بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 04-15-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زن در آثار عطار نیشابوری

زنان درآثار عطار

زن در آثار عطار نیشابوری *


بخش اول :



این قدیس، این پیر افسانه‏ای عطار نیشابوری ، روشنفكری متجدد و مقدس است كه با در هم پیچیدن تفكر اسطوره‏ای و آرزوهای نوین نمونه والای اندیشمندی است كه پا در سنتها و اعماق و سر به سوی جهان های تازه كشیده است. عطار عارفی پزشك است. تجربه های عارفانه را چشیده و آن را به نوعی با علم طب و دانش مدرن آمیخته است. از عرفان ، شیفتگی و شیدایی، زهد و تقوا، عشق و محبت و علم دین را آموخته و از طبابت، تفكر و استدلال، عقل و خردگرایی و علم زمین را فراگرفته است.




عطار عارفی است كه در زمین می‏زید و عاشقی است كه با تجربه‏های ملموس دنیای مادی و چشیدن عشق زمینی قصد پل زدن و رسیدن به عالم بالا را دارد. چهره اش در اعماق تاریخ گم شده است. آن ناپیدای پیدایی است كه ذكرش همه جا هست و خود در میان نیست.
فرید الدین محمد عطار متولد كدكن نیشابور است و مدفون در همانجا. تاریخ تولد و وفاتش در هاله مبهمی از قصه ها و افسانه ها پیچیده شده است. زندگی او را در طول قرن ششم رقم زده‏اند و تاریخ وفاتش را با حمله مغولان به نیشابور یكی دانسته‏اند؛ و وفات نه، كه شهادتش را، كه به روایت تذكره‏ها به دست مغولان كشته شده است. او وارث گنجینه های شعر سنایی و مولانا ست. قلمش را در هر دو عرصه نظم و نثر دوانده است و شیفتگی اش را به زندگی زهاد و عباد با آثار عرفانیش نمایانده است. در عرصه نثر تذكرة‏الاولیاء را نوشت و دفتر زندگی صد عارف را با قلم شیرینش نگاشت. وی مجموعه منظومه‏هایش را در دو مثلث شمرده است: مثلث اول، الهی نامه و اسرار نامه و مقامات طیور (منطق الطیر) و مثلث دوم، مصیبت نامه ، مختارنامه و دیوان.[1] دیوان عطار شامل مجموعه غزلیات، قصاید و ترجیعات اوست و مختارنامه حاوی رباعیات وی می‏باشد. بجز اسرارنامه سه مثنوی الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر دارای روایت داستانی واحدی است كه با مجموعه حكایات و تمثیل های فراوان آراسته شده است.




طرح كلی الهی نامه یا خسرونامه عبارتست از مناظره خلیفه‏ای با شش پسر خود كه هر یك آرزو و خواهشی در دل دارد. پسر نخست طالب رسیدن به دختر شاه پریان است، دومی می‏خواهد جادوگری بیاموزد، سومین در جستجوی جام جم است. چهارمین آرزو دارد چشمه آب حیات را بیابد. پنجمین انگشتر حضرت سلیمان را می‏جوید و ششمین در اندیشه دست یافتن به علم كیمیاست.[2]
مشهورترین و عمیق ترین مثنوی عطار منطق الطیر اوست كه در آن ضمن ذكر اجتماع مرغان و


سؤال و جوابی كه بین آنها و هدهد پیش می‏آید، عطار از مقامات تَبَتُّل[3]تا فنا و از سلوك و سیر الی الله و از هفت وادی و به تعبیر مولوی هفت شهر عشق سخن گفته است.[4]
منطق الطیر عطار یكی از برجسته ترین آثار عرفانی در ادبیات جهان است و شاید بعد از مثنوی شریف جلال الدین مولوی هیچ اثری در ادبیات منظوم عرفانی در جهان اسلامی به پای این منظومه نرسد و آن توصیفی است از سفر مرغان به سوی سیمرغ و ماجراهایی كه در این راه بر ایشان گذشته و دشواری های راه ایشان و انصراف بعضی از ایشان و هلاك شدن گروهی و سرانجام، رسیدن «سی مرغ» از آن جمع انبوه به زیارت «سیمرغ». در این منظومه لطیف ترین بیان ممكن از رابطه حق و خلق و دشواری های راه سلوك عرضه شده است.[5]
مصیبت نامه هم از برجسته ترین آثار عطار است. شاید پس از منطق الطیر مهم ترین منظومه او باشد و به لحاظ پختگی فكر و تنوع اندیشه‏ها در كمال اهمیت است و ظاهراً به لحاظ تاریخی آخرین منظومه عطار بشمار می‏آید.[6] این منظومه مفصل ترین منظومه عطار نیز هست. مصیبت نامه داستان سیری است روحانی كه در آن از روح به سالك فكرت تعبیر شده است. این سالك به راهنمایی پیر به سیر آفاق و انفس می‏پردازد و سلوك خود را از عالم غیب آغاز می‏كند. نخست نزد جبرئیل می‏رود. سپس نزد ملائكه مقرب و حَمَلة عرش و آسمانها و عناصر اربعه و كوه و جماد و نبات و وحوش و طیور و جن و انس می‏رود و ماجرای خود را بیان می‏كند، اما هر بار نومید به نزد پیر باز می‏گردد. پس از آن سالك فكرت سلوك خود را در مرتبه انبیاء ادامه می‏دهد و مشكل خویش را نزد حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و حضرت محمد(ص) می‏برد. حضرت محمد(ص) اسرار فقر را به او می‏آموزد و او را به طی مراحل سیر انفس یعنی پنج وادی حس، خیال، عقل، دل و جان دلالت می‏كند. بدین ترتیب طی مراحل آفاقی و انفسی سالك فكرت به پایان می‏رسد.[7]



اسرارنامه كوتاهترین منظومه عطار است. مشتمل بر 98 حكایت كه در 22 مقاله بیان شده است. در این منظومه عطار بر خلاف سایر مثنوی هایش حكایت های كوتاه فرعی را در ضمن یك حكایت جامع نیاورده بلكه آنها را به صورت مقاله ها و خطابه های جداگانه تنظیم كرده است كه هر یك شامل حكایتها و تمثیل‏هایی است و از این نظر بی شباهت به حدیقة الحقیقه سنایی و مخزن الاسرار نظامی نیست.[8]
در اینجا مجالی فراهم آمده است تا به زن و جایگاه او در زمانه عطار بپردازیم و ببینیم


دیدگاه این شیخ روشنفكر قرن ششم در مورد زنان چه بوده است و در مجموعه آثارش به كدام دسته از زنان توجه بیشتری داشته و تعبیر او از زن و هویت انسانی و نقش او در جامعه چگونه بوده است.
«عطار به احتمال قوی همسر و فرزندانی داشته، اما اسناد مستقیم زندگی او در این باره اطلاع روشنی به دست نمی‏دهد.»[9] بدیهی است كه عطار با التفاتی كه به چهره های برتر زنان تاریخ ایران و اسلام و عرفان نشان می‏دهد هویت انسانی ـ اجتماعی زن را كاملاً پذیرفته است.
زنان آثار عطار، رسالت های چندگانه‏ای را ایفا می‏كنند.زن در نقش همسر، زن در نقش مادر، زن مظهر عشق و دلدادگی، زن مظهر پارسایی و توكل، زن مظهر زهد و پرهیزكاری و زن مظهر خردمندی.




همانگونه كه ملاحظه می‏كنید حكایات مربوط به لیلی 27 مورد، رابعه عدویه 9 مورد، زلیخا 6 مورد، فاطمه(س) 5 مورد، مریم و زبیده و حوا و ام هانی و زین‏العرب (رابعه قزداری) هم هر یك، یك یا دو حكایت را به خود اختصاص داده‏اند.
از تكرار فراوان نام لیلی و رابعه و زلیخا معلوم می شود كه دو دسته زنان عارف و عاشق مهم‏ترین گروههای زنان مورد نظر عطار هستند. لیلی و زلیخا دو سمبل اسطوره‏ای عشق و رابعه چهره زاهدانه تقوی و پرهیزكاری.




عشق و زن در آثار عطار

بیا ای مرد اگر با ما رفیقی/بیاموز از زنی عشقی حقیقی[10]
غیر از داستانهای لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا كه از داستانهای مشهور ادب فارسی است، داستان زین‏العرب و بكتاش كه در الهی نامه آمده است از جمله داستانهای خواندنی و جالب عطار است. این داستان كه نمونه عشق عذری و پاك عشاق است، مظهر و مثال عشق آرمانی، الهی و پاك است. عشق، بی شائبه شهوت و آلودگی جسمانی و نفسانی. داستان زین‏العرب كه در الهی نامه آمده است همان داستان رابعه بنت كعب قزداری است كه از شاعران مشهور قرن چهارم هجری است. عوفی گفته است كه او بر نظم تازی و فارسی هر دو دست داشته است. [11] جامی هم در نفحات الانس از قول ابوسعید ابی الخیر گفته است كه: «دختر كعب عاشق بود بر آن غلام. اما پیران همه اتفاق كردند كه این سخن كه او می‏گوید نه آن سخن باشد كه بر مخلوق توان گفت. او را جای دیگر كار افتاده بود.» [12]
این داستان نمونه عشق خاكساری و حبّ عذری در ادب فارسی است. [13] داستانهای لیلی و مجنون و رابعه و بكتاش در آثار عطار در پی بیان نوعی عشق دیگرند. عشقی فراتر از عشق مادی و مجازی، عشق حقیقی. عشقی كه فراتر از معشوق، خود عشق هدف عاشق باشد. عشق انسانی، منهاج عشق ربانی است و داستان تحقق حدیث نبوی است: «من عشق وعفّ ثمّ كتم فمات مات شهیداً»[14]در این داستان زین‏العرب یا همان رابعه دختر كعب بكتاش را وسیلة عشق ورزیدن می‏داند. او عشق را می‏یابد و جز عشق، چیزی دیگر طلب نمی‏كند. چنانكه بوسعید گفت سخنی كه او گفته است نه چنان است كه كسی را در مخلوق افتاده باشد و عطار با آوردن این داستان و تكرار پیاپی داستان لیلی و مجنون بر ارزش اینگونه عشق و اینگونه زنان پاكدامن تأكید می‏ورزد. در الهی نامة عطار بیش از ده بار و در طی چند حكایت نام لیلی و مجنون تكرار می‏شود و بر روحانی و الهی بودن عشق ایشان تأكید می‏شود. طی حكایتی در پایان الهی نامه مجنون در پاسخ سائلی كه از عشق لیلی پرسش می‏كند، می‏گوید:




جوابش داد كان بگـذشت اكنون
كه مجنون لیلی و لیلی ست مجنون

دویی برخاست اكنـــون از میــــانه همه لیلــی ست مجنون بر كــرانه

چو شیر و می به هم پیوسته گردنــد زنقصان دو بودن رسته گردند

اگر هستـی به جان او را خریدار چو تو گم گشتـی او آمد پدیدار

چنان گم شو كه دیگر تا توانینیابی خویش را در زندگانی[15]

در مصیبت نامه عطار هم حكایتی مندرج است كه طی آن سائل از مجنون می‏خواهد كه لیلی را طلب كند و او در پاسخ می‏گوید كه من دیگر به یاد لیلی خوشم و هر چه فراتر از این بی ارزش است، چرا كه من عاشق شهوت پرستی نیستم كه از یاد دوست دست بردارم:

آن یكی در خواند مجنـــون را ز راهگفت اگر خواهی تو لیلی را بخواه

گفت هــــرگز می‏نباید زن مــــرا بس بود این زاری و شیـــون مرا

گفت او را چــون نمی‏خواهی برت این همه سودا برون كــن از سرت

یــاد خوشتــــر گفت از لیلــی مراســـركشـــی او را و وا ویلــی مـرا

مغــز عشـــق عاشقـــان یادی بـود هر چه بگذشتی از این یادی بــود

من نیم زان عاشقـی شهــوت پرست تا كنـــم خالـی ز یاد دوست دست[16]

در منطق الطیر هم داستان لیلی و مجنون برای عطار مثالی از عشق حقیقی است كه در آن خودی عاشق برمی‏خیزد و همه عشق و معشوق جایگزین آن:

عشـــق باید كــز خرد بستــاندت پس صفــات تو بــدل گرداندت

كمترین چیزی ست در محو صفاتبخشش جان است و ترك ترهات[17]

حكایت عطار در الهی نامه كه از اتحاد لیلی و مجنون خبر می‏دهد از جمله تمثیلاتی است كه سابقه پیشین دارد. در این حكایت عطار می‏نویسد كه مجنون در رباطی نشسته بود و از خیال با لیلی بودن و دیدن تصویر خود و او سرخوش بود و می‏گفت اگر عمری عشق ورزیدم، در نهایت هر دو را با هم دیدم.[18]
عین القضاة می‏گوید: مگر نشنیده‏ای كه مجنون را گفتند كه لیلی آمد. گفت: من خود لیلی ام و سر به گریبان فرو برد یعنی لیلی با من است و من با لیلی.[19]
در اینگونه داستانها عشق ورزی برای رسیدن به كمال است و عشق مجازی پل و نردبان عشق الهی است.
ادامه دارد ...



پی نوشت ها :
* به مناسبت بزرگداشت عطار نیشابوری به بررسی زن در آثار او خواهیم پرداخت .
[1] - برای اطلاع بیشتر در بارة زندگی نامه و آثار عطار ر.ك. مقدمه زبور پارسی (نگاهی به زندگی و غزل های عطار) شفیعی كدكنی، مقدمه مختارنامه از همین نویسنده، شرح احوال و آثار عطار از بدیع الزمان فروزانفر صدای بال سیمرغ از عبدالحسین زرین كوب و شرح احوال شیخ عطار در مقالات محمد قزوینی در باره افكار و اندیشه های عطار نیز ر.ك. دریای جان،‌ هلموت ریتر، جستجو در احوال و آثار زیدالدین عطار نیشابوری سعید نفیسی و همچنین جهان بینی عطار از پوران شجیعی، در جستجوی سیمرغ، تقی پورنامداریان.
[2] - صنعتی نیا، فاطمه، مآخذ قصص وتمثیلات مثنوی های عطار، ص25.
[3] - انقطاع ازدنیا.
[4] - صنعتی نیا، فاطمه، مآخذ قصص وتمثیلات مثنوی های عطار، ص129.
[5] - شفیعی كدكنی، زبور پارسی، ص39.
[6] - دكتر شفیعی كدكنی ترتیب تاریخی نظم و تدوین آثار عطار را اینگونه پیشنهاد می كند: الهی نامه، اسرارنامه، منطق الطیر، مصیبت نامه، دیوان و مختارنامه، ص32؛ اما دكتر زرین كوب ترتیب زیر را صحیح می داند: دیوان، اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، منطق الطیر، صدای بال سیمرغ، صص89،85،81،69،59.
[7] - صنعتی نیا، فاطمه، ص 173.
[8] - همان، ص105.
[9] - عطار، فریدالدین، مختارنامه، ص25.
[10] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص51
[11] - صفا، ذبیح الله،‌ تاریخ ادبیات ایران، ج1،449.
[12] - جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحیح عابدی، 627.
[13] - برای اطلاع بیشتر ر.ك. ستاری، جلال،‌ پیوند عشق میان شرق و غرب، صص115-104؛ مقصود از حب عذری عشقی است كه به قبیله بنی عذره نسبت داده می شد كه در آن قبیله عشاق به وصال هم نمی رسیدند و تعفف پیشه می كردند.
[14] - هر كه عشق ورزید و عفاف پیشه كرد و عشق خود را كتمان نمود و مرد، شهید از دنیا رفته است.
[15] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص361.
[16] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص69.
[17] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص189.
[18] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص329، این حكایت در خلاصه شرح تعرف ص152 و تمهیدات عین القضاة، ص35 آمده است.
[19] - صنعتی نیا، فاطمه، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی های عطار، ص93.


دکتر مریم حسینی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 04-15-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگی عطار در بین افسانه‌های تذكره‌نویسان

زندگی عطار در بین افسانه‌های تذكره‌نویسان




بیش از شصت تذكره در طی 7 قرن از عطار نیشابوری یاد كرده‌اند اما بیشتر نوشته‌های آن‌ها بسیار كوتاه بلكه فقط در حد چند سطر است. نخستین نمونه این تذكره‌ها كه در زمان عطار نوشته شده از عوفی است. او در كتاب «لُباب‌الالباب» خود یكی از قصیده‌های عطار را نقل و شش سطر حرف گزاف به آن اضافه كرده است.
تذكره‌نویسان بعدی كمابیش همین شیوه را به كار برده‌اند و مطالب را از یكدیگر گرفته‌اند و بازگو كرده‌اند.



چیزی كه از ارزش همین اندك نوشته‌ها می‌كاهد در آمیختگی آن‌ها به افسانه‌های كودكانه، موهومات و اغراق‌گوئی‌های عامیانه است.
امروز با این همه تذكره نمی‌توان درباره هیچ یك از جزئیات زندگانی عطار به یقین حكم كرد.
نه از زندگی پدر و مادر او اطلاع درستی داریم، نه تاریخ تولد او را می‌دانیم، نه درباره چگونگی احوال او در كودكی و اینكه به دست چه كسانی تربیت یافته خبر داریم.
نه می‌دانیم چند سال زیسته، چه بر او گذشته، به كجا سفر كرده، با چه كسانی آمیزش داشته و چگونه از این جهان رفته است.
در میان بزرگان شعر فارسی زندگی هیچ شاعر به اندازه زندگی عطار در ابهام نیست. اطلاعات معاصران درباره مولانا صد برابر چیزی است كه درباره عطار می‌دانند.
آنچه تاكنون مشخص شده این است كه فریدالدّین ابوحامد محمّد عطّار نیشابوری در اواخر سده ششم به دنیا آمده و اوایل سده هفتم از این جهان رفته است.
درباره شغلش گفته‌اند كه داروسازی و عرفان را از شیخ مجدالدّین بغدادی فرا گرفته ‌بود و بعدها هم عطاری می‌كرد و بیماران را درمان می‌كرد.
تا قبل از تحقیقات كسانی مثل سعید نفیسی باور عمومی بر این بود كه عطار نیشابوری بیش از 114 عنوان كتاب نوشته است.
اما آنچه مسلم است انتساب كتاب‌های «منطق‌الطیر»، «اسرارنامه»، «الهی‌نامه» و «مصیبت‌نامه» به اوست.
درباره پشت پا زدن عطار به اموال دنیوی و راه زهد پیش گرفتن او حكایات زیادی گفته‌اند كه پذیرفتن آن‌ها به این راحتی نیست.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 04-15-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض انسان آرمانی در غزلیات عطار نیشابوری(1)

انسان آرمانی در غزلیات عطار نیشابوری(1)




اشعار عطار همانند بسیاری از شعرای پارسی گوی دیگر مملو از مضامینی است که می توان سیمای انسان آرمانی را از طریق آن ترسیم نمود . بررسی اشعار عطار نشان می دهد که آثار او آکنده از مفاهیم مذهبی و عرفانی است که می توان با بررسی آن مفاهیم دیدگاه عطار در باره انسان آرمانی ( که همانا در علم نوین روان شناسی تحت عنوان سلامت روان مطرح شده ) را استنباط کرد. یکی از مفاهیم معمول در غزلیات عطار مفهوم عشق می باشد و به نظر می رسد که عطار به شیوه ای خاص با این کلمه و با این مفهوم برخورد نموده است. در این


متن بر آنیم تا با بررسی مفهوم عشق از دیدگاه عطار و بررسی جایگاه عشق در اشعار او به دیدگاه این شاعر بزرگ درباره انسان آرمانی پی ببریم.
بررسی غزلیات عطار نشان می دهد که او عشق را والاترین و متعالی ترین مرحله تکامل انسان و بشر می داند او معتقد است انسان بدون عشق انسانی است که در مرحله خورد و خواب و تخته بند تن باقی مانده است . اشتیاق شدید به زیبایی انسان حساس و عاطفی را بر می انگیزد که برای رسیدن به نیکی و پاکی و ادراک خیر و جمال باطن به حرکتی نفسانی در اعماق قلب و روح خود بپردازد . عشق عرفانی که حاصل سیر جان و روان آدمی از تمایلات مادی و عبور از خواسته های پست حیوانی است. با شناخت و معرفت حق همراه و نقطه اوج و اتصال بشر به جنبه الهی خود و اتحاد با «منبع و مبدا» کمال مطلق است. این کیفیت انسانی همراه و اشتیاق دردناک وصال موجب شدید ترین هیجانات روحی در انسان می شود و عاشق را با نیاز جانسوز وصال و عطش پیوستن به مبدا آفرینش دین و دل باخته و سر از پای نا شناخته, در کوره راه های پرپیچ و خم و ناهموار هفت وادی رنج و بلا به امید یافتن کم ترین نشان از معشوق سرگردان رها می سازد. عاشق حق سنگلاخ طلب را ناامیدانه با پای پرآبله می پیماید و سرانجام در بیان حیرت در حسرت یافتن قطره ای از چشمه ازلی حق به تمامی محو و فنا می گردد. که وصال یار همین است.
در ادب فارسی از قرن چهارم به بعد عشق عرفانی والاترین جوهر شعر و بزرگترین منبع الهام شعرا و ادبا بوده است و بزرگان شعر و ادب از این زلال مستی بخش برای غنا بخشیدن به اندیشه و بیان خود جرعه ها نوشیده اند و بهره ها برده اند این غنا و تعالی در محتوا و مضمون کلام ادبی از قرن ششم به بعد با ظهور شعرای عارف بزرگی چون سنایی و عطار و مولانا به اوج رسید.
شیخ فریدالدین عطار نیز که به حق بزرگترین شاعر عارف قرن ششم هجری است, در آثار متعدد مکتوب خود از این سرچشمه بیکران و پایان نایافتنی فیض ها برده و افاضه ها نموده است . عطار در شناخت حق و معرفت رموز عشق ربانی در مرتبه بسیار بالایی از سیر و سلوک قرار دارد . از این جهت شاید مناسب تر باشد که او را عارف شاعر بنامیم تا شاعر عارف , همچنان که با مروری بر دیوان اشعارش در می یابیم که قالب کلام و محدوده واژگان , برای بازگو کردن جوششی که در درون دارد. رسایی لازم و کافی را ندارد. در غزلیات , عشق اصلی ترین و شاید تنها محور مضامین است و « وهرچه رود جز حدیث عشق افسانه است».




دراین متن نگاهی مختصر خواهد شد بر تجلی عشق و مفهوم آن و مراحل عشق عرفانی از دیدگاه عارف و سالک بزرگ طریق محبت تا بدین وسیله مراد او از آن را دریافته و آن را به حوزه روان شناسی به ویژه سلامت روان مرتبط سازیم.

عشق چیست؟


از نظر عطار , عشق پدیده ای است غیر قابل


وصف و بی شرح و بیان که به عبارت نمی گنجد و تنها به اشارت توصیف می شود:

سخن عشق جز اشارت نیستعشق در بند استعارت نیست

در عبارت همی نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست

واقعه ای است که هر که در آن افتد به سلامت برنخیزد و دل و جانش برباد فنا رود.

بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شددل کیست که جان نیز در این واقعه هم شد

چون پرده برانداختی از روی چو خورشید هرجا که وجودی است از آن روی عدم شد

راه تو شگرف است به سر می روم آن ره زان روی که کفر است در آن ره به قدم شد


در جای دیگر اشاره می کند:

همه در جام بماندیم مدام اثر گرد ره یار کجاست

گشت عطار در این واقعه گم اندر این واقعه عطار کجاست


و نیز آتشی است که خشک و تر می گیرد:

گر پرده ز خورشید جمال تو بر افتد گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد

بر چشم و لبم زاتش عشق تو بترسم کین آتش از آن است که در خشک و تر افتد.


دیگر عرفا نیز از دیر باز عشق را مقوله ای توصیف ناپذیر دانسته اند و تعریف گوناگونی که در آن داده اند به واقع هیچ یک نتوانسته است این کشش جادویی به سوی اتحاد با معشوق ازلی را تشریح کند , بیان حضرت مولانا :




هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق ایم خجل گردم از آن

اعتراف واضحی در این زمینه است محبت صفتی است که خلق از وی عاجز آمدند . هیچ واصف که مر محبت را وصف کرد . از عین محبت خبر نکرد . لیکن آنچه گفتند اوصاف محبت گفتند.

خاصیت عشقت که برون از دو جهان است آن است که هرچیز که گویند نه آن است

برتر زصفات خرد و دانش و عقل است بیرون زضمیر دل و اندیشه جان است

از وصف تو شرح که دادند محال استوز عشق تو هر سود که کردن زیان است

ذره جادویی


عرفا و شعرا بر این عقیده اند که همه عالم پرتوی از جمال طلعت دوست است . ذره ای به عظمت جهان , مبدا کل حیات و منشا تکوین همه عناصر هستی است و عالم کثرت از این نقطه وحدت به ظهور پیوسته و به مدد نیروی شگرف او از ظلمات نیستی به در آمده و صورت هستی کمال پذیرفته است و سرانجام نیز عالم کثرت در ذرات باری تعالی محو و نابود می شود و تنها اوست که ماندنی است.
عطار نیز چون دیگر عرفا , براین اندیشه وحدت وجودی است و جز جز پدیده های مادی و معنوی جهان را تجلی ذات و صفات معشوق می داند.

رویت زبرق ناگهان یک شعله زد آتش فشان هرلحضه آتش صد جهان در مرد و زن افتاده شد

برقی برون جست از قدم برکند گیتی را زهم پس نور وحدت زد علم تا ما و من افتاده شد

و در جای دیگر اشاره می کند:

ذره ای خورشید رویش شد پدید
ولوله در جن و انسان اوفتاد

همچنین بیتی از او می فرماید:
یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

و نیز اشاره می کند:
در تافت روز اول یک ذره عشق از غیب
افلاک سرنگون گشت ارواح نعره زن شد.

ادامه دارد ....



استاد: دکترحسن احدی / دانشجو: صادق تقی لو
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 04-15-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض انسان آرمانی در غزلیات عطار نیشابوری (2)

انسان آرمانی در غزلیات عطار نیشابوری (2)


عشق موهبت الهی برای زندگی






عطار
معتقد است که عشق موهبتی است الهی که به هرکس داده نمی شود و فقط جان های آگاه ودل های دردمند وارواح مستعد , لیاقت آن را دارند. عشق نوری است که خداوند بر دل صالحان می تاباند و آتشی است که جز در آسمان جان پاکان و نیکان نمی گیرند. بنابراین عطار انسانی را کمال یافته می داند که عاشق


باشد . عشق به تنها خالق و تنها عشق را وسیله ایجاد کننده ارتباط واقعی با خدا می داند.

عشق جز بخشش الهی نیست
این به سلطانی و گدایی نیست

عشق وقف است بر دل پردرد
وقف در شرع ما بهایی نیست

عرفا گاهی این موهبت الهی را مقدم بر صورت هستی پذیرفتن انسان در عالم مادی می دانند که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی . محمد غزالی نیز در کتاب کیمیای سعادت می گوید : روح چون از عدم به وجود آمد. سر حد وجود عشق منتظر مرکب روح بود .

در ازل پیش از آفرینش جسم
جان به عشق تو مایل افتاده است


عطار همچنین عشق را فضای آسمانی می داند:

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

از این روی پذیرش عشق امری خارج از اراده و اختیار انسان, جبری و اضطراری است:

در عشق قرار بی قراری استبدنامی عشق نامداری است

در عشق ز اختیار بگذرعاشق بودن نه اختیاری است

یا
ندانم تا چه کارم اوفتاده است که جانی بیقرارم اوفتاده است

همان آتش که در حلاج افتادهمان در روزگارم اوفتاده است

دلم را اختیاری می نبینم خلل در اختیارم اوفتاده است




بسیاری دیگر از عرفا نیز در این اندیشه با عطار همراه اند . بابا طاهر عریان می گوید: «محب به وادی محبت به اختیار خود داخل نمی شود. بلکه جاذبه جمال محبوب به اضطرار او را به سوی خود جذب می کند.»
غزالی نیز عشق را امری جبری می داند:« عشق جبری است که در او هیچ کس را راه نیست به هیچ سبیل لاجرم احکام او نیز همه جبر است . اختیار از او و ولایت او معزول است . مرغ اختیار در ولایت او نپرد . احوال او همه زهر قهر بود و مکر جبر بود. عاشق را بساط مهره قهر او می باید بود. تا او چه زند و چه نقش نهد.


پس اگر خواهد و اگر نخواهد. آن نقش بر او پیدا می شود . »
عین القضاه همدانی , عارف بزرگ قرن ششم نیز عشق را غیر اختیاری می داند ... تا بود که روزی مرغ عشق در دامت افتد و این در افتادن نه به اختیار بود .
اما عطار عشق را یک نیرویی می داند که بی راهنما سر در گم خواهد شد. بنابراین وجود پیر , راهنما و قطب در اشعار عطار محتمل به نظر می رسد. چرا که سختی منازل سلوک و وجود شداید فراوان در راه وصال محبوب ازلی , عاشق را ضروری می نماید که از دلیلی ره شناس و پیروی خطر آشنا برای طی مراحل پر مخاطره و هولناک معرفت اله می نماید که از دلیلی ره شناس و پیری خطر آشنا برای طی مراحل پر مخاطره و هولناک معرفت اله مدد جوید . یعنی قطع این مرحله بی همرهی خضر امکان ندارد. ضرورت دلالت قطب و مراد مورد تایید عموم عرفا است و عطار نیز در این باب با دیگر راهبان و واقفان طریق محبت هم داستان و معتقد است . برای وصول به سیمرغ حقیقت , راهنمایی هدهد راهدان ضروری است.

برو چندین چه گردی گرد این رهکه چشمت کور گردد از غباری

به چشم خود برو پیری طلب کن که تو ننگی شوی بی نامداری


جایگاه عقل و عشق در انسان متعالی



از مباحث مهمی که در مقالات و آثار عرفای شاعر و غیر شاعر مطرح و بسیار شایان توجه است, تقابل عقل و عشق است . عرفا معتقدند عقل برای معرفت خداوند وجودی ناقص و ناتوان است.حسین حلاج می گوید : کسی که با راهنمایی عقل آهنگ خدا کند , عقل او را سرگشته وشیدا در حیرت و سرگردانی رها خواهد ساخت. در مقابل عقل عشق جوهری شریف و والا و کامل است و تنها طریقی است که شناخت و ادراک حق را برای انسان میسر می سازد.
ماجرای عقل و عشق در عرفان حدیث مکرری است که نیازی به شرح آن نیست. خواجه عبداله انصاری عقیده دارد, عقل با تمام مقام والای خود انسان را به کمال نمی رساند و عشق تنها راه رسانیدن انسان به خدا و محو کامل بشر در اصل و منشاوجودی خود است و این اتحاد , کمال واقعی انسان است.




عین القضاه نیز در این زمینه می گوید: چون آفتاب عشق برآید , ستاره عقل محو گردد . شمس تبریزی عقل را حجاب معرفت می داند: عقل تا درگاه می برد , اما اندرون خانه ره نمی برد.آنجا عقل حجاب است و دل حجاب و سر حجاب . عطار نیز معتقد است که عقل در برابر عشق ناتوان است. مانع وصال است. حجاب است. طفل ره عشق است. بیگانه است . دیوانه است. مست است. بی خبر است. بازیچه عشق است و خلاصه پنداری است که به وسیله آن نمی توان به حقیقت یگانه راه یافت به شواهدی در این مضمون نظر کنیم :



عقلی که در حقیقت بیدارد مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت

یا
عقل چون طفل ره عشق تو بودشیر خوار از لعل پرلولوی توست

گفتم ای عاقل برو چون تیر راستکین کمان هرگز نه بر بازوی توست
یا

به عقل این راه مسپر کانداین ره
جهانی عقل چون خر در خلاب است
یا
عقل تا بوی می عشق تو یافت
دایما دیوانه ای لایعقل است
یا
دل شناسد که چیست جوهر عشق
عشق را ذره ای بصارت نیست
یا
چون زعشقت سخن رود جایی
سخن عقل مختصر گردد
یا
یک سر موی از این سخن باز نیاید آن کسی
کو به در تو عقل را موی کشان نمی برد
یا
بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را
که عقل پنبه پندار خود ز گوش بر آرد

جنون عشق همانند سلامت روان





واضح است که عشق در دل عاشق برانگیزنده اشتیاق شدید برای پیوستن به معشوق است. این شوق وافراز سویی موجب ایجاد اندوه و درد و بسیاری عوارض دیگر می شود و سرانجام کار عاشق را به جنون و دیوانگی کامل می کشاند:

جوینده مولی را از بلا و محنت چاره نیست .

و از سویی دیگر سلوک در راه معرفت حق و وصال مستلزم ناامیدانه پیمودن راهی بس صعب و پر بلا و وصال , پیوسته آرزویی دور و دست نایافتنی است. درد و اندوه عاشق در


عین حال شیرین و لذت بخش است و عاشق نه تنها از تحمل رنج در این راه دوری نمی گزیند. بلکه مشتاقانه طالب آن است.
ابن سینا می گوید: عاشقان مشتاق از آن روی که عاشقند, چیزی دریافته اند و بدان دریافته لذت می یابند, و از آن روی که مشتاقند اصناف ایشان را رنجی باشد. اما چون رنج از جهت اوست , همه لذیذ باشد.

عطار نیز در غزلیات خود ابیات فراوانی در این مضمون دارد:

طالب درد است عطار این زمان
کز میان درد درمان بازیافت
یا
تا غم عشق تو هست در همه عالم
هیچ دلی را غمی دگر که پسندد
یا
بلا کش تا لقای دوست بینی
مرد بی بلا مرد لقا نیست
یا
دوای جان مجوی و تن فروده
که درد عشق را هرگز دوا نیست

یا
عشق جانان همچو شمع از قدم تا جان بسوختمرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت

عشق آتش بود کردم مجمرش از دل چو عودآتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت

ز آتش رویش چویک اخگر به صحرا اوفتاد هردو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت

یا
اگر دردت دوای جان نگرددغم دشوار تو آسان نگردد

که دردم را تواند ساخت درمان اگر هم درد تو درمان نگردد

فنا و وصال عاشق

اما عاشق در این وادی هول و هلاکت در طلب کیست؟ و کیست که موجب حیرانی او شده است؟ البته وصال و رسیدن به معشوق و اتحاد با اوست که عاشق را آماده تحمل همه این شداید و مرارت ها می کند. نهایت نیاز چیست , یافتن نیاز . ولی در وصال به بهای محو و فنای کامل امکان پذیر است و مادام که وجود خاکی و نیازهای مادی بشری موجود باشد. در راه ادراک حق سدی عبور ناکردنی است. وجود جسمانی عاشق حجابی است که اگر به طور کامل محو نگردد, اتحاد عاشق و معشوق ممکن نشود, چه تنها راه پیوستن به منبع ازلی وحی و الهام, مرگ و نابودی خود [از حجاب نفسانیات و مادیات ] است. تو خود حجاب خودی حافظ , ازمیان برخیز و حجاب خود مانع دیدار یار است. شمس تبریزی می گوید: همه حجاب ها یک حجاب است, جز آن یکی هیچ حجاب نیست, ان حجاب این وجود است.

عطار مرا حجاب راه است
با او به سفر نخواهم امد
یا
خفته ای کز وصل توگوید سخنخواب خوش بادش که خوش افسانه است

وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا هرکه فانی شد زخود مردانه ای است

یا
بودی که زخود نبود گرددشایسته وصل زود گردد

چوبی که فنا نگردد از خود ممکن نبود که عود گردد

هرگه که وجود تو عدم گشت حالی عدمت وجود گردد





و محو و فنا همان حیات و جاودانگی است که عاشق حق در پی آن است:

راه عشق او که اکسیر بلاستمحو در محو و فنا اندر فناست

گربقا خواهی فنا شو کز فنا کم ترین چیزی که می زاید بقاست



یا
جان که فرو شد به عشق زنده جاوید گشت دل که بدانست حال , ماتم جان در گرفت


دکترحسن احدی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فرید الدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه یی بودم ز اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت نایپدا شدم

ز آمدن بس بی نشان و از شدن بس بی خبر
گویا یک دم برآمدم که آمدم من یا شدم

نه مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

در ره عشقش قدم درنه اگر با دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن دیده می بایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم

خاک فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشته دل آنجا شدم

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم


---------
فرید الدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فرید الدین محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

تا ما سر ننگ و نام داریم
بر دل غم تو حرام داریم

تو فارغ و ما در اشتیاقت
بیچارگی تمام داریم

ز اندیشه آنکه فارغی تو
اندیشه بر دوام داریم

گه دست ز جان خود بشوییم
گه دست به سوی جام داریم

گه زهد و نماز پیش گیریم
گه میکده را مقام داریم

گه بر سر درد درد ریزیم
گه بر سر کام کام داریم

ما با تو کدام نوع ورزیم
وز هر توعی کدام داریم

از تو به گزاف وصل جوییم
یارب طعمی چه خام داریم

عطار چو فارغ است از نام
ما گفته او به نام داریم




-------
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بزرگان ایران پیرامون عطار چنین سروده اند :

بزرگان ایران پیرامون عطار چنین سروده اند :



مولانا جلال الدین محمد بلخی



من آن مولاي رومي ام که از نطقم شکر ريزد
وليکن در سخن گفتن غلام شيخ عطارم.

آنچه گفتم از حقيقت اي عزيز
آن شنيدستم هم از عطار نيز

عطار شيخ ما و سنائيست پيشرو
ما از پس سنائي و عطار آمديم.





شيخ شبستري


مرا از شاعري خود عار نايد
که در صد قرن يک عطار نايد






سلمان ساوجي

روز خاور گو سيه شو کآفتاب خاوري
رفت تا صبح قيامت خاوران عطار شد؟



کمال خجندي

يار چون بشنيد گفتارت کمال
گفت حق گوئي تو چون عطار ما





عبدالرحمان جامي

بوي مشک گفته عطار عالم را گرفت
خواجه مزکوم است از آن منکر شود عطار را



..
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بزرگان ایران پیرامون عطار چنین سروده اند



نعمةالله ولي

گمان کج مبر بشنو ز عطار
هر آن کو در خدا گم شد خدا نيست




خواجه ابوالوفاي خوارزمي

از صورت و نقش بگذر اسرار بجو
ميراث رسول و نقد اخيار بجو
در قصه و معرکه چه معجون گيري
رو داروي درد را ز عطار بجو



کاتبي نشابوري

گر چو عطار از گلستان نشابورم وليک
خار صحراي نشابورم من و عطارگل



کمالالدين حسين خوارزمي

خاموشي به ز درس و تکرار مرا
تجريد به از خلوت و ادوار مرا
کشاف و هدايه هر که خواهد او را
يک بيت ز گفتههاي عطار مرا



اميرحسيني

از دم عطار گشتم زنده دل
پاک کردم همچو گل قالب ز گل




سيد محمد نوربخش


آن را که به درگاه خدا يار بود
ايمن ز عذاب دوزخ و نار بود
تاج سر سروران عالم گردد
گر خاک ره حضرت عطار بود



قاسم انوار

از اين شربت که قاسم کرد ترکيب
مگر در کلبه عطار باشد



نسيمي

آن کتابي که پر ز اسرار است
منطق الطير شيخ عطار است





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض من کی ام اندر جهان سر گشته ای

من کی ام اندر جهان سر گشته ای
در میان خاک و خون آغشته ای

در ریای خود منافق پیشه ای
در نفاق خود ز حد بگذشته ای

شهر گردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشته ای

در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننوشته ای

یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کرده ام سر رشته ای

برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته ای

کیست عطار این سخن را هیچکش
با دلی خاکی به خون بسرشته ای

.................................
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 04-15-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض هفت شهر عشق عطار نیشابوری

هفت شهر عشق عطار نیشابوری

مراحل 7 گانه عرفان ایرانی که ریشه در آئین کهن میترائیزم باستانی دارد




گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت




پژوهش و گردآوری از ارشام پارسی

...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها