بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سوگلى ناصر الدين شاه


سوگلى ناصر الدين شاه


در پى انتشار حكم تحريم تنباكو (توسط آيت الله شيرازى ) مردم بيدرنگ دست به كار شدند قليانها را شكستند و مواد را در ميادين آتش زدند.
فتوا با سرعت در سراسرايران انتشار يافت ، تمام توتون فروشها مغازه هاى خود را بستند.
در مدت قليلى به طور كامل استعمال تنباكو و توتون در تمام كشور متروك گرديد.
در بعضى نقاط تظاهرات مستقيما عليه شاه صورت گرفت .
در حرمسراى ناصر الدينشاه هم قليان و چپق پيدا نمى شد همه را شكستند و جلوى خوابگاه ناصر الدين شاه ريختند.
ناصر الدين شاه يك روز به اندرون براى سركشى سراغ انيس الدوله سوگلى حرم مى رود.
مى بيند غلامان و كلفت ها مشغول پياده كردن قليان هاى نقره و مرصع هستند واز خانم ناظر بر اعمال آنها، سؤ ال مى كند:
علت چيست ؟
انيس الدوله جواب مى دهد:
براى اينكه قليان حرام شده .
شاه با تعجب مى گويد: كى حرام كرده ؟انيس الدوله جواب مى دهد:
همان كسى كه مرا به توحلال كرده است .


مدنى . دكتر سيد جلال الدين(تاريخ سياسى معاصر ايران قم دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم 1360 ص 29.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اگر مدرس بميرد


اگر مدرس بميرد


پس از اينكه آيت الله مدرس طرح استيضاح سردار سپه (رضا خان ) را تقديم مجلس كرد و روز تاريخى استيضاح (27 مرداد1303) فرا رسيد، كارآگاهان شهربانى وپليس هاى آشكار و رجاله هاى مزدور، و چاقو كشان چريك و هوچيان داوطلب وامثال آنها در ميان گروه تماشاچيان كنجكاو، در حوالى مجلس پراكنده شدند و نگاه هاى مظنون و كله هاى مشكوك همه جا به نظر مى رسيد و احساس مى شد.
در حوالى ساعت ده صبح مدرس ‍ عصازنان به مجلس آمد و از همان بدو ورودش تعزيه شروع شد.
هوكنان مزدور از دم در، طبق دستور شهربانى شروع به جنجال و اهانت را نسبت به مدرس گذاشتند.
صداهاى قالبى(مرده باد مدرس)تمام صحن مجلس را پر كرد.
مدرس در آن جنجال خطرناك نه تنها هراسى به خود راه نداد و دست و پاى خود را گم نكرد بلكه دست از متلك گويى هم نكشيد و مثل اينكه آن حوادث را كاملا عادى و با نظرحقارت نگريسته باشد برگشت و به آن دسته اى كه مرده باد مدرس مى گفتند، گفت :
اگر مدرس بميرد ديگر كسى به شما پول نخواهد داد.


بالاخره مدرس هر طور بودخود را به سر سراى مجلس رساند.
هنگاميكه از پله ها بالا مى رفت مجددا از صحن حياط صداى(مرده باد مدرس)شنيد، مدرس مجددا روى خود را برگردانيد فرياد كشيد وگفت:
(زنده باد مدرس ، مرده باد سردار سپه)اين جمله را چند نفر از وكلاى طرفدارسردار سپه شنيده غرغر كنان رد مى شوند و مدرس خود را به اطاق فراكسيون اقليت مى رساند.
سردار سپه به مجلس ‍ مى آيد و حتى به او خبر مى دهند كه مدرس گفته است(مرده باد سردار سپه)از اين سخن خيلى اوقاتش تلخ مى شود و به خود مى پيچيد،مجددا از پائين صداى(مرده باد مدرس)بلند مى شود.
مدرس از همان اطاق بالا، پنجره را باز كرده سر خود را بيرون آورده فرياد مى زند(زنده باد مدرس ، مرده باد سردارسپه).
به محض اينكه مدرس اين جمله را تكرار مى كند چند نفر از طرفداران دو آتشه سردارسپه از جمله سيد يعقوب انوار و يكى دو نفر ديگر با دوات و بادبزن و غيره به طرف مدرس حمله ور شده به او بناى ناسزاگويى را مى گذارند.
اما سردار سپه كه قبلا هم شنيده بود مدرس چنين جمله اى را گفته اكنون هم با گوش خود همان جمله را مى شنود از جادر مى رود و به طرف مدرس حمله مى كند و يقه آن پيرمرد لاغر خسته را گرفته و او رابا غضب كنج ديوارى گذاشته مى گويد: (آخر سيد تو از من چه مى خواهى ...؟)

آن پهلوان هم در آن حال كه مثل جوجه اى در چنگال آن ببر مازندران گرفتار بود باز ذره
اى ترس از خود ظاهر نكرد و فورا با رشادت و عزم راسخ با لهجه رضايت بخش گفت: (مى خواهم كه تو نباشى !!!)


مكى . حسين (تاريخ بيست ساله ايران) (انقراض قاجاريه وتشكيل سلسله ديكتاتورى پهلوى ) تهران انتشارات امير كبير 1357 ج 3 ص 130.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مرد يونجه خوار و محمد على شاه


مرد يونجه خوار و محمد على شاه


در زمان انقلاب مشروطه چون تبريز به محاصره نيروهاى محمد على شاه درآمد مدت محاصره چهار ماه دوام يافت و در شهر قحطى شديدى افتاد.
اما مردم شجاع شهر با خوردن برگ درختان و علف و يونجه به مبارزه ادامه دادند.
يكى ازمشروطه خواهان در اين مورد چنين مى گويد:
يك روز در كوچه خودمان مشاهده كردم كه شخص فقيرى نشسته و يونجه مى خورد.
(در آن اوقات غالب مردم يونجه مى خوردند: و آن هم به آسانى و فور به دست نمى آمد)
از وى پرسيدم كه داداش چه مى كنى ؟
گفت :
حاجى آقايونجه مى خوريم و اگر يونجه هم تمام شد برگ درختها را مى خوريم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را مى خوريم و دمار از روزگار محمد على شاه در مى آوريم .
رضوانى . محمد اسماعيل (انقلاب مشروطيت ايران شركت سهامى كتابهاى جيبى چاپ سوم تهران 1356 ص 179.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ميرزا كوچك خان و گداى سمج


ميرزا كوچك خان و گداى سمج


ميرزا كوچك خان جنگلى كه همراه با مشروطه خواهان در فتح تهران شركت داشت ، در دوران اقامت در تهران از كارهاى ناهنجار برخى از مجاهدين افسرده شد.
با آنكه در نهايت فقر مى زيست از پذيرش ‍ كمكهاى مادى سردار محى امتناع مى ورزيد.
خودش نقل كرد كه :
روزى بسيار دلتنگ بودم و به سرنوشت مردم ايران مى انديشيدم ورفتار بعضى از كوته نظران را كه مدعى نجات ملت اند تحت مطالعه قرار داده بودم كه گدائى به من برخورد و تقاضاى كمك نمود.
من كه در اين حال مفلس تر از او بودم و درب جيبم را تار عنكبوت گرفته بود وباصطلاح معروف (بخيه به آب دوغ مى زدم)، معذرت خواستم و كمك به وى را به وقت ديگر محول ساختم ، اما گداى سمج متقاعد نمى شد و پا بپايم مى آمد و گريبانم رارها نمى كرد.
در جيبم ، حتى يك شاهى پول نداشتم و فنافى الله به نحوه گذراندن آينده ام مى انديشيدم .
نه ميل داشتم از كسى تقاضاى اعانت كنم و نه آهى در بساطم بود كه دل را خشنود نگه دارم و گداى پررو دم به دم غوغا مى كرد و اصرار زياده از حدش خشمم را عليه خود برانگيخت .
هر جا مى رفتم از من فاصله نمى گرفت و با جملات مكرر و بى انقطاع روح آزرده ام را سخت تر مى آزرد.
عاقبت به تنگ آمده كشيده اى به گوشش خواباندم .
گويى گداى سمج در انتظار همين كشيده بود زيرا فورا به زمين نقش بست و نفسش بندآمد و جابجا مرد.
از مرگ گدا با همه پرروئيهايش متاءثر شدم و چون عمل خود را مستحق مجازات مى دانستم بيدرنگ به شهربانى حاضر و خود را معرفى كردم .
رئيس شهربانى يفرم خان ارمنى بود.
از اين كه به پاى خود به شهربانى آمده و خودرا قاتل معرفى كرده ام متعجب شد و مدتهاى مديد براى همين ارتكاب در زندان ماندم تااينكه اوضاع تغيير كرد و با گذشت مدعيان خصوصى آزاد گرديدم .


فخرائى . ابراهيم (سردارجنگل انتشارات جاويدان تهران چاپ دهم 1357 ص 42.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض تفريح شاهزاده


تفريح شاهزاده


روزى ابوالفتح ميرزا سالار الدوله و پسر مظفرالدين شاه از راهى عبور مى كرد.
پيرمردى را ديد، ديگى گلاب بر آتش نهاده مى جوشاند.
امر داد گلاب جوشان و سوزان را به چهره بيفشاند.
التماس باغبان نتيجه نبخشيد و ناگزير فرمان را به كاربست چهره اش يكباره سوخت و چشمش نابينا شد وحمل بار زندگى را از آن پس نتوانست .


دكتر رضوان ( انقلاب مشروطيت ايران ص 57.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض قيمت كشور هارون


قيمت كشور هارون


روزى ابن سماك به نزد هارون الرشيد در آمد، در آن اثنا كه به نزد هارون بود وى آب خواست .
كوزه آبى بياوردند و چون آن را به طرف دهان برد كه بنوشد،
ابن سماك گفت :
اى امير مؤ منان !دست نگهدار، تو را به حق خويشاوندى رسول خدا (ص ) اگر اين جرعه آب را از تو وامى داشتند آن را به چند مى خريدى ؟

گفت : به همه ملكم (
در بعضى نقلها آمده است به نيمه ملكم .)
گفت : بنوش كه خداى بر تو گوارا كند
.
وقتى آن را بنوشيد گفت :
به حق خويشاوندى پيمبر خدا (ص ) از تو مى پرسم كه اگرآب از بدن تو برون نمى شد آن را به چند مى خريدى ؟
گفت : به همه ملكم.(به نقلى به نيمه ديگر ملكم .)ابن سماك گفت :
ملكى كه قيمت آن يك جرعه آب باشد در خور آن نيست كه درباره آن رقابت كنند.
گویند هارون بگريست و فضل بن ربيع به ابن سماك اشاره كرد كه برود و او نيزبرفت .


طبرى . محمد بنجرير (تاریخ طبرى ترجمه ابوالقاسم پاينده انتشارات اساطيرچاپ دوم تهران 1363 ج 12 ص5387.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عاقبت دوستى با خليفه


عاقبت دوستى با خليفه


روزى هارون الرشيد به شكار رفت و جعفر پسر يحيى برمكى نيز همراه وى بود.
جعفر از دوستان بسيار نزديك و خصوصى هارون بود و به همين دليل خليفه خواهر خود عباسه را به عقد او در آورده بود تا در جلسات خصوصى ودوستانه عباسه با او محرم باشد اما شايد جعفر پا را از اين فراتر گذاشته بود و باعباسه دور از چشم هارون رابطه برقرار كرده بود، هارون با جعفر تنها بود بدون وليعهد با وى مى رفت ، دست به شانه وى نهاده بود، پيش از آن با دست خويش مشك زده بود و همچنان با وى بود و از او جدا نشد تا به وقت مغرب كه بازگشت و چون مى خواستبه درون رود وى را به برگرفت و گفت :
اگر نمى خواستم امشب با زنان بشينم از توجدا نمى شدم ، تو نيز در منزلت بمان و بنوش و طرب كن ، تا به حالتى همانند من باشى .
گفت : به جان من بايد بنوشى .
پس از نزد هارون الرشيد سوى منزل خويش رفت ، فرستادگان هارون پيوسته ، بانقل و بخور و سبزه به نزد وى مى رسيدند تا شب برفت ، آنگاه هارون(مسرور)رابه نزد وى فرستاد، مسرور به نزد جعفر وارد شد، جعفر در ركاب طرب بود، مسرور باخشونت او را بيرون آورده ، او را مى كشيد تا به منزلگاهى كه هارون در آن بود. جعفر رابداشت و با بند خرى ببست و به هارون خبر داد كه او را گرفته و آورده ، هارون دربستر بود. به او گفت : (سرش را نزد من آر)مسرور به نزد جعفر رفت بدو خبر داد.
جعفر گفت :
هارون اين دستور را از روى مستى داده ، در كار من تعلل كن تا صبح در آيد يا بار ديگر درباره من از او دستور بخواه ، مسرور مى گويد:
رفتم كه دستور بخواهم و چون حضور را احساس كرد گفت :
اى ... . سر جعفر را پيش من آر.
مسرور: نزد جعفر بازگشت و خبر را با وى بگفت ،
جعفر گفت : براى بار سوم درباره من به او مراجعه كن .
مسرور گويد:
به نزد هارون رفتم ، مرا با چماقى زد و گفت :
از مهدى نيستم اگر بيايى و سرش را نيارى و كسى را به نزد تو نفرستم كه سر تو رااول و سر او را پس از آن بيارد.
مسرور گويد:
پس برون شدم و سر وى را پيش رشيد بردم .
(تاريخ طبرىج 12 ص 5315.)


آنگاه به دستور خليفه سر جعفر را بر(جسر اوسط)نصب كردند و جسدش را نيز به دو نيم كردند و بر جسر اعلى و جسر اسفل نهادند.
دوسال بعد كه هارون آهنگ خراسان داشت اين جسد نافرجام را با خار و خس و چوب و نفت آتش زدند. (تاريخ ايران بعد از اسلام ص 446.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض وقت چوب خوردن بايد چوب خورد


وقت چوب خوردن بايد چوب خورد


در سال 1323 به واسطه روس و ژاپن قيمت قند در ايران گران شد و علاء الدوله حاكم تهران چند تن از تجار تهران را به جرم گرانفروشى به فلك بست و چوب زد.
درآن هنگام حاج سيد هاشم پيرمرد شصت ، هفتاد ساله كه عمرى را به نيكوكارى گذرانده وارد مجلس حاكم تهران شد.
علاءالدوله به او گفت :
چرا قند را گران كرديد؟
سيد پاسخ داد: به واسطه پيش آمدن جنگ روس و ژاپن قند كمترى به ايران وارد مى شود.
علاءالدوله گفت : بايد التزام بدهيد كه قند را به قيمت سابق بفروشيد.
سيد جواب دادكه : چنين التزامى نمى دهم اما صد صندوق قند دارم كه به جنابعالى پيشكش مى كنم ودست از تجارت برمى دارم .
در اين هنگام حاج سيداسماعيل سرهنگ توپخانه سر رسيد و سلام كرد.
علاءالدوله از اين كه تعظيم نكرده است عصبانى شد و گفت :
تو چه داخل آدمى هستى كه سلام مى كنى و تعظيم نمى كنى ؟ آهاى بچه ها بياييد يك پاى سيد هاشم و يك پاى اين سرهنگ را به فلك ببنديد.
در اين بين حاج على نقى پسر 27 ساله سيد هاشم سر رسيد.
چون پدر پير را بدان حال ديد خود را به پاهاى او انداخت و گفت :
تا زنده ام نخواهم گذشت پدرم را چوب بزنيد.
فراشها او را عقب كردند اما او دوباره خود را روى فلك انداخت . علاءالدوله فرمان داد پدر را رها كنيد و پسر را فلك كنيد.
فراشان به فرمان عمل كردند و چوب زيادى به پاهاى پسر بيگناه زدند. در اين وقت پيشخدمت وارد شد و گفت نهار حاضر است .
علاءالدوله بر سر سفره نشست و آقا سيد هاشم را احضار كرد و گفت
: آقا وقت چوب بايد چوب خورد، وقت نهار بايد نهار خورد. فعلامشغول نهار شويد.

دكتر رضوانى (انقلاب مشروطيت ايران نقل از تاريخ بيدارى ايرانيان ص257.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عمرى از نسل على عليه السلام


عمرى از نسل على عليه السلام


معروف است كه در جنگ بين الملل اول و تشكيل حكومت موقت در غرب ايران كه بالاخره منجر به مهاجرت بعضى از اعضاء كابينه موقت به اسلامبول گرديد، موقع حركت از داخل تركيه ، چون تصميم ، ناگهانى بود جاى كافى در قطار نداشتند و دولت عثمانى از جهت رعايت حال مهاجران و احترام به شخص جناب مدرس ، دستور داد، يك واگن اختصاصى به قطارببندند و چند ماءمور محافظ خاص(ضابط)از اين گروه حفاظت كنند.
مرحوم مدرس به عادت طلبگى آدم منظم و با سليقه اى بود و خودشوسايل زندگى خود را فراهم مى كرد.
در بين راه يك جا خواستند استراحت كنند، مدرس بلند شد و قليان تميزى چاق كرد و چاى خوش عطرى دم كرد.
امير خيزى (ناقل اين داستان ) هم در اين سفر، سمت مترجمى داشت چند چاى و يك قليان برد و به نگهبانان (ضابطان ) داد.
رئيس ضابطان از چاى بسيار خوشش آمد و از قيافه ساده ونحوه خدمتگزارى مدرس ، فكر كرد كه او قهوه چى هيئت است .
با اشاره دستور داد كه چاى ديگرى هم بدهد. مرحوم مدرس با كمال خوشرويى چاى دوم را برد.
وقتى به اسلامبول نزديك شدند رئيس ضابطها پيش آمد و به امير خيزرى گفت كه مى خواهد پول چايى را بپردازد.
امير خيزرى پاسخ داد لازم نيست .
آن افسر اصرار داشت كه مايل نيست ضررى متوجه اين پيرمرد قهوه چى بشود.
در همين موقع قطار از حركت ايستاد. جمعى به استقبال هيئت آمده بودند و مدرس را با سلام وصلوات و احترام پيشاپيش بردند.
افسر ضابط با حيرت و تعجب مى نگريست ، از اميرخيزى جريان واقعه را پرسيد.
او به افسر ضابط گفت :
كه اصولا اين واگن فوقالعاده به احترام همين پيرمرد محترم ، جناب مدرس ، به قطار اضافه شده است .
رئيس افسران پس از شنيدن اين مطالب و ديدن آن استقبال پرشكوه شرمنده شد و باكمال تعجب رو به دوستان خود كرد و گفت : (شهد الله ، عمر خضر تلريندنشكره ،بيله افندى بير كيمه گورمك)كه ترجمه اين عبارت تركى مى شود:
(به خدا قسم كه بعد از حضرت عمر ما افندى به اين بزرگوارى نديده ايم)
شايد
شرحى كه در مجلس گفته بودند
(مدرس ، عمرى است ازنسل على)اشاره به اين سابقه تاريخى بوده است.


عقيقى بخشايشى (يكصدسال مبارزه روحانيت مترقى دفتر نشر نويدالاسلام ، قم 1361 ج 1 ص180.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آزاد شده عورت


آزاد شده عورت


در جريان جنگ صفين يك روز عمروعاص خود به ميدان آمد و مبارز طلبيد كه ناگهان على (ع ) جلو او در آمد.
آندم كه متوجه شد على (ع ) حريف او شده است در فكر حيله اى افتادكه خود را از ضربت او رهايى دهد.
على (ع ) با نيزه اى كه در دست داشت به او حمله كردو او را از اسب بيانداخت .
عمروعاص به پشت افتاد و براى اينكه خود را از دست حضرت على نجات دهد عمدا پاى خود را بالا برد و پيراهنش روى شكمش افتاد و عورتش نمايان گرديد.
على (ع ) در دم صورت را برگرداند و گفت لعنت خدا بر تو باد... برو كه توآزاد كرده عورت خويشى .


( اعثم ص 229. )
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها