بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 03-04-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ویژه نامه میلاد پیامبر (محمد منجی هستی)

ویژه نامه میلاد پیامبر (محمد منجی هستی)

پیامبر اکرم چگونه به دنیا آمد؟





آمنه مادر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مى‌فرماید:
هنگامى كه باردار محمد(صلى الله علیه و آله) شدم، نورى از او ساطع گردید كه آسمانها و زمین را روشن كرد.

حضرت آمنه مى‌فرماید: چند روزى بر من گذشت كه ناراحت بودم، مى‌دانستم در ماه زایمان هستم. شب ولادت درد من افزون شد و من تك و تنها در اطاق به شوهر جوان‌مرگم عبدالله و به تنهایى و غربت خودم كه دور از سرزمین یثرب افتاده‌ام، فكر مى‌كردم، شاید آهسته آهسته اشك هم مى‌ریختم، از طرفى هم خیال داشتم برخیزم و دختران عبدالمطلب را كنار بسترم بخوانم اما هنوز این خیال قطعى نبود و با خودم مى‌گفتم از كجا معلوم این درد درد زائیدن باشد كه ناگهان به گوشم آوایى رسید كه شادمان شدم، صداى چند زن را شنیدم كه بر بالینم نشسته‌اند و درباره من صحبت مى‌كنند.
از صداى آرام و دلپذیرشان آنقدر خوشم آمد كه تقریبا درد خود را فراموش ‍ كرده بودم، سرم را از روى زمین برداشتم كه ببینم زنانى كه در كنارم نشسته‌اند كجایى هستند و از كجا آمده‌اند و با من چه آشنایى دارند؟ دیدم چقدر زیبا! و چه خوش بو و پاكیزه! من گمان كردم از خانم‌هاى قریش هستند حیرتم از این بود كه چگونه بى خبر به اتاق من آمده‌اند! و چه كسى ایشان را از حال من با خبرشان كرده است ؟
به رسم و روش عرب‌ها كه در برابر عزیزترین دوستانشان قربان صدقه مى‌روند به گرمی گفتم: پدر و مادرم به فداى شما باد از كجا آمده‌اید و چه كسانى هستید؟
آن زن كه طرف راستم نشسته بود گفت: من مریم مادر مسیح و دختر عمرانم !
دومى مى‌گفت: من آسیه همسر فرعون هستم و دو زن دیگرى هم که دو فرشته بهشتى بودند كه به خانه من آمده بودند، دستى كه از بال پرستو نرم‌تر بود به پهلویم كشیده شد دردم آرام گرفت اما نه دیگر چیزى مى‌دیدم و نه چیزى مى‌شنیدم این حالت بیش از چند لحظه دوام نیافت كه آهسته آهسته این حالت محو شد و جاى خود را به نورى روحانى بخشید در روشنایى این نور ملكوتى، پسرم را بر دامنم یافتم كه پیشانى عبودیت بر زمین گذاشته بود و نجوایى نامفهوم گوشم را نوازش مى‌داد با این كه نه گوینده را مى‌دیدم و نه از نجوایش مطلبى در مى‌یافتم باز هم خوشحال بودم .
سه موجود سفیدپوش پسرم را از دامنم برداشته بودند، نمى‌دانستم این سه نفر كیستند از خاندان هاشم نبودند عرب هم نبودند شاید آدمى زاد هم نبودند، اما من مى‌ترسیدم و در عین حال قدرتى كه دستم را پیش ببرد و كودك تازه به دنیا آمده‌ام را از دستشان بگیرد در من نبود، این سه نفر با خودشان دو ظرف آورده و پارچه حریرى كه از ابر سفیدتر و لطیف‌تر بود در كنارشان دیدم .
پسرم را با آبى كه در یكى از آن ظرف‌ها مى‌درخشید در ظرف دیگر شستشو دادند و بعد در میان دو شانه‌اش مُهر زدند و بعد در آن پارچه پیچیدند و برداشتند و با خود به آسمانها بردند، تا چند لحظه زبانم بند آمده بود ناگهان زبان و گلویم باز شد و فریاد زدم ، امّ عثمان، امّ عثمان !
خواستم بگویم كه نگذارند فرزندم را ببرند ولى در همین هنگام چشمم به آغوشم افتاد، اى خدا این پسر من است كه به آغوشم آرمیده است.1

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها