مشاعره سنتی

[mohammad.90]

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
عاشقان را ز بر خویش جدا می‌داری

[افسون 13]

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل ، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ ایم
از در گشاده ‌روی چو صبح وطن درآ

[mohammad.90]

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

[افسون 13]

لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

[mohammad.90]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

[haftcheshme]

دلی کزمعرفت نورصفادید
به هرچیزی که دیداول خدا دید

[mohammad.90]

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم

[افسون 13]

مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

[yad]

تا بر دلش از غصّه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

[افسون 13]

شیرین دهنی که از لبش جان میریخت
کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
گر شیخ به کفر زلف او ره میبرد
خاک ره او بر سر ایمان میریخت