراییتو از بچه چه می خواهی ؟که این بچه پدر دارهکه خنجر بر کمر داره
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ 775)

نمونه ی دیگر:
لالالالا گل چاییلولو ! از ما چه می خواهی؟که این بچه پدر داره که خنجر بر کار داره
(همانجا)

نمونه ی دیگر:
برو لولوی صحرایی تو از روُدم چه می خواهی؟که رود من پدر داره کلام الله به بر داره
(گذری و نظری در فرهنگ مردم، برگ33)
ادامه دارد ...
پیرایه یغمایی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها