مشاعره سنتی

[shokofe]

لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام

[فرانک]

میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت

[niyaz]

تو را سريست که با ما فرو نمي‌آيد
مرا دلي که صبوري از او نمي‌آيد

کدام ديده به روي تو باز شد همه عمر
که آب ديده به رويش فرو نمي‌آيد

[مهدی]

دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا

[natanaeil]

اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم
اگر پیدا کنم جایی تو را تنها نمی یابم
اگر پیدا کنم جایی دریابم تو را تنها
ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم

[مهدی]

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

[niyaz]

دل و جان باخته است هر دو بهم
گرچه با دل‌رباي دم نزده است

آتش عشق دوست در شب و روز
بجز اندر دلم علم نزده است

[فرانک]

تیغ عالم گر به دستت داد روزی روزگار
هر چه میخواهی ببر اما مبر نان کسی

[niyaz]

يکي پرسيد از سقراط کز مردن چه خواندستي
بگفت اي بيخبر، مرگ از چه نامي زندگاني را

[فرانک]

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی