مشاعره سنتی

[پریشان]

مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد

[افسون 13]

دست شوقی با گریبان آشنا میخواستیم
جامه ی جان در غم عشقی فنا میخواستیم
دیده گریان ، سینه سوزان ، دل طپان ، جان مضطرب
شکر اللّه یافتیم آنچ از خدا میخواستیم

[پریشان]

می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم

نومید کی توان بود از لطف لایزالی

[افسون 13]

یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد

[ماهین]

دانی ز چه غنچه خون کند چهره ز شرم ؟
زان روی که کار او گل انداختن است

[پریشان]

توبه زهد فروشان گران جان بگذشت

وقت رندی و طرب کردن رندان برخاست

[افسون 13]

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو

[ماهین]

وفا مجو ز کس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش

[افسون 13]

شوری نه ‌چنان گرفت ما را
کز دست توان گرفت ما را
ما هیچ گرفته ‌ایم از او
او هیچ از آن گرفت ما را

[mohammad.90]

ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای