بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > تاریخ

تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-01-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بنيانگذار مدرسه در ايران

بنيانگذار مدرسه در ايران چند سال پیش در محضر شاگردی دکتر سید عباس زاده (استاد فرهیخته دانشگاه ارومیه) نام میرزا حسن رشدیه را شنیدم. آقای دکتر از زندگی او گفت و از خون دلهایی که برای ایجاد مدارس خورده بود و رنجها و مصیبتهایی که در این راه متحمل شده بود. من به عنوان یک معلم متاسف بودم که چرا تا آن زمان نام این مرد بزرگ به گوشم نخورده بود و آقای دکتر البته گفتند بنا به دلایلی به صورت رسمی نام میرزا حسن رشدیه کمتر در رسانه ها و تبلیغات عمومی گفته می شود. او مردی است که با پایمردی خود برای ایجاد تعلیم و تربیت نوین، امروزه ما را مرهون فداکاریهای خویش ساخته است. او کسی است که در راه ایجاد مدارس از طرف متحجران بارها تکفیر شده است و بارها و بارها مدرسه اش را که با زحمت بسیار ساخته شده بود به دست کج اندیشان تخریب شده است. اما این بزرگمرد با آن که خسته شد اما نا امید نشد و مقاومت کرد تا عاقبت ریشه دبستان را در ایران به زمین نشاند و آن را بارور ساخت.
میرزا حسن در 14 تیر 1230 (154 سال قبل) در محله چرنداب تبریز متولد شد. او در اوایل جوانی قصد داشت برای تحصیل به نجف برود و به کسوت روحانیت در بیاید اما با خواندن مقاله ای در روزنامه اختر (روزنامه ای که در استانبول چاپ می شد)از این سفر منصرف شد. در آن مقاله گفته شده بود که در ممالک اروپایی از هر 1000 نفر 10 نفر بی سواد هستند اما در کشور ایران از هر 1000 نفر فقط 10 نفر با سواد هستند و یکی از دلایل بی سوادی ایرانیان مشکل بودن الفبای فارسی و کیفیت تدریس آن ذکر شده بود. سرانجام میرزا حسن روانه لبنان شد و در مدرسه تربیت معلم که متعلق به فرانسویان بود مشغول تحصیل گردید. بعد از دو سال روش تدریس حروف الفبا را با روش جدید فرا گرفت. میرزا حسن پس از فراگیری دانش آموزش کودکان دبستانی عازم ایروان شد که برادرش در آنجا مکتبخانه ای داشت. در آنجا با کمک برادرش مدرسه ای به سبک جدید تاسیس کرد که توانست در اندک مدتی افراد زیادی را باسواد کند و افراد زیادی از آن استقبال نمودند. حتی آوازه دبستان او به گوش ناصر الدین شاه هم رسیده بود و در سفری که به ایروان داشت از او خواست به ایران بیاید و مشابه همین مدرسه را در ایران ایجاد کند و البته میرزا با کمال میل پذیرفت و حتی تا نخجوان هم همراه پادشاه آمد اما شاه بعد از آن که متوجه شده بود این نوع مدارس می توانند باعث آگاهی و روشن اندیشی مردم شوند از دعوت خود منصرف شده بود. خود او در کتاب خاطراتش می نویسد:
"... تا به نخجوان برسيم، شش روز طول كشيد، شاه در اين شش روز يا در سر نهار يا در سر شام مرا احضار فرموده، خاصيت مواد پروغرام مدرسه را مى پرسيد. من يك جوان بى تجربه غافل از سياست شاهانه، نتايجى در علم و اطلاع و آگاهى آحاد ملت مى گفتم. هزار اميدوارى بر دولت از دانش ملت مى دادم. مگو كه شاه رعيت خود را خوب مى شناسد، يعنى مدرسه اى كه در اذهان ملت، توليد آن افكار بكند، صلاح ملك و ملت نمى دانست."

در سال 1268 شمسی، خود رشدیه عازم وطن شد و بلافاصله اولین دبستان را در محله ششکلان تبریز دایر نمود. آوازه مدرسه او به خاطر سرعت آموزش و نظم مدرسه و توجه به علوم نوین در اندک زمانی در شهر پیچید و هر روز شمار شاگردان رو به افزایش گذاشت. این عمل او البته باعث خشم مکتبداران و قشریون گردید چرا که روش تدریس آسان او نان آنان را آجر کرده بود و از طرف دیگر آنان سالهای سال آموزش را فقط در انحصار خود می دانستند و به دیگران اجازه ورود به این حیطه را نمی دادند. چند بار مدرسه اش را خراب کردند و تخته سیاه آن را به آتش کشیدند و هر بار او مجبور شد محل مدرسه را تغییر دهد. با افزایش فشارها او از تبریز مهاجرت کرده و عازم مشهد شد و در آنجا دبستانی ایجاد کرد اما در آنجا هم از گزند متحجران در امان نماند و حتی کار به تکفیر او کشید. خود او در خاطراتش می نویسد: "موثرترين اسباب ها تكفير من بود. اعتنا نكردم. از ورود به حرم مانع شدند، به زيارت از خارج قانع شدم. از ورود به حمام ها قدغن كردند در منزل استحمام كردم. در معابر بناى فحاشى گذاشتند جز براى مدرسه از خانه خارج نشدم "
در سال 1275 شمسی به دعوت امین الدوله حاکم آذربایجان که از آگاهان و روشنفکران زمانه بوده است به تبریز دعوت می شود و دوباره مدرسه ای را در تبریز تاسیس می نماید. مرحوم کسروی از این مدرسه به عنوان اولین دبستان ایران یاد می کند و در تاریخ مشروطیت می نویسد: "دبستان درايران در سال ۱۲۷۵ شمسى آغازيد كه امين الدوله به دست رشديه نخست در تبريز و سپس در تهران آن را باز كرد."
یک سال بعد، امین الدوله به تهران منتقل شد و رشدیه تصمیم گرفت مدرسه ای در تهران ایجاد نماید. اما در تهران هم از دست جاهلان در امان نماند. مدرسه رشدیه در روبروی مدرسه دارالفنون واقع شده بود. زمانی که به رشدیه خبر می دهند افراد زیادی به قصد مدرسه روانه شده اند و قصد تخریب مدرسه را دارند دانش آموزان را به سرعت از مدرسه دور نموده و خود با چند نفر از معلمان و نزدیکان بالای پشت بام دارلفنون می رود. جاهلان و اوباشان با بیل و کلنگ و نارنجک در مدرسه را از جا کنده و مشغول تخریب آن می شوند. نقل می کنند که رشدیه این صحنه را تماشا می کرد و می خندید از او سبب خنده اش را می پرسند در جواب می گوید:" این جاهلان نمى دانند كه با اين اعمال نمى توانند جلو سيل بنياد كن علم رابگيرند. يقين دارم كه از هر آجر اين مدرسه، خود مدرسه ديگرى بنا خواهد شد. من آن روز را اگر زنده باشم، خواهم ديد."
چند سال بعد با حمایت تعدادی از روحانیون آزاد اندیش مانند سید محمد طباطبایی و شیخ هادی نجم آبادی اندکی از حساسیتها کاسته شد. در بسیاری از مناطق تهران مدارسی به نام مدارس رشدیه تاسیس گردید و مردم زیادی از آنها استقبال نمودند. در اندک مدتی در اقصی نقاط ایران هم اولین دبستانها تاسیس شدند. همچنانکه رشدیه پیش بینی کرده بود از هر آجر مدارش خراب شده مدرسه ای روئید و خود رشدیه با چشم خود، زاده شدن مدارس را یکی پس از دیگری با چشم خود دید.

آقای دکتر سید عباس زاده در پایان داستان اولین دبستان ایران خاطره ای را هم ذکر کردند که بیان آن خالی از لطف نیست. ایشان فرمودند چندین سال قبل که تازه جریان سلمان رشدی و حکم ارتداد او مطرح شده بود در تبریز به سمیناری که موضوع آن در باره آموزش و پرورش بود دعوت شده بودیم. اولین سخنران سمینار "آیت الله ملکوتی" بودند که انصافا سخنرانی خوبی کردند و در پایان هم گفتند ما اشتباهات زیادی کرده ایم. تاريخ را بخوانيد ببينيد چه بلاهایی بر سر رشدیه ها آورده اند. بعد از اتمام سخنرانی مجری سمینار که مدرک دکترا هم داشت با هیجان پشت تریبون قرار گرفت و گفت که من از موضع آیت الله ملکوتی نسبت به سلمان رشدی بسیار خوشحالم از اول هم ما می گفتیم که نباید با نویسندگان اینگونه برخورد شود. از قرار معلوم آقای دکتر با تاریخ آموزش و پرورش و میرزا حسن رشدیه آشنا نبود و دسته گل بزرگی را به آب داده بود. بلافاصله همکارانش یادداشتی را به دستش دادند و موضوع را به او فهماندند. بعد از خواندن یادداشت درحالی که رنگ چهره دکتر به شدت سرخ شده و عرق از سر و رویش می ریخت و شروع به عذرخواهی کرده و اینکه اشتباه شده است و منظور او چیز دیگری بوده است. در دو روز سمینار هر وقت که آقای دکتر به عنوان مجری پشت تریبون قرار می گرفت به نحوی سعی می کرد اشاره ای به سوء تفاهم روز اول داشته باشد تا مطمئن شود اثر آن از بین رفته است!
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها