بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #121  
قدیمی 07-07-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنون دانه جان بسيار زيبا بود...



دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخوردیست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست

گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

ز خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست.


...
..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #122  
قدیمی 07-07-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

من بیخود و تو بیخود ما را که برد خانه

من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه


جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی

جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه


هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی

و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه


تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه


ای لولی بربط زن تو مستتری یا من

ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه


از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد

در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه


چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه


گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان

نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه


نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل

نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه


گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت

گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه


من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم

یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه


در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن

این پند ننوشیدی از خواجه علیانه


سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی

برخاست فغان آخر از استن حنانه


شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی

اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه
دوستان بسیار عزیزم شعر را خواندید من هر گاه این شعر را می خوانم یا به یاد می آورم مولانا را کودک هشتاد ساله ای می بینم که این شعر را سروده است یعنی تجربه و زبردستی یک مرد هشتاد ساله و خلوص و بی غشی کودکی نوباوه بخصوص وقتی می گوید چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد این احساس را از بدوی که این شعر را دیدم با خود دارم یعنی از سن یازده دوازده سالگی یک بار دیگر با این بینش بخوانیدش و نظر خود را لطفا بگویید آیا با من هم عقیده هستید یا خیر
یا علی مدد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از abadani به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #123  
قدیمی 07-08-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه؟!...گاهي يک بيت از مولانا ساعتها فکر منو به خودش مشغول ميکنه ، راستي چرا ما مانند او ديگه نداريم....

گفتم که رفيقی کن با من که منت خويشم
گفتا که بنشناسم من خويش ز بيگانه

غزلی شیوا ودلربا از مولانا با نوائی شنيــدنی از آرشان...

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 07-09-2009 در ساعت 12:39 PM
پاسخ با نقل قول
  #124  
قدیمی 07-08-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم

تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم

ز سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری

به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم ؟
پاسخ با نقل قول
  #125  
قدیمی 07-10-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سـحرگـه ره روي در سرزميني
همي‌گـفـت اين معـما با قريني
که اي صوفي شراب آن گه شود صاف
کـه در شيشـه برآرد اربـعيني
خدا زان خرقـه بيزار اسـت صد بار
کـه صد بت باشدش در آسـتيني
مروت گر چه نامي بي‌نشان اسـت
نيازي عرضـه کـن بر نازنيني
ثوابـت باشد اي داراي خرمـن
اگر رحـمي کني بر خوشـه چيني
نـمي‌بينـم نـشاط عيش در کس
نـه درمان دلي نـه درد ديني
درون‌ها تيره شد باشد کـه از غيب
چراغي برکـند خـلوت نـشيني
گر انگـشـت سـليماني نـباشد
چـه خاصيت دهد نقـش نـگيني
اگر چـه رسم خوبان تندخوييسـت
چـه باشد گر بـسازد با غـميني
ره ميخانـه بـنـما تا بـپرسـم
مال خويش را از پيش بيني
نـه حافـظ را حضور درس خـلوت
نـه دانشـمـند را علـم اليقيني



ظاهرا کلام حافظ مقيد به زمان و مکان نيست، اين خلوت‌نشين غيبی کجاست که چراغ راهمان سال‌هاست که خاموش مانده.....



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #126  
قدیمی 07-10-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده‌ی عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه‌ی خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد




...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #127  
قدیمی 07-10-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

خرم آنروز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم از پی جانان بروم
دلم از ظلمت زندان سکندر بگرفت
رخت بردارم و تا ملک سلیمان بروم
پاسخ با نقل قول
  #128  
قدیمی 07-10-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دانم اي زيبا روزي بر مزارم بنشيني

سر كني آه و زاري گوشه غم بگزيني

من به اميد وصالت عمر خود دادم بر باد

تا تو اكنون اين چنين بر خاك ماتم بنشيني
پاسخ با نقل قول
  #129  
قدیمی 07-10-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب ،‌در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفرکنم ز دستت
بکجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ؟

زمحبتت نخواهم که نظر کنم برویت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
بکرشمۀ عنایت ، نگهی بسوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت که زخویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟
تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم ،‌چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
دگرش چو باز بینی،غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که بر گرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی ،‌قدم مجاز باشد
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #130  
قدیمی 07-10-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست

روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست

توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
نظر کنند که در کوی ما گدایی هست

به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز
ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست

کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست

به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
به در جهان بجز از کوی دوست جایی هست

سعدی
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها