بازگشت   پی سی سیتی > هنر > موسيقی Music

موسيقی Music مباحث مربوط به موسیقی و دانلود آهنگ به صورت کنترل شده

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 02-15-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مصاحبه با هنرمندان


سياوش قميشی از کجا می آيد ؟
متولد اهواز، خرداد 1324
... يکسالم بود که به تهران آمدم ... و سيزده چهارده سال داشتم که به لندن رفتم، پدرم تاجر بود و مخالف بود که من وارد کار موسيقی شوم، ولی مادرم با طبع شاعرانه ای که داشت با من و کار موسيقی من موافق بود ... دو برادر و يک خواهر که همه از من بزرگتر هستند.

وقتی از انگليس به ايران بازگشتی به چه صورت فعاليت هنريت را ادامه دادی؟

با گروهی که درست کرده بوديم بر روی صحنه های مختلف می رفتيم ولی کارهای غير فارسی اجرا می کرديم. يک گروه هم داشتيم به نام ربيلز که من در آنجا کی بورد می زدم و آهنگ های آرام تر را اجرا می کردم و شهرام شب پره هم جاز می زد و آهنگ های تند را اجرا می کرد ... زندگی خيلی ساده تر بود.

سياوش به شصت سالگی چطور نگاه می کند؟
خيلی قشنگه ... آن مشکلاتی که در 35 سالگی داری ديگر وجود ندارند ... مسائل را زودتر و راحت تر درک می کنی ... نه اينکه فکر کنی به هر آنچه خواستم رسيدم ... نه چون من کار خوانندگی را در سن 49 سالگی شروع کردم و هنوز کار دارم ولی زندگی در اين سن راحت تر است.

اگر سياوش خواننده نمی شد چه کار ديگری را دوست داشت که انجام بدهد؟
نقاش يا نويسنده ... با قلمو و رنگ می تونی اثری را خلق کنی که فرد ديگری با نگاه به آن تو را تحسين کند ... افکار قشنگی هم در ذهنم دارم که دوست دارم بنويسمشان اما وقت نيست... !

سياوش که ما امروز بر روی صحنه می بينيم با آن سياوش آرامی که بايد ازش خواهش می کرديم که آهنگی را برای ما بنوازد بسيار فرق کرده است، حالا با حرکات متفاوت و مختص خودش دو سه ساعت بر روی صحنه تحرک دارد، دليل اين تحول در حرکاتت چی بود؟
موزيک تنها دليلش بود. من دوازده سال با استيو مک کرام کار می کردم ولی حس کردم که استيو با سرعت من پيش نمی ره، برای همين همکاريم را با اروين شروع کردم، بهش گفتم که من می خواهم موسيقی ترنس را با کلام فارسی اجرا کنم.
ريتمهای جديد و موسيقی جديد منو تکان می ده، در واقع همراه ريتم بدنم هم حرکت می کند.

آدم عصبی هستی ؟
عصبی هستم اما برای خودم. با اطرافيانم آرام هستم.

صحبت های اطرافيان در موردت برايت اهميت دارد؟
به هيچ وجه.

در جامعه هنری دوستی داری؟
دوست دارم ولی رفيق ندارم، می دونی معاشرتی با کسی ندارم.

اگر خواننده ای آهنگ تو را بدون آنکه نامی از تو ببرد اجرا کند ناراحت می شوی؟
ناراحت نمی شم که چرا اسم من را نبرده چون به اندازه کافی برای خودم اسم دست و پا کردم ولی آزارم می دهد که چرا با يک آدم غير حرفه ای کار کردم.

باترانه سرايانی به تازگی کار می کنی که نامشان برای ما زياد آشنا نيست، دليل اين مسأله چيست؟
فکر می کنم که ترانه سرا های ما به روز ترانه نمی گن ... با جوانها کار می کنم چون جوانها بايد تشويق بشوند و اونها حرف هم را بهتر می فهمند.

ازدواج ؟
پنج بار ازدواج کردم ... يک پسر دارم به نام عليرضا که در شيراز زندگی می کند که با هم در تماس نيستيم چون زندگيش مورد تأييد من نيست.

شايعه هست که پسرت خواننده است ؟
منم شنيدم ... ولی گوشه و کنار می خونه ... نه به صورت حرفه ای ... ، نظر من اينست که انسانهايی بايد بچه به دنيا بياورند که مطمئن باشند که می توانند مسئوليتش را از هر جهت برای مدت طولانی تقبل کنند.

زن در زندگی تو چه نقشی دارد ؟
بسيار زياد ... همه جور زن ... همسر آدم ... همکار زن ... دوست ... حتی مادر ...

الان زنی در زندگی تو هست ؟
بله! به نام نازنين مرعشی که 4 سال است با هم هستيم و بسيار هم از زندگيم راضی هستم.

فاصله بين آلبوم خواب بارونی تا آلبوم بعدی تو خيلی زياد بود، دليلش چی بود؟
سال 1981 آن آلبوم در آمريکا همراه با دوستم جمال نادر تهيه شد، من قصد نداشتم بخونم، می خواستيم حوصلمون سر نره ... ولی بعد با اصرار مسعود فردمنش که خيلی شعرهاشو دوست دارم آلبوم حکايت را چند سال بعد بيرون دادم.

خوانندگی تا کی ؟
نمی دونم.

لذت در زندگی چيه ؟
وقتی شعری که دوست دارم به دستم می رسه و ملودی قشنگی را روش می ذارم و کار خوب داره می شه لذت می برم.

خواننده و موسيقی مورد علاقه ات ؟
جرج مايکل ، چون همه کارهاشو خودش می کند. به تازگی هم به موسيقی عربی علاقمند شدم و به نظرم خيلی خوب کار می کنند. موسيقی ترنس هم که هميشه مورد علاقه ام بوده.

فاصله سنی بين تو و همسرت مشکلی را برای تو به وجود نمی آره ؟
نه. به هيچ وجه، مثل ارتباطم با جوانهای ديگر است ...

سياوش چه خصيصه ای دارد که هرکسی بهش نزديک می شه عاشقش می شه ؟
صداقتم يا روحياتم ...

موسيقی امروز ما رنگی هست يا سياه و سفيد ؟
رنگی که نيست هنوز سياه و سفيد هم نيست، مثل فيلم های قديمی قهوه ای است. اين روزها به خاطر عشق کسی خواننده نمی شه و بی رويه تعداد آنها زياد می شه ... اصل کار از بين رفته.

موسيقی داخل کشور چی ؟
دقيقا همين طور، مثل اينجا شروع خوبی داشت ولی الان حرف های نامربوط با موسيقی های ناخوشايند زياد شده.

مشابه سياوش و ابی و داريوش در داخل کشور زياد شده، اين موضوع تو را اذيت نمی کنه ؟
نه ... ولی به نابرابری ها اعتراض می کنم ، البته نه به صورت گسترده بلکه خيلی دوستانه. که شبيه سياوش در ايران اجازه فعاليت دارد ولی وقتی يغما گلرويی کتاب شعرش را به من تقديم می کند جلوی چاپ آن گرفته می شود.

دوست داری آهنگساز بشناسنت يا خواننده ؟
بعنوان سياوش قميشی که موزيسين 45 سال هست که فعاليت می کند و سعی می کند سطح موسيقی را بالا ببرد.

شايعه اينکه ديگر تصميم نداری آلبومی برای خواننده ديگری بسازی درسته ؟
من برای آلبوم ستاره های سربی ابی به جز ساختن ملودی کار تهيه کنندگی را هم انجام دادم ، يعنی اکثر مطالب زير نظر من انجام می شد اينکه تنظيم آهنگی را چه کسی انجام بده يا اينکه ترتيب آهنگها چطور باشه ... ولی برای شب نيلوفری من فقط ملودی را ساختم چون با اختلاف نظرهای زيادی روبرو شديم. من در هيچ موضوع ديگری دخالت نکردم.

چه شرايطی بايد باشد که به کسی آهنگی را بدی ؟

بايد صدايش را دوست داشته باشم و با اخلاقش مشکلی نداشته باشم چون کار يک روز و دو روز نيست. البته الان با خواننده ای آشنا شدم به نام فيروزه که دارم برايش سی دی کاملی تهيه می کنم و حتی شعرهای خودم را هم با او تقسيم کردم و کارم را دارم با وسواس زيادی انجام می دهم و به کارش اطمينان دارم و مطمئنم که نتيجه خوبی خواهد داشت.

برای چی دلتنگی می کنی ؟
شمال، سياه بيشه، رامسر، شاه عبدالعظيم، اهواز، آبادان ...

چه آرزويی داری ؟
ياد گرفتم که توقعم از زندگی کم باشه. الان همه چيز خوبه و خوشبختم.

سخن آخر ؟
هميشه برقرار و سالم و سرحال و اميدوار باشيد و بگذاريد که غم نااميدتون نکند، زندگی در حال تغيير است پس هميشه اميد هست.
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 02-15-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مصاحبه با جلال سه تار ايران

مصاحبه با جلال سه تار ايران




استاد جلال ذوالفنون از خانواده روحاني ذوالفنون است كه در اين ميان پدر او، روايت و ياد دوست را ترجيح داد كه با موسيقي و نغمات روحاني ساز خويش تقرير كند. او به اين ترتيب بعداز هجرت از آباده فارس به تهران در كانون موسيقيايي افرادي چون حبيب ذوالفنون‌؛ پدر و محمود ذوالفنون، برادر بزرگترش بزرگ شد و از همان ابتدا پس از آشنايي با موسيقي كلاسيك غرب و تار ايراني، سه‌تار را برگزيد. امروزه هرگاه نام سه‌تار را مي‌شنويم به ياد نواي ساز جلال ذوالفنون مي‌افتيم. او پژوهشگري و كسب فيض از درياي عرفان را لازمه نوازندگي مي‌داند و در برنامه‌اي كه چندي پيش برگزار شد، با گرفتن ساز تار نشان داد كه واقعاً ذوالفنون است. با او گفتگويي كرده‌ايم كه در پي از نظر مي‌گذرانيد؛‌‌

وضعيت موسيقي امروز را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

امروز مقام و اعتبار موسيقي بالا رفته و اين بدان معنا نيست كه موسيقي تغيير كرده است. در واقع به آن معناست كه ذهنيت مردم ما عوض شده است. البته طبيعي است كه به موازات تحولات ذهني تحولات بيروني نيز بايد صورت بگيرد. امروز وظيفه موسيقي‌دان سنگين‌تر شده است. ديگر نمي‌توان عنوان استادي را به كسي بدهيم كه فقط نوازنده است.‌

در كنار تكنيك نوازندگي آگاهي‌هاي ديگري نيز لازم است. حتي شايد آن دانش و بينش از خود نوازندگي هم مهمتر باشد و اين دانش و آگاهي را مي‌توان به اين شرح خلاصه كرد؛ توانمندي تكنيكي به نحوي كه ظرايف و لطايف موسيقي بتواند به نحو احسن ارائه شود، آشنايي با فرهنگ عرفاني شرق و بويژه عرفان ايران، آشنايي با تاريخ و جهان اساطير، معرفت تاريخ و هنر ايران و جهان، تسلط لازم به شعر و ادب فارسي، آشنايي با روان‌شناسي، آشنايي با جامعه شناسي، توانمندي در خلاقيت، اشراف به رديف موسيقي ايران و گذشتگان و آشنايي با مباني اخلاقي يعني اعتقادات ديني و مردم دوستي. مكتب موسيقي ذوالفنون نيز گرچه در اين زمينه راه طولاني در پيش دارد ولي بهرحال از اينكه خود را در اين تحول سهيم مي‌بيند، خرسند و خوشحال است. منظور كلي از اين قضايا اين است كه، نوازندگي هر چقدر هم در سطح بالايي باشد، در بحث موسيقي بايد آن را بخشي از موسيقي به حساب آوريم.‌

براين اساس مي‌توان درباره نوازندگي سه‌تار كه خود به دو بخش، آموزش و گسترش تقسيم مي‌شود، تاليفات نوشتاري، صوتي و تصويري، فلسفه هنر و از جمله موسيقي، نگاهي به گذشته موسيقي و تاثيرگذاري آن در زمان حال، نگاهي به وضعيت موجود فضاي موسيقي، اهداف و چشم‌انداز آينده موسيقي به تفصيل سخن گفت. اما در مصاحبه‌هايي كه تاكنون داشتم چه در مطبوعات و چه در راديو و تلويزيون كمتر مجال بررسي اين موضوعات پيش آمده است.‌

شما چه انتظاري از فعالان خبري عرصه موسيقي داريد؟

در مصاحبه‌ها معمولاً خبرنگارها در مسائل موسيقي ديد و منطقشان اين است كه مسائل مهمي را در عرصه موسيقي مطرح مي‌كنند ولي آنچه كه آنها مطرح مي‌كنند معمولاً مهمترين نيست. ولي آنها شايد مجال نوع ديگر ديدن را نداشته‌اند. و در واقع اين قصوري هم به حساب نمي‌آيد و نمي‌توان ايرادي برآنها گرفت. چونكه حتي در فضاي خود موسيقي نيز هم موارد زيادي را شاهد هستيم كه خود اهل موسيقي، نگاهشان و توجهشان به آن سمتي كه بايد باشد نيست. اين توقعاتي كه برآورده نشده و كمتر به آن توجه شده است، اين است كه بهرحال تحولي در فضاي موسيقي ما اتفاق افتاده است. و مي‌شود گفت اين تحول از زماني شروع شد كه موسيقي در اواخر قاجاريه به صورت مدون درآمد و سپس به دارالفنون كشيده شد و استاد خارجي براي تدريس آمد و مجموعه اين فعاليت‌ها، حركتي را بوجود آورد كه به صورت خلاصه اينگونه بيان مي شود كه به كمك استادان گذشته و تحصيل كردگان امروز و به لطف خداي بزرگ،‌ موسيقي را كنار لهو و لعب برداشته و آن را در كنار فرهنگ قرار بدهيم. اصل داستان اين است، حالا كه ما توانسته‌ايم اين توفيق را پيدا بكنيم به موسيقي اين مقام و اعتبار را ببخشيم. اين مقام و اعتبار ايجاب مي‌كند كه موسيقي‌دان ما نيز به پرورش و تعالي خود نيز بپردازد.‌

بنابراين امروز ما وقتي مي‌گوييم استاد موسيقي به اين معناست كه اين استاد در كنار نوازندگي بايد اطلاعاتي را داشته باشد.‌

به نظر مي‌رسد كه اگر نوازنده به آنچه مي‌نوازد ايمان داشته باشد، ساز جزيي از بدن و روحش مي‌شود. آيا مي‌توان گفت وقتي كه نوازنده‌اي بتواند به اين مقام برسد، به قله معرفت رسيده است؟ و آيا مي‌توان پلكاني براي اين سيروسلوك پيشنهاد كرد؟

مقدمات اين كار، آگاهي‌هايي است كه ابتداي بحث به صورت كوتاه، اشاره كردم. ابتدا توانمندي در نوازندگي است.‌

يعني آن چيزي كه نوازنده تصور مي‌كند و به ذهنش مي‌آيد، پياده كند. در واقع اينجا بخشي است كه هنرمند از متافيزيك دريافت مي‌كند و به عالم فيزيك نزولش مي‌دهد. يعني قابل دركش مي‌كند براي عموم مردم.‌

بخش بعد ذهنيت‌هايي است كه شامل مسائل نظري هنر مي‌شود. يعني با فرهنگ عرفاني شرق و نيز عرفان ايران، يك هنرمند در هر زمينه‌اي كه فعاليت مي‌كند بايد آشنا باشد. خيلي‌ها مي‌پرسندكه اين ارتباط يعني چه؟

هنر و عرفان در يكجا بهم مي‌رسند. آن نقطه‌اي كه اين دو به يكديگر مي‌رسند، ما دو شخصيت را سراغ داريم. شخصيت رباني كه از ابتداي خلقت با بشر همراه است تا به ابد. شخصيت ديگر تحت تأثير محيط ساخته مي‌شود و بعضي از آن با عنوان شخصيت مجازي ياد مي‌كنند. اگر در عرفان و درفضا و نگاه ديني، شخصيت حقيقي همان شخصيت رباني است و نوع مجازي در برابر آن شكل مي‌گيرد.‌

شخصيت ربّاني نگاه به بالا دارد، چيزي كه باعث تعالي و حركت ما مي‌شود وابسته به شخصيت ربّاني است. عرفان بيشتر با اين موضوع سروكار دارد. هنر نيز در اينجا اوج مي‌گيرد. يعني آن هنري كه با شخصيت مجازي ما كار دارد در نهايت ماهيتش نيز مجازي است. زماني حقيقي مي‌شود كه با آن شخصيت ربّاني مرتبط بشود. بنابراين در يكجا هنر و عرفان به هم مي‌رسند و دست به دست هم مي‌دهند و اين است كه مي‌بينيم كه هنرمندان بزرگ همه، چه در ايران و چه در دنيا، ارتباطي با ذهنيت عرفاني دارند.‌

از سوي ديگر تاريخ ادبيات و اساطيري كه در فرهنگ‌هاي كهن شاهد هستيم مواردي است كه ذهنيت هنري را پرورش مي‌دهد. در واقع ديد را گسترده مي‌كند. وقتي ديد گسترده شد، هنرمند در ساختن يك اثر و نواختن آن زود قانع نمي‌شود. انسان وقتي ديدش گسترش يافت، توقع و پسندش متفاوت مي‌شود. چرا وقتي چيزي مي‌شنويم، به خود مي‌گوييم چطور آهنگساز چيز چنين ساده‌اي كه هيچ پيام و محتواي خاصي ندارد را حاضر شده به عنوان هنرمند ارائه بدهد؟! براي اينكه ديد او در همين حد است. او به نظر خودش در حد بالايي قرار داشته و كاري را كه عرضه كرده است را خيلي مهم تلقي كرده است. اين مساله ارتباط دارد با محدوده ذهني اين هنرمند. وقتي ذهن متعالي شد، اثر هم متعالي مي‌شود.‌

اين دو جانبه است از اين بابت كه بخشي مربوط به هنرمند مي‌شود و بخشي به مخاطب برمي‌گردد. مخاطب هم اگر خود را بالا نكشد، هنرمند نمي‌تواند كاري براي او انجام بدهد.‌

دريچه‌هاي عرفان، اساطير و ادب و هنر را چه مي‌دانيدو چه مداخلي را توصيه مي‌كنيد؟

فضاي معنوي در طول زمان و مكان پخش و پراكنده است. و هر زمان و هر مكان با حفظ اصالتش به شكلي در مي‌آيد. ما در شخصيت‌هاي مذهبي و در درجه اول اولياء خدا، تاثير عرفان را در حد بالا و خيلي قوي مي‌بينيم و بعد از آن كساني را شاهد هستيم كه تحت‌الشعاع آن نور الهي هستند. مثلاً در فرهنگ شرق مولانا و يا بودا اينگونه بودند. اين انديشه عرفاني حتي به صورت نبوغ خداداد نيز در وجود آنها ديده شده است. ولي بنده اگر بخواهم نشاني كوي دوست را عرض كنم، از مولانا ياد مي‌كنم. شخصيت مهمي چون مولانا ارتباط تنگاتنگي با قرآن دارد. همانگونه كه مستحضريد تفسيرهايي كه بوسيله وي انجام شده است، بيشتر از دل قرآن كريم است و بر اين امر بسيار تكيه دارد. حتي مسائل عميق ديني را مطرح كرده است. به غير از بحث شريعت كه عنوان شده است، بخش‌هاي عميق‌تر ديگري نيز عنوان شده كه براي تعالي ذهن بسيار مفيد است و مولانا بر آن‌ها بسيار تكيه دارد. به هرحال به غير از مولانا كسان ديگري نيز هستند. و در درجه اول، اولياءا... از طريق وحي و سپس ديگراني كه پيرو ايشان هستند.‌

آشنايي با ادبيات ايران و جهان چه كمكي مي‌تواند به هنرمند بكند؟

اين موارد مسائلي است كه در طول تاريخ در ارتباط با انديشه بشري است و هر چه ما بتوانيم با اين مقولات آشنا بشويم، از نظر ذهنيت گستردگي را به ارمغان مي‌آوريم به غير ادبيات و اساطير ايران و جهان، تاريخ هنر نيز ذهنيت كلي بشر در طول تاريخ تمدن را نشان مي‌دهد و ضمناً آشنايي با تاريخ اين حُسن را نيز دارد كه هنرمند مي‌تواند جايگاه خودش را در طول زمان و تاريخ ببيند. بنگرد كه كجاست و الان چه وظيفه‌اي دارد. مثلاً فرض كنيد در شرايطي كه امروز هستيم ما نگاهي به گذشته بياندازيم و آن را با امروز مقايسه كنيم خواهيم ديد كه يك سري وظايفي داريم كه موسيقيدان يك قرن پيش و حتي 50 سال پيش نداشته است. اين وظايف چيست؟ اين وظايف عمدتاً در بخش فرهنگي موضوع است. ما شاهد هستيم كه در گذشته به خاطر رويدادهاي غلط تاريخي و ناآگاهي‌هايي كه وجود داشت، يك موضوعي به عنوان تحريم موسيقي پديد آمد.‌تحريم موسيقي دلايلي تاريخي داشت كه موضوع بحث ما نيست، ولي به هرحال برخي قسمت‌هاي آن بسيار روشن است. مثلاً بساطي كه خلفاي عباسي در حكومت بغداد راه انداخته بودند و مجلس عيش و نوش درست مي‌كردند درحالي كه در سياهچاله‌ها زندانيان را شكنجه مي‌كردند، يكي از ائمه اطهار(ع) حكم تحريم موسيقي دادند و اين نوع موسيقي همواره حرام است. اين است كه به هرحال حوادث تاريخي و ناآگاهي عده‌اي، معيارهاي غلطي در اين عرصه باب شد كه به آن توجه نشد و خلاهايي از نظر تاريخي در اين هنر براي ما پيش آمده است كه تاكنون تاثير آن احساس مي‌شود. بين حقيقت هنر و ذهنيت مردم ما يك فاصله و خلايي است. موسيقي‌دان امروز وظيفه‌اش بعد از اينكه تكنيك خود را آموخت و با زبان هنر آشنا شد، مسئوليت پركردن اين خلا را دارد. اين كوشش بايد از راه نوشتاري، گفتاري و از طريق بالا بردن كار خودش و آشنايي با تاريخ و هنر جغرافيايي جهان بدست آيد تا هنرمند در پر كردن اين خلا سهيم باشد. اين وظيفه موسيقي‌دان ماست.‌

امروز اگر ما كنسرتي بدهيم كه صدهزار نفر براي شنيدن آن جمع بشوند و بعد از دو ساعت به پايان برسد و صرفاً سرگرمي باشد، اهميت دارد؟ ما بايد به جاي اين كار مخاطب خود را به سمتي ببريم كه جامعه بپذيرد، موسيقي در كنار فرهنگ است و جنبه سرگرمي آن فقط بخشي از عظمت آن است.‌

شما در مصاحبه‌اي در ارزيابي موسيقي‌هاي رايج گفته‌ايد كه دو نوع موسيقي داريم، موسيقي گيشه و انديشه و در جاي ديگر نيز تقسيم‌بندي موسيقي به پاپ و سنتي را به موسيقي خوب و بد تغيير داده‌ايد، نخست مي‌خواهم درباره اين ارزيابي صحبت كنيد و دوم اينكه نوعي موسيقي تلفيقي <راك - سنتي> شنيده مي‌شود كه داراي سبك و سياق گوشنواز و آكادميك و اشعار كلاسيك ايراني است و همچنين با اقبال عمومي مواجه شده است. نظر شما درباره مواجهه و ارزيابي جريان موسيقي انديشه چيست؟

از نظر تقسيم‌بندي، كارهايي كه تازگي دارد و حتي نمي توان آن را به جرياني در گذشته پيوند داد و داراي پيام و محتواست، قابل تامل است.‌

ارزيابي موسيقي امروز از جنبه‌هاي مختلف مي‌تواند تحقق يابد. موسيقي خوب و بد، موسيقي گيشه و انديشه و همه اين مقياس‌ها را وقتي يك كاسه بكنيم به اين مي‌رسيم كه موسيقي در وهله اول يك پديده فيزيكي است. تركيب اصوات و تركيب ريتم در نهايت ماهيت فيزيكي دارند كه به هنر مرتبط مي‌شوند. زماني اين بخش فيزيك جنبه هنري پيدا مي‌كند كه با يك انديشه‌اي همراه شود. اين انديشه مي‌تواند از بستر تاريخ، عرفان، مذهب و غيره باشد. وقتي اين پيام خود را در موسيقي نشان مي‌دهد، موسيقي جنبه هنري پيدا مي‌كند. در اينجا آن تقسيم‌بندي پاپ،‌ ايراني و غيرايراني كم‌رنگ مي‌شود و مي‌رسد به آنجا كه آيا اين موسيقي شنيده شده حرفي براي گفتن دارد يا خير؟ و اينگه چرا اين موسيقي راحت مي‌تواند با من شنونده ارتباط برقرار بكند؟ چرا من شنونده تحت تاثير قرار مي‌گيرم؟‌

كدام شنونده مدنظر شماست؟

آنكه تحت تاثير اين موسيقي قرار مي‌گيرد را اگر بخواهيم مورد ارزيابي قرار دهيم. اينگونه بايد بگوييم كه ممكن است شنونده‌اي تحت تاثير يك قطعه موسيقي قرار بگيرد ولي از نظر من و شما، آن قطعه موسيقي؛ چندان جالب توجه نباشد. اين بستگي به گسترش بينش و ظرفيت ذهني توامان موسيقي و شنونده دارد . به هرحال ‌هر قطعه موسيقي يك پيامي را ساطع مي‌‌كند.‌

خوب و بد موسيقي را چه كسي بايد مشخص كند؟‌

اگر تأثيرپذيري از موسيقي تابع زمان باشد، نشانگر اين است كه با موسيقي نازلي مواجه هستيم. شما اگر دو ساعت تحت تأثير عاملي به عنوان موسيقي قرار بگيريد و بعد از خروج از سالن موسيقي و يا قطع موسيقي، تأثير موسيقي از بين برود، تداعي‌كننده چنين نوع موسيقي نازلي است. ولي اگر بعد از شنيدن اين قطعه موسيقي، تفكري در ذهن جاري شود، اين تبديل مي‌‌شود به يك تأثيرگذاري ذهني و نشانگر موسيقي فرهنگ‌مدار خواهد بود.‌

اين بحث را در مورد موسيقي با كلام و بي‌كلام چگونه تعميم مي‌‌دهيد؟

مردم ما به خاطر همان خلا‡هايي كه در موسيقي ماست و به خاطر فاصله‌اي كه با موسيقي، نه كلام، دارند، اين عادت را پيدا كرده‌اند كه موسيقي را باكلام گوش مي‌‌دهند. اما اين شكل حقيقي موضوع نيست، شكل حقيقي موضوع اين است كه موسيقي را به صورت خالص و بدون كلام بتوان گوش داد.‌

چگونه مي‌‌شود فردي كه با موسيقي با كلام مأنوس است، در طول زمان براي شنيدن نوع موسيقي موردنظر شما پرورش يابد؟

بخشي از اين مربوط به موسيقي‌دان مي‌‌شود. البته در تحول موسيقي هم مخاطب موسيقي و هم موسيقي‌دان نقش دارند ولي در اين بخش بخصوص، نقش موسيقي‌دان پررنگ مي‌‌شود.‌

در درجه اول موسيقي‌دان بايد قصد آموزش و پرورش را داشته باشد. يعني اينكه خود را متعهد بداند كه مخاطب موسيقي را تغيير بدهد. او بايد اعتقاد داشته باشد كه نكات تازه و برجسته‌اي را به سمع مخاطب برساند. او بايد در اينجا از دانسته‌هاي مخاطب بهره‌ بگيرد و آن ارتقاء ذهني را به شنونده اعطا كند.‌

هدايت‌شنوندگان و ترغيب آنها به شنيدن موسيقي ارزشمدار چگونه ميسر مي‌‌شود؟

اين امر برمي‌گردد به مسائل نظري هنر كه يك پهلوي آن مخاطب عام و پهلوي ديگر به هنر متصل است. نوشته‌ها و آثاري از اين دست، مي‌‌تواند ذهن را به سمت موسيقي بهتر راهنمايي كند.‌سعي بنده در كنسرت‌ها اين است كه از راه اجراي موسيقي، گفتاري و نوشتاري ذهن مخاطب را به سوي موسيقي متعالي‌تري ببرم.‌

ارزيابي درباره كنسرت‌هاي اخير موسيقي در كشور مثبت بوده است و در مصاحبه‌اي آن را تحولي ارزشمدار قلمداد كرديد. آيا كنسرت‌هاي اخير، قدري شتابزده برگزار نشده‌اند؟ آيا نمي‌توان جشنواره‌اي ثابت و با برنامه‌ريزي بهتر را پي‌ريزي كرد؟

ارائه موسيقي در شرايط كنوني ريتم مشخصي ندارد. ولي اين ريتم نامنظم نبايد باعث شود كه هنرمندان چيزي را از دست بدهند. معيار من براي اين تحول ذهني در جامعه كنوني و در واقع يكي از معيارهاي بنده آمار مراجعه‌كنندگان به وبلاگ شخصي‌ام است. اين وبلاگ در عرض 6 ماه، به 15 هزار نفر رسيده است و بعد اينكه ما با تعداد زيادي از كساني كه مراجعه مي‌‌كنند به اين وبلاگ، گفتگو مي‌‌كنيم. يعني براي ما مطلبي را مي‌‌نويسند و ما پاسخ مي‌‌دهيم و مقاله‌اي را ارائه مي‌‌كنيم و نظرخواهي مي‌‌كنيم. البته تاكنون به صورت آنلاين صحبت نكرده‌ايم، ولي قصد داريم به صورت چَت و آنلاين با كساني كه پرسشي و نظري دارند گفتگو كنيم. حتي ما مي‌‌توانيم از اين طريق سيستم آموزش را هم به صورت محدود ارائه بدهيم.‌

ما در اين وبلاگ از نحوه برخورد مخاطبان نكات دلگرم‌كننده‌اي را متوجه مي‌‌شويم. مثلاً در يك مورد براي يك كنسرت، فردي يك مطلب 3 صفحه‌اي را نوشته است. اين نشان‌دهنده يك توجه فرهنگي است. يعني فرد ديگر اكتفا نمي‌كند به اينكه قطعه موسيقي را بشنود و گذر كند. او ارزيابي مي‌‌كند و ارزيابي اين شنونده بسيار دقيق است.

برخي جاها خود را براساس اين اظهارنظرها موظف مي‌‌بينيم كه پاسخي بدهيم. بخش ديگر اين است كه امروز، مردم ما، همانند 20 سال پيش نيستند كه يك جمعيتي را ببينند كه در سالني كنسرتي را مشاهده مي‌‌كنند، و به اتكاي اين استقبال وارد سالن بشوند. الان حركت مخاطب موسيقي، انديشمند است. او ديگر ارزيابي مي‌‌كند كه در سالن‌هاي موسيقي چه اتفاقي مي‌‌افتد و به طور كلي بخش فرهنگي موسيقي به يك تحولي رسيده است.‌

البته انديشه‌هاي واپس‌گرايي وجود دارند كه مخالف گفتگوي شبكه اينترنتي هستند و اينجا برخورد مي‌‌كنيم به انديشه‌هاي غلط. اين انديشه درستي نيست كه ما وسيله ارتباطي بين انسان‌ها را تحريم بكنيم. البته مي‌‌تواند محتوا مورد انتقاد قرار بگيرد. شايد برخي ارتباطات به صلاح نباشد. ولي نمي‌توان از يك وسيله ارتباطي جلوگيري كرد.‌

پيشرفت موسيقي را در چه زمينه‌هايي مي‌‌توان جستجو كرد؟

براي اينكه هنرمند موسيقي ارائه بدهد، وسايل و شرايطي لازم است. اين در هر زماني به شكلي بوده است ما نمي‌توانيم بگوييم كه آيا موسيقي در پنجاه سال اخير پيشرفت كرده يا نكرده است. اين مسأله به عوامل متعددي برمي‌گردد. اگر به جايي برسيم كه هر كنسرتي با اظهارنظر و تفكر مخاطبانش مواجه شود، آن خلا‡هاي تاريخي پُر خواهد شد و اين به معناي پيشرفت خواهد بود.‌

شايد بگويند از لحاظ اجراي موسيقي حركت چنداني در ايران وجود ندارد. ولي آن تفكر شايد نشانه‌اي از پيشرفت باشد.‌

پيش از اينكه شما آستين همت را بالا بزنيد و جزوه‌ها و كتاب‌هاي آموزش سه‌تار را مدون كنيد، نوع يادگيري اين ساز چگونه بود؟

ابتدا آموزش سه‌تار در كنار تار بود. كتاب قبلي آموزش سه‌تار كه زير پوشش تار بود از انتشارات هنرستان موسيقي بود كه با نظارت مرحوم روح‌الله خالقي آن را تأليف كرده بودند. اين كتاب معروف به كتاب هنرستان است. در اين كتاب آموزش سه‌تار تحت تأثير آموزش تار بود اهداف و آموزش تار اين بود كه نوازنده اركستر تربيت كند. اين خودبخود روشن است كه ساز سه‌تار كه اركستري نيست (كه البته گروهي هست)، آن روش نمي‌توانست كاربردي داشته باشد. وقتي كه آموزش سه تار گسترش يافت و مورد استقبال قرار گرفت، به اين فكر افتاديم كه كتاب قبلي نمي‌تواند پاسخگو نوازنده‌هاي سه‌تار باشد. بنابراين از سال 1352 به ذهنم رسيد كه كتاب جديدي را تدوين كنيم. اين روش به لطف خدا موفق است و خيلي از مشخصاتي كه ما در موسيقي ايراني لازم داريم به صورت ريشه‌اي مي‌‌تواند پايه‌گذاري كند و از نظر كمي هم اگر بخواهيم آن را بررسي كنيم، بايد بگويم كه جلد اول آن تاكنون 33 بار چاپ شده است و اين كتاب‌ها مجموعاً 4 جلد است و در نظر است كه شكل تصويري كتاب را هم تهيه بكنيم. آخرين كتابي كه بنده تأليف كردم و درحال توزيع است، اثري به نام دستگاه شور است. اين كتاب دستگاه شور دومنظوره است. يعني ضمن اينكه ما رديف ميرزاعبدالله را اجرا كرديم، ولي شنيداري نيز هست.‌

شما به عنوان يك پژوهشگر با موسيقي غيرايراني چگونه برخورد مي‌‌كنيد. در واقع اينگونه بگويم، چه نوعي از موسيقي را در بالندگي و سير پيشرفت موسيقي جهان مؤثر مي‌‌دانيد؟

بنده اصولاً دوران كودكي و نوجواني‌ام را در فضاي موسيقي گذراندم. هم پدرم حبيب ذوالفنون و هم برادر بزرگترم محمود ذوالفنون فعال موسيقي بودند. براي همين من از سن نوجواني با موسيقي كلاسيك اروپا از طريق برادرم محمود، مأنوس و با آن آشنا شدم. و اين ارتباط با موسيقي كلاسيك اروپا هنوز هم ادامه دارد. بعد از آن به نوعي موسيقي مي‌‌رسيم كه بتواند هم پيام عرفاني داشته باشد و هم در ارتباط با موسيقي ايراني باشد. اين تعريف در موسيقي هند گرد آمده است. موسيقي هند از دو جهت شباهت به موسيقي ما دارد. يكي اينكه يك‌صدايي است. و اين قرابت طبيعي است. ايران و هند قرابت فرهنگي زيادي با يكديگر دارند. در واقع يك فرهنگ هستند كه در دو محيط پرورش يافته است. اين موسيقي يكي از وجوه اشتراك آن يك‌صدايي بودن است. در واقع ما موسيقي پُلي‌فنيك در ايران و هند نداريم. وجه اشتراك دوم، بداهه‌نوازي است. البته در بداهه‌نوازي موسيقي هند، چند قدمي از ما جلوتر است. آنها توانسته‌اند علاوه بر بداهه‌نوازي به شكل تك‌نوازي، بداهه‌نوازي گروهي را نيز تحقق ببخشند.‌

اگر از من بپرسيد كه هدف موسيقي ايران چيست و در نهايت به كجا بايد برسد من در جواب خواهم گفت كه چشم‌انداز ايده‌آل موسيقي ما، موسيقي بداهه پردازي جمعي هنر است.‌

آيا منظور صرفاً بداهه‌نوازي است؟

كلام هم در موسيقي هند در اين جريان وجود دارد، ولي نقش اساسي ندارد. در ايران كلام بسيار نقش دارد. با اينكه صوت انساني و شعر از عواملي هستند كه به فضاي موسيقي كمك مي‌كنند ولي نبايد به عنوان پايه‌هاي اصلي موسيقي قرار بگيرند.

احساس مي كنم كه به موسيقي محلي دلبسته‌ايد و عملكرد شما نشان مي‌دهد كه به برگزاري كنسرت موسيقي در زادگاه خود راغب هستيد و در شيراز و ديگر شهرهاي استان فارس برنامه اجرا مي‌كنيد. در اين‌باره توضيح بدهيد.

عرض شود كه من بطور كلي به موسيقي محلي گرايش خاصي دارم. بخش قابل توجهي از موسيقي ما مي‌تواند از نوع موسيقي محلي باشد. ولي نمي‌دانم، چرا شايد به خاطر اينكه دوران زيادي در استان فارس نبودم، آن چنان كه بعضي‌ها انتظار دارند، تحت تاثير موسيقي استان فارس نيستم.

البته تحت تاثير موسيقي محلي هستم، موسيقي محلي مازندران براي من خيلي الهام‌بخش است و خيلي از آن در كارهايم استفاده كرده‌ام.

پس مي‌توان گفت سه‌تار شما لهجه دارد؟

بله، لهجه دارد با اينكه به همه جا مربوط مي‌شود ولي بيشتر هم مربوط به شمال است.

نوازندگي شما، سبك و سياق خاص در عرصه موسيقي سنتي ‌است و از آن با عنوان مكتب ذوالفنون ياد مي‌شود. لطفاً در اين باره توضيح بدهيد.‌

نوازندگي را به دو بخش مي توان تقسيم كرد، يكي تكنيك و مهارت‌هايي كه مستقيماً مربوط به نوازنده مي‌شود و بخش دوم مساله آموزش و گسترش كار است. همانطور كه مي‌دانيد تاكنون تاليفاتي را ارائه كرده‌ايم و نوشته شده است كه خيلي به اين جريان كمك كرده است. تقريباً مي‌توان گفت در حدود 22 نفر فارغ‌التحصيل در اين زمينه داريم. كه از اين جمع 10 نفر نوازندگان خوبي هستند. اين افراد نمايندگان مكتب موسيقي ذوالفنون هستند.‌

در دهه 60، رضا قاسمي، مهرداد ترابي، منيره رهنمايي (شهلاپور)، سودابه آتشكار و در دهه 70، سهيل ذوالفنون، امين ذالفنون، گلنوش ذوالفنون و بعد از آن، علي غورچيان، انوش جهانشاهي، ناصر پاك روي، بابك پيرمرادي، سيامك نصر، سروش قهرمانلو، سعيد علمي‌نيا، ماني ارچنگ، هما حاتم (عليزاده)، مهدي آذرخش، رشاد مرادي، نگار ارچنگ، شراره خليلي و بهزاد خليلي.

از اين ميان 10 نفر در نقاط مختلف ايران مربي هستند و برخي در خارج از كشور هستند. به طور مثال رضا قاسمي در فرانسه و سهيل ذوالفنون در آمريكا است.

برخي‌ها سئوال مي‌كنند كه با توجه به اينكه هنر لايتناهي است و پاياني براي آن نمي‌توان فرض كرد، فارغ‌التحصيل شدن چه معنايي دارد؟!‌

بخشي از فرآيند آموزش محصول نبوغ خداداد و موهبت الهي است و بخشي از آن هم اكتسابي است. ما وقتي مي‌گوئيم فلان هنرجو فارغ‌التحصيل شده است منظور به پايان رسيدن بخش اكتسابي است. از آن جا به بعد بسته به نبوغ و ظرفيت آن‌هاست كه به كدام مرحله برسند.

در بخش اكتسابي به غير از اصول نوازندگي، چگونه به هنرجو آموزش مي‌دهيد؟

در تاليفات نوشتاري علاوه بر كتاب‌هاي آموزشي، بنده دو كتاب تاليف كردم. يك تجزيه و تحليل موسيقي است كه محدوده‌اي از موسيقي را در نظر دارد و آثار درويش‌خان در مقايسه با رديف موسيقي ايران را بررسي كرده است.

فلسفه اين كار آن است كه وقتي مي‌گوئيم اين <رِنگ>، <پيش‌درآمد>، و يا اين <تصنيف> در ماهور است، ماهور چه علايمي در اين قطعات دارد كه مي‌توان آن را شناخت. اين موارد مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته‌اند.‌

و بعد از آن كتاب، كتاب ديگري به نام <گل صدبرگ> است كه از زندگي نامه من شروع مي‌شود و مسائل نظري هنر را در مي‌نوردد و در آخر كتاب هم بخشي در باره مسائل تخصصي موسيقي است.

در زمينه آثار صوتي، سال 1365، اولين اثر گروهي ما با عنوان <گل‌صدبرگ> منتشر شد و در كنار آن دو كاست <آتش در نيستان> و <شيدايي> با لهجه‌اي جديد، يعني كار سه‌تار و دف، عرضه شد. در زمينه آثار تصويري، فيلمبرداري از كنسرت‌هاي زيادي انجام شده است و همه آنها براي پخش نمي‌تواند مورد نظر باشد، بخشي كه از ميان فيلم‌هاي موجود نام ببريم، اثري است كه اخيراً با نام <در اين خانه بگرديم> منتشر شده است. اين اثر ديداري از آسايشگاه كهريزك است. من از بيماران و مددجويان آنجا عيادت كردم و سپس شب هم براي آنها كنسرت دادم. كل جريان به خوبي فيلمبرداري شده و ابراهيم فروزش آن را به صورت فيلم مستند كارگرداني كرد.‌

اثر ديگري هم براي آموزش پيش‌بيني كرده‌ايم، آموزش تصويري است. البته كتاب ديگري هم در دست تاليف است كه <بانگ گردش هاي چرخ> كه تعبيري است كه مولانا براي موسيقي به كار برده است و در باره مسائل نظري موسيقي است البته دوستان ديگري نيز چون؛ سروش قهرمانلو و شاپور هدايتي در تاليف آن با من همكاري كرده‌اند. از فعاليت‌هاي اخيري كه در شكل جديد كنسرت‌هاي ما انجام شد، اين بود كه پذيراي مهماني به نام سهيل ذالفنون بوديم. او در 5 ماهي كه از آمريكا به ايران آمده بود، خوشبختانه با درخواست‌هاي متعدد كنسرت موسيقي از شيراز، اراك، بوشهر، تهران و ... مواجه شديم. بخشي از برنامه متعلق به او بود، ضمن اينكه چند آهنگ نيز ساخته بود.‌

استاد، تجلي نواي سه‌تار را در كدام آلبوم مي‌توان بخوبي شنيد؟

آن چيزي كه بخواهيم ارزيابي كنيم را بايد در دسته‌اي از آلبوم ها گشت كه جنبه تك نوازي داشته باشد. سه‌تار در اين نوع آلبوم‌ها مي‌تواند خود را نشان بدهد. نمي‌توان سه‌تار را در كنسرت‌هاي گروهي به خوبي مورد ارزيابي قرار داد. در اين سري كارهاي تك‌نوازي، مي‌توان به <پرند> اشاره كرد. آلبوم <پرند> يك حال و هواي ديگري دارد. بعد كه به خود فكر مي‌كنم كه چرا اينگونه تاثيرگذار شده است، مي‌بينم كه يكي از دلايل آن اين بوده كه در استوديو شنونده داشتيم. شنوندگاني كه 15 تا 20 سال با هم آشنا بوديم و خيلي ايشان تحت تاثير ساز من بودند. من فكر مي‌كنم بخش عمده دليل ديگرگون بودن آلبوم <پرند> به حضور اين شنوندگان كه يك زوج هنري بودند، برمي‌گردد. نواختن ساز بدون حضور شنونده باعث پا در هوا شدن نوازنده مي‌شود. نوازنده به دنبال اين است كه آن موجي كه مي‌فرستند، بازتاب داشته باشد و شنونده اين وظيفه و فرآيند را كامل مي‌كند. بعد از اين مورد، سعي من بر اين است كه هر چه كه ضبط مي‌شود در حضور شنونده باشد.

آيا تاكنون اركستري براي نوازندگي سه‌تار به صورت سلو برنامه داشته است؟

نمونه‌اي نداريم زيرا كساني كه در كار اركستر به صورت پلي‌فنيك كار مي‌كنند معتقدند كه سه‌تار و يا حتي تار، نمي‌تواند با ديگر سازهاي اركستر هماهنگ شود. به عقيده من اين هماهنگ نشدن متوجه ديگر سازهاست تا سه‌تار، در حالي كه هر سازي كه محوريت گروه را به دست بگيرد بايد ديگر سازها از آن تبعيت كنند. ولي اين دوستان از جمله، آقاي فرهاد فخرالديني، عنوان مي‌كنند كه سه‌تار با اركستر هماهنگ نمِي‌شود. البته بسيار مايل هستم چنين كاري بشود.

يادم است كه در گذشته ما شاهد يك كار گروهي بوديم با هنرمندي استاد پايور و استاد عبادي كه اينگونه شروع شد؛ استاد پايور رفتند نزد استاد عبادي و گفتند شما با كدام قطعه مأنوس هستيد و سپس گروه پايور با آن قطعه پيشنهادي ‌استاد عبادي هماهنگ شدند و كار اجرا شد.

چرا همكاري شما با خوانندگاني نظير استاد شجريان و شهرام ناظري كمتر انجام مي‌شود؟

همكاري اهل موسيقي با هم تحت تأثير شرايطي است كه زياد نمي‌شود، روي آن حساب كرد. در حدود 50درصد ماجرا، اتقاق و تصادف است. نمي‌شود ارزيابي كرد كه چرا اين اتفاق شده و يا نشده است.

اگر بخواهيم بگوييم كه چرا تلاش نكرديم، حقيقت اين است كه من روي كلام در موسيقي آن چنان تكيه ندارم. درست است كه بخشي از موسيقي اصيل است.

اما به نظر من كلام، صوت انساني و شعر، مي‌توانند نمك موسيقي باشند به شرط اين كه فقط در اين حد استفاده بشوند.

پس شما منتقد آثار با كلام هستيد؟

- نه، منتقد صرف به آن صورت نيستم ولي معتقد هستم كه اگر موسيقي بخواهد تابع و تحت تاثير كلام باشد در اين صورت كلام نقش در خوري در موسيقي نداشته است. مگر اين كه كلام تابع موسيقي باشد، به عنوان يك ساز. مثلاً در يك كنسرت، شنونده مي‌گويد، عجب خواننده خوش صدايي! چرا شنوندگان به طور مثال درباره تنبك چنين دقيق نمي‌شوند؟ براي اين كه توجه‌اي به كلام دارند كه كار موسيقي را مختل مي‌كند. اين تأثير، راه‌ ارزيابي و انتقاد را مي‌بندد.

اگر بخواهيم به صورت تطبيقي ساز سه تار را با ديگر سازهاي ايران و جهان مقايسه كنيم، به چه مواردي مي‌توانيم اشاره كنيم؟

من شبيه سه‌تار از نظر نقشي كه در فضاي موسيقي دارد، در سازهاي مضرابي نمي‌بينم.

همتاي اين ساز در فضاي موسيقي ساز ني است. از نظر صميميت با نوازنده، ملايمت و لطافت و نحوه بيان، سليقه و پند و گرايش‌ عرفاني و اين كه قصد خودنمايي در اين سازها كم است، اين دو ساز مي‌توانند با يكديگر مورد مقايسه قرار بگيرند. البته تا حدودي گيتار در سبك كلاسيك نيز مي‌تواند هم‌شأن سه‌تار قلمداد شود. و در حد بالاتر گيتار در سبك فلامينگو با حال و هواي سه‌تار نزديك است.

آيا امكان دارد تلفيقي بين تار و سه تار صورت بگيرد كه قابل توجه باشد.

در زمينه گيتار فلامينگو، آقاي محمدعلي خواجه‌نوري در ايران به صورت توانمندي ظاهر شده‌ است. ما تركيبي از سه‌تار و ساز ايشان در كنسرت‌هايي در كاخ سعد‌آباد كه4 سال پيش برگزار شد، را بياد مي‌آوريم. همچنين در شيراز و رشت اين نوع موسيقي تلفيقي را اجرا كرديم. فيلم اين كنسرت‌ها موجود است ولي چون به قصد ارائه و پخش تصوير برداري شده است نيازمند اخذ مجوز است. و البته در اوايل آبان اين نوع كنسرت تلفيقي سه‌تار و گيتار فلامينگو را در تهران با همكاري داريوش و محمدعلي خواجه نوري برگزار خواهيم كرد.

شما براي ايجاد فضاي تلفيق سه‌تار و گيتار از چه دستگاه‌هاي سنتي ايراني بهره‌خواهيد گرفت؟

ماهور، اصفهان و چهارگاه از نظر پرده بندي مورد نظر هستند، ولي يك موضوع ديگري هم در موسيقي داريم كه فضاسازي است. وقتي كه سه‌تار و گيتار با هم همراه مي‌شوند در واقع گيتار است كه به خاطر صداي قوي‌اش بايد فضا را آماده كند تا سه تار خود را نشان بدهد.

اين فضاسازي بستگي به توانمندي نوازده دارد. آقاي محمدعلي خواجه نوري اين توانمندي را دارد برحسب تصادف آنچه كه با ايشان اجرا كرديم در مقام \"نوا\" است. نوا هيچ ارتباطي با آن وجوه مشتركي كه برشمردم ندارد. با اين حال او فضا را به گونه‌اي مي‌سازد كه سه‌تار مي‌تواند خود را در مقام نوا به خوبي نشان بدهد.

افق موسيقي ايران و بويژه ساز سه‌تار را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

بخشي از آن اين است كه نوازندگان بينش خود را بالا ببرند و به تعالي برسند و مسلماً وقتي روند تعالي انجام شد، پيشرفت حاصل مي‌شود و ديگر اين كه به دنبال چشم‌انداز آينده موسيقي باشيم.

كساني كه مي‌گويند موسيقي پيشرفت كرده و يا نكرده است براي من قابل فهم نيست. وقتي هدف مورد نظر نيست با چه مقياسي ارزيابي مي‌شود؟!

من اين مقياس را در اين مي‌بينم كه موسيقي ما بايد چنان توانمند بشود كه به موسيقي هند برسد و شايد آن نوع موسيقي را نيز پشت سربگذاريم. اين يكي از اهداف تعالي موسيقي ماست كه بتوان بداهه پردازي كنيم.

منظور از بداهه پردازي، بداهه آوازي و نوازي است. در اين بداهه پردازي خودبخود پيشرفت متبلور مي‌شود.

اصولاً براي واژه تك نوازي، معناي درستي اطلاق نمي‌شود. يك تك نواز بايد به گونه‌اي بنوازد كه با خلاقيت خود آن تاثيري كه يك اركستر چندين نفري ايجاد مي‌كند، را به وجود بياورد.

لازمه اين تك نوازي آن آگاهي و بينش و تعالي ذهن است كه در ابتدا عرض كردم.

تك نوزان موسيقي ايران چه كساني هستند؟

يك نفر. ذوالفنون.

چرا؟

اين واقعيتي است. من مي‌توانم 45 دقيقه به گونه‌اي بنوازم كه شما احساس خستگي نكنيد. به گونه‌اي داستان‌وار مي‌نوازم كه هر جاي آن را اگر رها كنم، شنونده احساس نقصان نكند. اين توانايي در هر كسي نيست اما در موسيقي هند بيشتر نوازدگان سي‌تار اين توانايي را دارند.

يعني اين تفاوت بسيار عجيب در موسيقي ايران و هند وجود دارد؟

سرمايه بالقوه موسيقي ما خيلي بالاست و كمتر كشوري چنين ثروت موسيقايي را دارد. اما چون موسيقي ما ارائه نشده است از منظر ديگران به حساب نمي‌آيد. مثلاً مي‌گويند اين موسيقي در برابر موسيقي اتريش چه حرفي براي گفتن دارد. در صورتي كه سرمايه موسيقي ايران از اتريش و هند هم بيشتر است، ولي آنها حركت كرده‌اند و اين حركت آنها باعث شده است كه موسيقي آنها ارائه شود. با سرمايه غني موسيقي ايران خيلي كارها مي‌توان انجام داد به شرطي اين كه راه آن را هموار كنيم و بستر سازي بكنيم.

موسيقي تك نوازي در غرب چه جايگاهي دارد؟

موسيقي غرب همانند ديگر نقاط جهان قالب‌هايي دارد. مثلاً در موسيقي ايران قالب‌هاي \"رنگ\"، \"پيش‌درآمد\"، \"درآمد\" و \"چهار مضراب\" وجود دارد. در موسيقي غرب، \"سونات\"، \"سمفوني\"، \"كنسرتو\" و ديگر موارد به عنوان قالب شناخته شده است.

بخش تكنوازي در غرب \"كنسرتو\" است. يعني توانمندي يك ساز را اين گونه نشان مي‌دهند. و جالب اينجاست كه كسي كه نت كنسرتو را مي‌نويسد خود قادر نيست اين ساز را بنوازد. مثلاً بتهوون قطعه كنسرتو و يولون مي‌نوشت ولي نمي‌توانست آن را بنوازد! و يا اين كه چايكوفسكي و باخ براي سازهاي ديگر كنسرتو مي‌نوشتند، ولي خود ساز ديگري مي‌نواختند. چون آنها بخش آهنگسازي قوي و نيرومندي دارند، تدوين قطعات و اجراي آن اين گونه انجام مي‌شود. تك نوازي كه در غرب هستند، كساني هستند كه بتوانند اين قطعات نگاشته شده را اجرا كنند. بيشتر هم براي ويولون و پيانو كنسرتوهاي بزرگ نوشته شده است.

استاد متشكريم از فرصتي كه براي انجام گفتگوي اختصاصي داديد.

من هم متشكرم.



__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 02-15-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مصاحبه با سعيد فرج پوری

مصاحبه با سعيد فرج پوری
مصاحبه با سعيد فرجپوری

نویسنده : عزت‌اله الوندي


آهنگساز برجسته
فرجی پور
علاوه بر كار آهنگسازي
و نوازندگي كمانچه ،
در گروه‌هاي شيدا، عارف،
استاد پايور، آوا و دستان
عضویت دارد


سعيد فرجپوري از جمله نوازندگاني است كه هم به‌صورت مستقل و هم در قالب گروه، آثار فراواني را خلق و از شروع فعاليت كانون چاووش و در قالب عضوي از گروه‌هاي شيدا و عارف كار حرفه‌اي خود را آغاز كرده است. فرجپوري متولد 1339 سنندج و صاحب آثاري چون، كمانچه‌نوازي، تك‌نوازي كمانچه، نقش‌ پندار، آوات، ژوان، زمانه، يادواره سيدعلي اصغر كردستاني و درياي بي‌پايان است.او علاوه بر كار آهنگسازي و نوازندگي كمانچه و عضويت در گروه‌هاي شيدا، عارف، استاد پايور، آوا و دستان به تدريس موسيقي در دانشكده های مختلف مشغول است.


پيش از آغاز سفر او با گروه شجريان، درخشاني، فيروزي و همايون و درست يك روز قبل از پرواز او و اعضاي گروه به لندن با او ديدار كرديم و حاصل اين ديدار گفت‌وگويي است كه مي‌خوانيد.

مشخصاً گروه شما يعني گروه دستان از آن‌دسته گروه‌هاي منسجم، پويا و پايايي‌ است كه مشكلي در خصوص اجراي كنسرت (يا حداقل مشكل بزرگي در اين زمينه) ندارد. چه اتفاقي براي موسيقي ما افتاده است كه گروه‌هاي نيمه‌حرفه‌اي يا حتي گروه‌هايي حرفه‌اي كه نام و نشان كمتري دارند، با مشكلات بزرگ دست و پنجه نرم مي‌كنند؟
- اين پرسش دامنه‌هاي وسيعي دارد و گاهي پرداختن به آن تكراري به نظر مي‌رسد، چون مشكلاتي كه در اين زمينه وجود دارد هم براي من، هم براي شما مشخص است. حتي گروهي مثل دستان هم براي اجراي كنسرت در ايران مشكل دارد.

خاطرم هست در كنسرت تابستان گذشته، تقريباً 2 هفته مانده به اجرا، ما مجوز اجرا گرفتيم. مسئول برگزاركننده، حتي تصميم گرفته بود برنامه را لغو كند، اما ما به او فرصت داديم تا از آخرين فرصت‌ها هم استفاده كند.

درست است براي ما كه گروه شناخته شده‌اي داريم شرايط به نسبت بهتر است، اما موسيقي در كشور ما هنوز به‌رسميت شناخته نمي‌شود؛ دست‌كم به عنوان هنري پايه‌اي. به ظاهر براي اهل موسيقي بزرگداشت مي‌گيرند، تجليل مي‌كنند، از آنها به عنوان چهره ماندگار ياد مي‌كنند، اما عملاً اصل قضيه فراموش مي‌شود.

و اصل قضيه از ديد شما چيست؟
من در هنرستان موسيقي هم تدريس مي‌كنم. تعجب مي‌كنم (نه بهتر است بگويم افسوس مي‌خورم) وقتي مي‌بينم هنرجويان مي‌آيند و همه دو ساز مشخص را انتخاب مي‌كنند: پيانو و ويولن.آنها سازهاي ديگر و به‌ويژه سازهاي ايراني را نمي‌شناسند، مي‌گويند ما نديده‌ايم.

اين قضيه را خيلي از هنرمندان تكرار مي‌كنند اما آيا همه درد موسيقي ما اين است؟
- بعد از 3 دهه تكليف موسيقي مشخص نشده است. بالاخره متوليان فرهنگي مملكت بايد علاوه بر استفاده‌هاي تبليغي از هنر و هنرمندان موسيقي، ارزش واقعي آن را بشناسند و با حرمت و احترام ويژه‌اي با اين هنر و اهالي آن برخورد كنند.

آن چهره ماندگاري كه از او تجليل مي‌شود، هنرش يك ارزش مقدس است، او 60 سال از زندگي‌اش را با اين هنر سپري كرده، روزش را با نواختن ساز و شنيدن نغمه‌هاي ايراني به شب رسانده و شبش را به انديشه كردن در راه ساخت نغمه‌اي نو و نوايي تازه به صبح پيوند زده و با ساز توانسته است احساسش را بيان كند.

در واقع حرف شما اين است كه مشكل اصلي ما در آموزش موسيقي ا‌ست؟
- بله، آموزش موسيقي در سطح جامعه ما و در لايه‌هاي مختلف هنوز نهادينه نشده است. مردم نمي‌دانند موسيقي چه جايگاهي دارد، آيا اين هنر براي تعالي روح است، براي ارتقاي فرهنگ است يا او را به زوال مي‌كشاند؟! پيش‌تر در مدارس ما كلاس سرود بود.

بچه با فواصل موسيقايي، با آهنگ، با ساز و خيلي مسائل اوليه موسيقي آشنا مي‌شد؛ هنرستان‌هاي موسيقي، دانش‌سراهاي هنري فعال بودند. جشنواره‌هاي مختلف موسيقي در تهران و شهرستان‌ها برگزار مي‌شد. خود من اولين بار استاد فرامرز پايور را در يكي از همين جشنواره‌ها ملاقات كردم.

ايشان در آن دوره كه ما به عنوان شركت‌كننده جشنواره حضور پيدا كرده بوديم، داور بودند و همين مسئله باعث شد كه هنرمندان خردسال، كودك و نوجوان بخشي از زندگي و اوقات فراغتشان را به موسيقي اختصاص دهند. اما امروز آن‌قدر شلوغي و بلبشو وجود دارد كه علاقه‌مندان واقعي اصلاً نمي‌دانند و نمي‌توانند تشخيص بدهند راه درست كدام است.

2 سال پيش به دعوت اركستر سمفونيك لندن يك كارگاه آموزش و معرفي موسيقي ايران در اين شهر تشكيل داديم. ما ملودي‌هاي ايراني را اجرا و معرفي مي‌كرديم و آنها كه همگي نوازنده و اهل موسيقي بودند از برنامه‌هاي ما بسيار استقبال كردند.

اين كارگاه‌ها را چرا بزرگان موسيقي در كشور ما برگزار نمي‌كنند؟ آيا اين از رخوت اهل موسيقي حكايت ندارد و آيا خود شما به عنوان اهل موسيقي حاضر هستيد چنين كارگاه‌هايي را در كشور برگزار كنيد؟

- موسيقي با زندگي من گره خورده است. هر كاري كه لازم بوده ما انجام داده‌ايم. وقتي در چاووش بوديم اين فعاليت‌ها شكل حرفه‌اي به خود گرفت. تنها مركز و كانوني كه توانست موسيقي را نگه دارد، كانون چاووش بود. همه گروه‌ها تعطيل شده بود.

ما جزو اولين گروه‌هايي بوديم كه اعتقاد داشتيم اين شعله كوچك، اين شمع افروخته همچنان بايد روشن بماند. با هم همراه شديم و در حفظ و گسترش موسيقي كوشش كرديم.

شايد گروه‌هايي كه با مردم بيشتر همدل و همراه بودند گروه‌هاي عارف و شيدا بودند و اين حركت مصادف بود با آغاز كار حرفه‌اي ما و بر اين اساس هر كاري از دستمان برمي‌آمد براي اعتلاي ايران انجام داديم. ما در آن سال‌ها تنها مبارزه كرديم؛ براي حفظ موسيقي و در اين‌جا مي‌پرسم حتي از خود شما ما چه‌قدر بايد مبارزه كنيم؟

اساساً هنرمند نبايد به اين نوع مبارزه فكر كند.
- بله درست است. من نوازنده، من آهنگساز، بايد به خلاقيت فكر كنم، بايد به كار فكر كنم، به هنر بينديشم و در صدد ساخت نغمه‌اي تازه باشم. چه‌قدر مبارزه كنم. بالاخره آدم در يك مرحله‌اي خسته مي‌شود و كم مي‌آورد.

حالا مسئله اين است؛ بودن يا نبودن. من مي‌خواهم در صحنه باشم و تنها تريبون و جايگاه بيان احساساتم موسيقي‌ است. اما همه سرمايه‌گذاران به بن‌بست رسيده‌اند، مي‌گويند ما داريم ضرر مي‌دهيم. قانون كپي‌رايت وجود ندارد تا از سرمايه ما حمايت و سوءاستفاده كننده‌ها را مجازات كند.

روي يك سي‌دي فشرده دست‌كم ده تا اثر مي‌گنجد و ده تا كار ما را روي يك سي‌دي كپي‌ مي‌كنند و 500 تومان مي‌فروشند. لازم نيست تا ميدان انقلاب هم بروي، دو قدم آن‌طرف‌تر يك نفر بساط پهن كرده و همه چيز دارد؛ براي همه سليقه‌ها.

پيشنهادي داريد؟
- در همه كشورهاي دنيا دولت از موسيقي جدي حمايت مي‌كند. آيا آمده‌ايم از سازندگان موسيقي، نوازنده‌ها و حتي شركت‌هاي خصوصي عرضه كننده اين هنر حمايت كنيم؟يكي از پايگاه‌هاي حمايت از موسيقيدانان و ارائه هنرشان تلويزيون است كه فراگيري بسياري دارد. تلويزيون مي‌تواند از گروه‌هاي نيمه‌حرفه‌اي و حتي حرفه‌اي حمايت كند، هنرشان را عرضه كند تا مخاطب با آنها آشنا شود و نوع هنرشان را بشناسد.

در بهترين جاي ايران اگر كنسرت برگزار كنيم، مثلاً در 6 شب متوالي چيزي حدود 15 هزار نفر از اين برنامه استفاده مي‌كنند، اما اگر تلويزيون اين برنامه‌هاي هنري را به‌صورت مستقيم پخش كند ميليون‌ها نفر با نوع موسيقي و با نوازندگان و خوانندگان ارتباط برقرار مي‌كنند.

اگر چنين اتفاقي بيفتد خود هنرمندان هم استقبال مي‌كنند و حاضرند با تمام وجود همكاري كنند.شنونده ما به آموزش نياز دارد. اكثر مردم ما متأسفانه نمي‌دانند موسيقي فاخر ما در مقايسه با موسيقي مطربي و نوعي موسيقي كه در عروسي‌ها و مجالس شادي اجرا مي‌شود، چه جايگاهي دارد.به نظر من موسيقي در ايران يك متولي نياز دارد.

اما درباره كارهاي اخير گروه دستان و كاري كه با نام درياي بي‌پايان ارائه شده است، آيا مشكلاتي كه درباره‌اش بحث كرديم گريبان‌گير اين كار نيز بوده است؟
- از يك سال و نيم پيش درباره ساختار و نوع ملودي اين كار فكر كردم و بارها برخي ملودي‌ها را تغيير دادم تا حال و هواي آن، حال و هوايي يك‌دست و هماهنگ باشد. به هر حال گذشت زمان باعث مي‌شود سليقه و نوع نگرش هنرمند نسبت به هنر عوض شود و تغيير كند.

با اين وسواس و با توجه به انجام كارهاي اجرايي و با اين تركيب‌ سازها، اجرا كمي به تعويق افتاد. از آن گذشته وقتي در حال نوشتن اين آهنگ‌ها هستم به تركيب ‌سازهاي اين گروه كه چند ساز كوبه‌اي دارد و يك تار و يك بربت و يك كمانچه، فكر مي‌كنم و قطعات چنين شكل مي‌گيرد.

به نظر مي‌رسد ريتم در آثار آهنگ‌سازي شما، جايگاه ويژه‌اي دارد.
- در حال حاضر بعد از تجربه فعاليت‌هاي گروهي، از جمله حضور در گروه‌هاي شيدا، عارف، آوا، گروه آقاي پايور، به اين نتيجه رسيده‌ام كه در كارهايي كه مي‌سازم بيشتر حرف امروز را بيان كنم.

امروز وقتي مي‌خواهم تصنيفي بسازم، مي‌خواهم از تجربه‌هايي كه به‌دست آورده‌ام و آنچه از محيط اطراف فراگرفته‌ام و نكته‌هايي كه در اين سه چهار دهه دريافته‌ام، به نوعي استفاده كنم تا كاري درست، زيبا و هماهنگ پديد بياورم. اولاً تلاشم اين بوده كه حرف امروز را بزنم.

اگر قرار است قطعه‌اي يا تصنيفي بسازم، اگر بخواهم بر اساس موسيقي قاجاز بسازم ارزشش به‌مراتب كمتر است از كاري كه با حال و هواي امروزي و با شكل و حرف تازه ساخته مي‌شود. براي اين‌كه خيلي تصنيف‌هاي ماندگار و جاودانه داريم كه در هر حال داراي ارزش مخصوص به خود است و حتي اگر به مانند شيدا و عارف قطعات آنان را دوباره اجرا و بازسازي كنم، اين آثار نمي‌تواند ارزشمندتر از نسخه‌ اصلي خود باشد.

اما اگر بخواهم قطعه‌اي با حال و هواي امروزي بسازم، بايد تلاش كنم كاري متفاوت ارائه دهم. البته مخالف اجراي آثار قديمي نيستم. همچنين در تمام دنيا متداول است كه برخي از آهنگسازان و نوازندگان به بازسازي مثلاً نغمه‌هاي قرون وسطا مي‌پردازند.در هر حال در نوع ويژه‌ اجرا به ريتم نگرشي نو داشته‌ام.

و اين ريتم آيا برگرفته از ريتم‌هاي محلي از جمله ريتم‌هاي موسيقي كردي نيست؟
- اصولاً ما در موسيقي ايراني با توجه به پراكندگي اقوام مختلف از نظر زيبايي‌شناسي ملودي و ريتم خيلي نغمه‌ها و ريتم‌ها داريم كه مي‌توانيم از آنها استفاده كنيم. وقتي مي‌گوييم موسيقي ايراني، اين موسيقي محدود و متمركز در موسيقي در مركز ايران نيست. توان و ظرفيت موسيقي ما اصولاً با تنوع و پراكندگي بسيار زياد اقوام بسيار بالاست و من فكر مي‌كنم بايد از زيبايي‌هاي ريتميك و ملوديك نغمه‌هاي محلي استفاده كنيم.

اگر بياييم و دوباره بر اساس همان ملودي‌ها و ريتم‌هاي رديف تصنيف‌سازي كنيم، قطعه بسازيم، ممكن است عنوان شود كار تكراري ا‌ست اما در اين مورد خاص معتقدم نبايد تعصب نشان داد.

كسي كه مي‌خواهد اثري خلاق بسازد، كسي كه مي‌خواهد طرحي نو دراندازد، در بند اين بايد و نبايدها نيست. از اين ريتم‌هاي متنوع كه در موسيقي خراسان، شمال، كردستان، آذربايجان، خوزستان، بوشهر و... وجود دارد استفاده نكنيم؟ چه‌بسا كه استادان قديم موسيقي ايراني نيز از اين ريتم‌ها و ملودي‌ها استفاده كرده‌اند؛ خيلي از گوشه‌هاي ما از موسيقي نواحي گوناگون ايران برگرفته شده و ثبت شده است.

در هر حال سليقه حاضر شما به چه سمتي گرايش بيشتري دارد؟
- هم حسم و هم ذوق و سليقه‌ام حكم مي‌كند از همان پتانسيلي كه درباره‌اش گفتيم، يعني موسيقي نواحي ايران به بهترين شكل ممكن استفاده كنم. امروز آهنگسازان مطرح گويش و لحن موسيقي را عوض كرده‌اند و اين يك حركت است و يك گام به جلو. خود من هم در كار تازه‌ام درياي بي‌پايان سعي كرده‌ام اين گويش و لحن متفاوت را رعايت كنم و با زباني تازه و سخني نو با مخاطبانم حرف بزنم.

به عنوان پرسش آخرين، براي مخاطبان اروپايي‌تان چه ارمغاني مي‌بريد؟
- از يك سال پيش با آقاي شجريان، آقاي مجيد درخشاني، آقاي محمد فيروزي و آقاي همايون شجريان، همكاري‌مان آغاز شد و يك بخش از كار در شور و افشاري ا‌ست كه به‌صورت نوار و سي‌دي هم به‌زودي وارد بازار مي‌شود.

چون مراحل ضبط چند وقتي ا‌ست طي شده و احتمالاً تا 2 ماه آينده وارد بازار مي‌شود. اين اثر به همراه بخش ديگري در ماهور (اگر بتوان نام ارمغان بر آن نهاد) ارمغان ما براي علاقه‌مندان موسيقي ايراني در اروپا خواهد بود.

منبع: همشهری/نویسنده: عزت‌اله الوندي

__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 02-15-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مصاحبه استاد بنان در برنامه رادیویی گلچین هفته به مناسبت عید سعید فطر

مصاحبه استاد بنان در برنامه رادیویی گلچین هفته به مناسبت عید سعید فطر
مصاحبه استاد بنان در برنامه رادیویی گلچین هفته به مناسبت عید سعید فطر




بنان در طول فعاليت هنری خود، حدود 450 آهنگ اجرا كرد و انچه كه امتياز مسلم صدای او را پديد می آورد، زير و بم ها و تحريرات صدای اوست كه مخصوص به خودش است. بنان نه تنها در آواز قديمی و كلاسيک ايران استاد بود، بلكه در نغمات جديد و مدرن ايران نيز تسلط كامل داشت. تصنيف زيبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترين معرف اين ادعاست. غلامحسين بنان به سال 1315 خورشيدی به سمت بايگان در اداره كل كشاورزی استخدام شد و بعد از چندی به شركت ايران بار كه مركز آن در اهواز بود منتقل گشت. پس از چند سال به معاونت آن اداره منصوب شد. در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پيشنهاد مرحوم "فرخ" كه وزيرخواربار بود، به سمت منشی مخصوص وزير به كار پرداخت.



بعد از تغيير كابينه، به اداره كل غله و نان منتقل شد و چندی كفالت اداره دفتر و كارگزينی و مدتی هم مسؤوليت تحويل كوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پيشنهاد شادروان خالقی به اداره كل هنرهای زيبای كشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسيقی ملی به كار مشغول شد و در سال 1334 ريئس شورای موسيقی راديو شد. بنان در سال 1336 ه_ش در یک سانحه اتومبیل چشم راست خود را از دست داد.



در سال 1346 نیز به عنوان اعتراض بر ابتذال خوانی در رادیو،خواندن را کنار گذاشت و زمان "قطبی" به طور کلی از رادیو قهر کرد و خانه نشین شد. غلامحسين بنان از ابتدا در برنامه های گل های جاويدان و گل های رنگارنگ و برگ سبز شركت داشته كه رهاورد اين همكاری ها ده ها برنامه گل های جاویدان، گل های رنگارنگ و برگ سبز است و برنامه های متعدد و گوناگون ديگری كه از اين خواننده بزرگ و هنرمند به يادگار مانده است. غلامحسين بنان مدت ها بود كه مبتلا به ناراحتی جهاز هاضمه شده بود و از طرف ديگر حنجره اش نيز آمادگی بيان نيازهای درونيش را نداشت و به همين دليل اندک اندک از خواندن اجتناب ورزيد و از صحنه هنر كناره كشيد و ديگر حدود بيست سال آخر عمر را تقريبا فعاليت چشم گيری نداشت و روز به روز ناراحتی جهاز هاضمه او را بيشتر رنجور می كرد و متاسفانه كوشش های پزشكان و خاصه مراقبت ها و از خود گذشتگی های "پری بنان" همسر وفادارو مهربانش هم مؤثر نيفتاد و سرانجام درساعت 7 بعدازظهر پنجشنبه هشتم اسفندماه سال 1364 خورشيدی در بيمارستان ايرانمهر قلهك جهان را بدرود گفت. گفتنی است وی در آواز به مکتب علینقی وزیری و روح الله خالقی گرایش داشت و یکی از هنر آموزان آواز در هنرستان موسیقی ملی و عضو ارکسترهای مختلف رادیو تهران بود .



از جمله آثار او می توان به صفحات گرامافون همراه با نوازندگان مختلف و برنامه های رادیویی همراه با ارکستر گل ها و تکنوازان آن اشاره کرد. بهترین آثار او عبارتند از آواز دیلمان "تنها"،ماهور با پیانوی "رضا محجوبی ،همایون با "مرتضی محجوبی" و از دیگر تصانیف و قطعات این هنرمند برجسته می توان به کاروان، من از روز ازل، نوای نی، من بی دل، ساقی، آهنگ از "محجوبی"، دیدی ای مه آهنگ از "یاحقی"، مشتاق و پریشان، دیدار یار آهنگ از "وزیری"، حالا چرا آهنگ از "خالقی" اشاره کرد. " احمد ابراهيمی" و "کاوه ديلمی" از شناخته شده ترين شاگردان اين هنرمند برجسته به حساب می آیند. "مرتضی نی داوود" نخستین کسی بود که به استعداد او در پی برد، بنان به نواختن ارگ و خواندن تصنیف و گاهی آواز روی آورد. گاهی هم به تشویق مادرش از آموزشهای پسر خاله خود برخوردار می شد.



در سال 1296ش در مهمانی بزرگی که بنان الدوله راه انداخته بود، غلامحسین شش ساله به پیشنهاد مادر پشت ارگ نشست و قطعه ای نواخت و تصنیفی خواند. کودک شش ساله خیلی مورد توجه تحسین مهمانها قرار گرفت، ازآن شب به بعد،که پدر به استعداد پسر پی برده بود،او را پیش استادان بزرگ برای آموزش موسیقی و آواز فرستاد. بنان موسیقی را از " مرتضی نی داوود" و آواز را از "میرزا ضیاء الدین رضایی" فرا گرفت و از آنها نکته ها آموخت و از ردیف های موسیقی ایرانی آگاهی کامل یافت. بنان اگر چه در مدرسه ثروت مشغول تحصیل بود. اما بیشتر توجه او به موسیقی و آواز بود. بعدها در انجمن موسیقی ملی با کلنل وزیری مشغول کار شد.بنان در این انجمن سالهای سال خواننده بود.



بعدها از کلاسهای "روح الله خالقی"،"ابوالحسن صبا"و"مرتضی محجوبی" و دیگر هنرمندان بهره ها برد. بنان خود بارها گفته بود که من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی می دانم. می گویند بنان بم ترین صدای مردانه را داشت و صدای او در ردیف آواشناسی،صوت متوسط بود. اما لطافت و قدرت صدا از ویژگیهای آوای او بود.بعدها به صلاحدید"کلنل وزیری" و "خالقی" ،صدایش را پایین تر هم آورد و چنین بود که صدایش گرم و گیرا و دل انگیز شد.



" صبا" می گفت:"بعضی تحریر ها را هیچ کس به جز بنان نمی تواند درست بخواند" تحریر در اصطلاح موسیقی به معنی پیچیدگی در آواز ،کشش صدا ،غلت دادن آواز و پیراستن آواز از خشونت و زواید است. "فرهاد فخرالدینی" می گوید: "بنان به طرز عجیبی بر صدای خود مسلط بود و من هرگز ندیدم نتی را خارج ،یا کم و زیاد بخواند." بنان ذر انتخاب شعر و درست ادا کردن آن،بیش از اندازه دقت می کرد و در نتیجه وقتی شعر را می خواند آنچنان را آنچنان تر می کرد.بنان در انتخاب شعر و موسیقی ، سخت خوش سلیقه بود.



" روح الله خالقی" می گوید: "صوت بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام" اگر به یکی از تصنیفهای بنان گوش بسپاریم، خواهیم دید که در اجرای آواز بنان،شکستن کلمه، نابجا خواندن،درنگ یا شتاب بی جا در سرتاسر تصنیف حتی یک بار هم دیده نمی شود. اوج،جای خود را دارد و فرود هم .اینجاست که هنر تبلور پیدا می کندو بنان را در صدر می نشاند. نوع ادای کلمات ،جدا از آواز و همراهی موسیقی هم آهنگ در بیان بنان، خود شعری جداگانه است. "علی تجویدی" می گوید: " مرا عاشقی شیدا" را هیچ خواننده ای توان اجرا نداشت جز بنان، که آنرا به درستی خواند و اجرا کرد.بنان علاوه بر شعر هایی که از سروده های " رهی معیری" از سروده های "نواب صفا" نیز استفاده می کرد: یاد باد آن همدلی،آن همدمی،آن همرهی ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی از کارهای به جا مانده بنان می توان به" بوی جوی مولیان" در بیات اصفهان که "روح الله خالقی " آنرا ساخته بود اشاره کرد. کار دیگری که نام بنان را بر سر زبانها انداخت و تا امروز هم اعتبار خود را حفظ کرده است تصنیف زیبا و پر مفهوم "من از روز ازل" ساخته استاد " مرتضی محجوبی" در مایه سه گاه است.در سال 1319 ه_ش که رادیو تأسیس شد ،بسیاری از هنرمندان به رادیو دعوت شدند که در صدر آنها بنان بود.که در سال 1321 این همکاری را پذیرفت و در برنامه "گلهای جاویدان" ،"برگ سبز" و"گلهای رنگارنگ" که به همت شادروان" داوود پیر نیا" تهیه و تدوین می شد،عاشقانه به کار پرداخت.پس از آن بود که نام و آوازه بنان در همه جا پیچید و به عنوان یک آواز خوان و تصنیف خوان حرفه ای از شهرت جهانی برخوردار شد. بنان مردی مبادی آداب ،خوش لباس ،خوش بیان و بذله گو و مجلس آرا بود. موقع آواز خواندن همیشه لبخندی روی لبهای این هنرمند می شکفت. و می گفت:" این لبخند،قیافه مرا در هر حال برای بیننده و شنونده آوازم قابل تحمل تر می کند" خانه بنان در بلندیهای جمال آباد شمیران ،یادگارهای او را دارد.



شاید هم اکنون نیز بتوان "حالا چرا" را در عشاق و بوسلیک ،"امروز مها خویش ز بیگانه




از سال1321 صدای "غلامحسين بنان" ، همراه با همكاری عده ای از هنرمندان ديگر از راديو تهران به گوش مردم ايران رسيد و ديری نگذشت كه نام بنان زبانزد همه شد و شيفتگان فراوانی در سراسر كشور پيدا كرد. خالقی او را در اركستر انجمن موسيقی شركت داد و با اركستر شماره یک نيز همكاری خود را شروع كرد و از بدو شروع برنامه هميشه جاويد "گلهای جاويدان" بنا به دعوت استاد ارجمند داود پير نيا با آن همكاری داشت.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 02-15-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مصاحبه با عليرضا قربانی

مصاحبه با علی رضا قربانی
مصاحبه با عليرضا قربانی


در ابتدا كمي از خودتان بگوييد و اينكه چطور به آواز‌خواني روي آورديد.
-- من متولد 1351 هستم. از شش‌سالگي آموزش قرائت و لحن قرآن را شروع كرده و آن را بسيار جدي دنبال كردم. خيلي‌ها اين كار را شروع مي‌كنند اما با جديت ادامه نمي‌دهند. من در اين زمينه تا سن دوازده‌سالگي بسيار فعال بودم. از سال 1363 به‌طور رسمي آموختن موسيقي ايراني را شروع كردم و با رديف‌هاي آوازي آشنا شدم. اساتيد من آقايان خسرو سلطاني، بهروز عابديني، استاد مهدي فلاح، مرحوم استاد دكتر حسين عمومي، استاد احمد ابراهيمي و مرحوم استاد علي تجويدي بودند. از كساني‌كه خيلي براي من زحمت كشيدند و برايم بسيار مثمر ثمر بودند، مرحوم علي تجويدي بودند ؛ در واقع ايشان مرا به اركستر ملي ايران و جناب استاد فرهاد فخرالديني معرفي كردند. البته استاد فخرالديني نيز از جمله اساتيد بنده بوده‌اند. هنوز هم در محضر برخي از اين اساتيد بهرمند هستم.
چگونه از قرائت قرآن به سمت آواز در موسيقي ايراني روي آورديد؟
-- مي‌توانم بگويم فقط و فقط علاقه، همواره نيز گفته‌ام آن چيزي كه باعث شد من از سمت قرائت قرآن بيشتر به سمت آواز گرايش پيدا كنم و تمركز بيشتري روي اين بخش داشته باشم، علاقه‌ي خيلي زياد من بوده است. آواز بسياري از اساتيد گذشته بر من مؤثر بوده... به‌ويژه آواز مرحوم بنان. در واقع جمله‌اي كه هميشه بيان كرده‌ام اين بوده است كه: « آواز ايراني نوعي شيدايي و شوريدگي در من ايجاد كرده و مي‌كند. » و اين شيدايي موجب سمت‌گيري من در جهت آواز خواندن شد.

نقش كداميک از اساتيد و موسيقي‌دانان را در كار خود مؤثرتر مي‌دانيد؟
-- بيشترين تأثير را مرحوم بنان داشته‌اند. از ابتدا تا به امروز، آثار مرحوم بنان را از قوي‌ترين كارهاي موسيقايي مي‌دانم. مرحوم بنان براي من جايگاه ويژه‌اي دارند و جزو معدود اساتيدي بودند كه آثار ايشان جامعيت داشته است. اين جامعيت شامل تصنيف‌خواني، كاركردن با اركسترهاي بزرگ مانند اركستر گلها و همچنين اركسترهاي كوچک بوده است و نيز آوازهاي مختلفي كه خوانده‌اند نشان از اين جامعيت دارد. گوناگوني آوازها از ديگر موارد جامعيت ايشان است. ايشان از اولين كساني بوده‌اند كه آواز را همراه پيانو اجرا نموده‌اند. البته اساتيد ديگري نيز بر من مؤثر بوده‌اند از جمله مرحوم طاهرزاده، مرحوم ظلي و مرحوم اديب خوانساري. اما باز تأكيد مي‌كنم كه مرحوم بنان بيشترين تأثير را بر من داشته‌اند.

به صورت حضوري از محضر كدام استاد بهره برده‌ايد؟
-- مرحوم دكتر حسين عمومي بر من تأثير زيادي داشته‌اند و جزو معدود افرادي بودند كه خواندن ايشان به شدت مرا منقلب مي‌كرد. ايشان در مكتب آوازي اصفهان بي‌نظير بودند. خدا ايشان را رحمت كند. دوره‌ي كامل رديف‌ها را نزد استاد مهدي فلاح گذراندم.

آواز در موسيقي امروز ايران چه جايگاهي دارد و آيا ارتباط درست و منطقي بين آواز و ساير بخش‌هاي موسيقي ما وجود دارد؟
-- منظور شما از ارتباط منطقي چيست؟

منظورم موسيقي باكلام و بدون‌كلام است و همچنين ارتباط شما به عنوان آوازه‌خوان با ساير اعضاي گروه، اعم از آهنگساز، سرپرست گروه و نوازندگان. آيا تعاملي بين آنها وجود دارد؟
-- از دو منظر مي‌توان به اين موضوع پرداخت. اگر بحث مقايسه و تطبيق بين موسيقي باكلام و بدون‌كلام مورد نظر باشد ؛ موسيقي باكلام ما خيلي جلوتر از موسيقي بدون‌كلام ماست. به اين دليل كه سال‌هاي بيشتري روي آن كار شده است و در واقع سابقه‌ي موسيقي باكلام بيشتر است. موسيقي باكلام به‌دليل استفاده از شعر، نفوذ بيشتري بر شنونده دارد. شما يک اركستر بزرگ را كه خواننده دارد در نظر بگيريد ؛ هنگامي كه خواننده شروع به خواندن مي‌كند، بدون اصرار شما، به طور ناخودآگاه بيشترين توجه و تمركز متوجه خواننده مي‌شود. اين موضوع قدري ديدگاه را نسبت به جايگاه خواننده، حساس‌تر مي‌كند. البته خيلي‌ها در جهت تقويت موسيقي بي‌كلام تلاش نموده‌اند و كارهايي انجام داده‌اند. اما اين به مفهوم تحت فشار قرار گرفتن موسيقي باكلام نيست. در تمام دنيا اين آثار باكلام هستند كه براي مردم جايگاه بالاتري دارند. البته جايگاه موسيقي بي‌كلام غير قابل انكار است.

به نظر شما در موسيقي ايران، « خواننده‌سالاري » وجود دارد؟
-- من خواننده‌سالاري را به‌طور مطلق قبول ندارم. به‌طور طبيعي هرگاه خواننده‌اي بزرگ در كنار آهنگساز و نوازنده قرار بگيرد، آنها را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد. شايد منشأ خواننده‌سالاري اين است كه همه‌ي نگاه‌ها به‌طور ناخودآگاه متوجه خواننده مي‌شود.
يک سوليست وقتي در اركستري بزرگ مي‌نوازد، اگر براي ده دقيقه بنوازد، اسمش را جدا از بقيه مي‌نويسند و علت آن اين است كه او به هرحال يک سوليست است. براي همين وقتي يک خواننده با اين فرهنگ مكتوب غني ما مي‌خواند، مگر مي‌تواند سوليست نباشد؟ مگر مي‌تواند حائز اهميت نباشد. در تمام دنيا اين همه خواننده‌ي پاپ را همه مي‌شناسند ؛ ولي كمتر كسي نوازندگان همان آثار را به همان خوبي مي‌شناسد.
اما در عين حال برخي از خوانندگان به رشد كافي نرسيده‌اند. به‌عنوان مثال وقتي مي‌خواهند لباسي متفاوت از ديگر اعضاي گروه داشته باشند. موضوعات پيش‌پاافتاده‌اي از اين قبيل چندان خوشايند نيست. حالا شما فرض كنيد من در كنار دوستانم نشسته‌ام، وقتي كه كار من مانند يک سوليست است و شعر مي‌خوانم، خودبه‌خود به چشم مي‌آيم. همه كنجكاو مي‌شوند كه ببينند من چه‌كار مي‌كنم. در واقع خواننده به‌دليل اينكه يک سوليست محسوب مي‌شود، به‌چشم مي‌آيد ولي اگر خواننده بگويد، « من » اين كار را مي‌كنم و يا « من » اين تصميم را دارم، يا لباس « من » چنين باشد و غيره، اين « خواننده‌سالاري » است.

از همكاري خود با آقاي فخرالديني و اركستر ملي ايران بگوييد و آيا تمايل به ادامه‌ي همكاري با اين اركستر داريد؟
-- متأسفانه نزديک به دو سال است كه برخي مطبوعات در اين مورد اخبار را خوب انتشار نداده‌اند. بارها از قول خودشان يا فرد غيرمسئولي نوشته‌اند كه فلاني ديگر با اركستر ملي همكاري نمي‌كند. واقعيت اين است كه اگر در اين دو سال همكاري نداشته‌ام فقط به‌دليل مشغله‌ي فراوان خودم بوده است. در اين دو سال تعداد زيادي كنسرت در ايران و خارج از ايران داشته‌ام و همچنين در فستيوال‌هاي زيادي شركت كرده‌ام. در ضمن كار ضبط آلبوم فصل باران آقاي درخشاني را نيز داشتم. از طرفي موظف بودم به‌دليل قول همكاري كه به جناب فخرالديني داده‌ام ؛ هفته‌اي دو روز سر تمرين‌ها حاضر شوم ؛ كه عملاً امكان‌پذير نبود. اما به‌زودي همكاري دوباره‌ي ما شروع خواهد شد و بار ديگر در تمرين‌ها حاضر خواهم شد.

پس شايعات مربوط به اختلاف شما با آقاي فخرالديني صحت ندارد؟
-- خير، به هيچ وجه. در اين مورد اخبار به‌درستي منتشر نشده‌است. به هرحال همان‌طوري كه گفتم برنامه‌هاي متعدد من در خارج و داخل كشور مانع از همكاري بنده با آقاي فخرالديني مي‌شد و در اين مورد با استاد فخرالديني صحبت كردم و از ايشان اجازه خواستم كه مدتي را مرخصي داشته و در ساير مواقع نيز به صورت پاره‌وقت در تمرين‌ها حاضر شوم.

شما با برخي سريال‌هاي تلويزيوني همكاري داشته‌ايد. از اين همكاري‌ها بگوييد.
-- بعضي از كارها مثل « كيف انگليسي » و يا « روشنتر از خاموشي » كار استاد فخرالديني بودند و « شب دهم » نيز كار آقاي فردين خلعتبري بود. به كارهاي آقاي فخرالديني به شدت علاقمند بودم. به ويژه سريال « روشنتر از خاموشي » كه كار بسيار سنگيني بود. براي « شب دهم » نيز قضيه‌ي خاصي پيش آمد كه من اين كار را انجام دادم. راستش دليلي براي اينكه اين كار را انجام ندهم، نداشتم. از طرفي آقاي خلعتبري دوست صميمي و نزديک من است و كارهاي او را نيز دوست دارم. دليل ديگر عاشورايي‌بودن اين سريال بود. به دوستان خود نيز گفتم كه به‌خاطر عاشورايي‌بودن اين سريال حاضرم براي آن بخوانم. اميدوارم اين كار ارتباط خوبي با مخاطب برقرار كرده باشد. خواندن براي سريال‌ها يكي از راه‌هاي ارتباط بيشتر با مردم است.

شما با اركسترهاي مختلفي از جمله گروه خورشيد (آقاي درخشاني) و گروه آقاي پژمان طاهري همكاري داشته‌ايد. به نظر مي‌آيد شما ـ برخلاف برخي از موسيقي‌دانان ما ـ به گروه‌هاي جوان روي خوش نشان مي‌دهيد و آنها را ياري مي‌كنيد. اين را مي‌توان از ويژگي‌هاي نيكوي شما محسوب نمود. در اين مورد چه نظري داريد؟
-- اين سؤال را دوست دارم به‌دليل اينكه به آنچه شما در سؤال‌تان فرموديد، اعتقاد دارم. من مي‌دانم كسي كه در اين زمينه از پشتيباني برخوردار نباشد كار سختي پيش رو خواهد داشت و پيشرفت او بسيار مشكل خواهد بود. بسياري از خوانندگان، آهنگسازان و نوازندگان به‌دليل ارتباط و حمايت‌هاي خاص راحت‌تر پيشرفت مي‌كنند. حتي برخي آشنايي نداشته و يا از حمايت خوبي برخوردار نيستند، اما پشتوانه‌ي مالي خوبي دارند. بنابراين براي اين گروه نيز كار راحت‌تر است. من و شما مي‌دانيم كه بسياري با پشتوانه‌ي مالي، سفارش ساخت آهنگ مي‌دهند.
پيشروي براي كساني كه از توانايي‌هاي مالي و حمايت برخوردار نيستند بسيار سخت است. بعضي از بزرگان موسيقي بنده را به عنوان هنرجويي كه خواهان ترقي هنر خود بوده، مي‌شناسند. من نيز سال‌ها سختي كشيده‌ام ؛ بدون اينكه براي به‌روي صحنه رفتن و پخش كارهايم از تلويزيون عجله‌اي داشته باشم. زماني بود كه كارهاي خيلي از دوستان من در تلويزيون پخش مي‌شد و علي‌رغم اينكه خيلي از من تقاضا مي‌شد و كم و بيش مرا مي‌شناختند، من نرفتم و حتي يک آهنگ هم نخواندم. باور بفرماييد در اين فستيوال‌هايي كه در آنها شركت مي‌كنم، مي‌توانم از افراد صاحب‌نام‌تري نيز استفاده كنم. اما اين را خالصانه عرض مي‌كنم كه تمايل دارم از جوانان مستعد كه نمي‌توانند جايي كارشان را عرضه كنند استفاده كنم. تا آنجايي كه توان داشته‌ام از آنها خواسته‌ام كه با من همراهي كنند تا آنها را هم به نوعي معرفي كرده باشم.
دليل دوم شايد كمي سخت‌گيرانه باشد و آن هم اينكه مي‌گويم، بزرگان و نام‌آوران كار خودشان را كرده‌اند و اگر خيلي بزرگ باشند شما تحت تأثير قرار مي‌گيريد و ضمناً خيلي از بزرگان از نظر حسي با شما جفت‌وجور نمي‌شوند، منظورم از شما خواننده است. در هر حال استفاده از جوانان باعث دگرگوني و پيشرفت موسيقي ما مي‌شود و از طرفي شور و حال جوانان موجب پيشرفت و رشد مي‌شود. من دست همه‌ي بزرگان موسيقي را مي‌بوسم و منكر جايگاه بلند ايشان نيستم و افتخار مي‌كنم كه اگر قسمتم شد با اين بزرگان نيز همكاري كنم ؛ اما جايگاه جوانان در موسيقي و همراه‌شدن با آنها نيز بسيار بلند است





شما اخيراً در بزرگداشت مولانا كه در كشور فرانسه برگزار شد، شركت داشته‌ايد. كمي در مورد آن بگوييد.
-- سازمان يونسكو سال 2007 ميلادي را سال جهاني مولانا نام‌گذاري كرده. البته پيش از اعلام رسمي اين موضوع من حدود هفت ماه قبل اين موضوع را مي‌دانستم و به‌همين دليل با مسئولين ارشاد وارد رايزني شدم. فرانسوي‌ها از من خواستند كه در اين رابطه تعدادي كنسرت در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي برگزار كنم. اين كنسرت در شهر نانت فرانسه برگزار شد و جزو اولين كنسرت‌هاي بزرگداشت مولانا بود. در اين رابطه كارهاي ديگري مانند توليد آلبوم هم انجام خواهد شد. خيلي از كشورها در اين رابطه فعال شده‌اند. اشعار خوانده‌شده در اين كنسرت همگي از حضرت مولانا بود. چهار نفر از دوستانم مرا در اين كنسرت همراهي مي‌كردند و اين كار براي من و دوستانم بسيار پر زحمت بود. استقبال بسيار خوبي از اين كنسرت به‌عمل آمد. اميدوارم چنين برنامه‌هايي استمرار داشته باشد.

آقاي قرباني، همين حالا شما فرموديد كه با « چهار نفر از دوستان‌تان » اين كار را انجام داده‌ايد. يكي از ايرادهايي كه به موسيقي ما وارد مي‌شود اين است كه كارهاي موسيقي ما با تعداد محدودي اجرا مي‌شود. نظر شما در اين مورد چيست؟
-- شايد بهتر باشد كه اركستر بزرگ‌تري براي اجرا مهيا گردد. اما شما كداميک از كارهاي ايران را با كارهاي خارجي مطابقت مي‌دهيد؟ وضعيت اجتماعي، اقتصادي و غيره را قياس كنيد. ما در بسياري از زمينه‌ها ضعيف‌تر از آنها هستيم. اما در موسيقي به آنها قدري نزديک شده‌ايم. همان كاري كه عرض كردم، قرار بود با سه نفر اجرا شود اما با اصرار من تعداد به پنج نفر رسيد. دليل آن هم اين است كه از سوي نهادهاي ذيربط حمايت كافي از هنرمندان جهت سفرهاي خارجي نمي‌شود. حتي گروه‌هاي بزرگي مانند كامكارها به طور كامل در كنسرت‌هاي خارج از كشور شركت نمي‌كنند و از تعداد كمتري استفاده مي‌كنند.

آيا در مورد اركسترهاي بزرگي مانند اركستر سمفونيک و ملي نيز چنين حمايت‌هايي وجود ندارد؟
-- اركستر ملي مربوط به خود وزارت ارشاد است و از همين رو حمايت‌هاي بيشتري از آن صورت مي‌گيرد كه البته كافي نيست و بايد بيشتر مورد حمايت قرار گيرد. چند وقتي است كه ما به همراه اركستر ملي در شهرها كنسرت نداده‌ايم. استقبال در شهرستان‌ها بسيار خوب است. به‌عنوان مثال در زاهدان نزديک به 6000 نفر و در يزد نزديک به 8000 نفر براي يک شب از كنسرت ديدن كردند. اين‌ها را شايد كسي نداند ولي من خودم خواننده‌ي آن اركستر بودم و از نزديک شاهد استقبال مردم بودم. بنابراين در استقبال مردم مشكلي نيست و فقط بايد حمايت بيشتري براي برگزاري كنسرت‌ها در شهرستان‌ها و حتي كشورهاي خارجي صورت بگيرد.



برخي از منتقدين شما اعتقاد دارند كه عليرضا قرباني بيشتر يک « تصنيف‌خوان » است تا يک « آوازه‌خوان ». آيا اساساً اين نظر را قبول داريد؟
-- خب حتماً به اين نتيجه رسيده‌اند كه مي‌گويند... البته نمي‌دانم چگونه به اين نتيجه رسيده‌اند؟ اميدوارم معيارهاي آنها درست باشد. شما اگر شب دهم را گوش كرده باشيد ‌[ كه در سال 1380 پخش شده ] ؛ در آن يک آواز شوشتري دارد. من اين آواز را درسال 80 در يک استوديوي خانگي بدون هيچ وقفه‌اي خواندم. خودم حرف خاصي ندارم. آنها كه چنين فكر مي‌كنند مي‌توانند اين آواز را مورد توجه قرار دهند.

شايد اين نظر بيشتر به دليل نوع كارهاي انتشاريافته‌ي شماست.
-- ممكن است. اما باز خاطرنشان مي‌كنم كه آن منتقدين ببينند كه مي‌توان بدون ساز، يک آواز را به آن شكل خواند؟ من دفاع خاصي ندارم.

آيا گروه شما داراي اسم خاصي است؟
-- ما هنوز اسمي پيدا نكرده‌ايم و دنبال اسم مي‌گرديم. از اين هم كه گروه را به نام من بشناسند پرهيز دارم. به‌خاطر اينكه امكان دارد اين توهم پيش آيد كه اين گروه تنها براي من است. يكي‌دو ماه هست كه به دنبال اسم مي‌گرديم. دنبال يک اسم كوتاه و كهن هستيم كه در ارتباط با موسيقي و فرهنگ ما باشد. شما اگر مي‌توانيد به ما كمک كنيد!

از قول آقاي فخرالديني در برخي محافل از شما به عنوان « شجريان دوم » ياد شده است؟ آيا اين گفته صحت دارد؟
-- البته صحت اين گفته را بايد از جناب استاد بپرسيد. آقاي فخرالديني پدر معنوي و موسيقايي بنده هستند. يک بخش اين گفته ناشي از محبت ايشان نسبت به من است. مي‌دانيد كه كار با اركستر بزرگ بسيار مشكل است. برخي از اين كارها به گونه‌اي بوده كه من تنها با دو يا سه جلسه تمرين به روي صحنه رفته‌ام. تقريباً كسي كه نت نداند و به‌قدر كافي باهوش نباشد، نمي‌تواند با اين تعداد جلسه تمريني به روي صحنه رود. البته جناب فخرالديني بسيار به من كمک كرده‌اند. جاهاي مختلفي ايشان ديده‌اند كه من چگونه از عهده‌ي كار برآمده‌ام. فكر مي‌كنم دلايل آن گفته‌ي ايشان در همين نكات باشد. خود مردم هم كار خوب را تشخيص مي‌دهند. بارها شده است كه آقاي فخرالديني در بخش بيز از من خواسته‌اند كه خود به روي صحنه روم. البته من از اين كار پرهيز دارم ؛ به‌ويژه مواقعي كه خواننده‌ي ديگري در كنارم باشد. اميدوارم من لياقت اين محبت استاد را داشته باشم.

شما چندي پيش در ميزگرد موسيقي آوازي ايران از اينكه تنوع آوازي در موسيقي ايراني در چند سال اخير ازبين رفته و اين روند كم‌كم به سوي « تک‌صدايي » پيش رفته، نظراتي ارائه نموديد. در اين مورد بفرماييد.
-- دوست دارم در اين بخش كمي مانور بدهم. همان حساسيتي كه بر روي بحث خواننده‌سالاري هست، دليلش اهميت خواننده و به‌چشم آمدن اوست. كسي به اين قسمت قضيه توجه نكرده، اما من دقت كرده‌ام. هر كسي كه تار مي‌نوازد مي‌خواهد شبيه به لطفي يا عليزاده بنوازد. اگر بگوييد «نه»؛ اشتباه كرده‌ايد. هر كسي كه سنتور مي‌زند، مي‌خواهد شبيه به آقاي مشكاتيان بزند. ولي اين را كسي تشخيص نمي‌دهد. اين « تک‌صدايي » نيست؟ چون اين را اغلب افراد تشخيص نمي‌دهند، چندان به نظر نمي‌آيد. اما يک نوازنده‌ي خبره‌ي تار يا سنتور كه گوشي آموزش‌ديده و دقيق دارد متوجه اين تلاش‌ها براي شبيه‌سازي مي‌شود. چه‌طور همه مي‌خواهند چهارگاه بسازند مانند « دستان » آقاي مشكاتيان مي‌سازند؟ تا سال 74 هركسي چهارگاه مي‌ساخت، مانند دستان بود. پس چرا خرده‌اي به اين شبيه‌سازي‌ها گرفته نمي‌شود؟ البته اين كار اشتباه است. عدم وجود تكثر در نوازندگي، آهنگسازي و آواز اشتباه است. اين يعني ركود.

آيا به نظر شما اين بد است كه كسي آقاي مشكاتيان و يا امثال ايشان را به‌عنوان هدف و معيار قرار دهد و هدفش رسيدن به كيفيت كارهاي ايشان باشد؟
-- نه، اين خوب است ؛ ولي اينكه همه‌اش به آن سمت كشيده شود، خوب نيست. وقتي كه يک مبتدي مي‌خواهد آواز را شروع كند، مي‌گويد: « مي‌خواهم به جايي برسم كه شجريان رسيده است. » و بر اين اساس تا آخر در اين خط مي‌ماند و تحريرها، نوع جمله‌بندي‌ها و يا انتخاب اشعارش مانند ايشان مي‌شود. اين بد است حتي اگر من هم انجام دهم.

بهتر نيست كه بگوييم، الگو قرار دادن و تلاش كردن در مسير رسيدن به بزرگان با حفظ شخصيت ويژه كار خوبي است. يعني در عين الگو قراردادن، خودمان باشيم.
-- يک زماني بالاي در كلاس استاد ابوالحسن صبا نوشته بودند: « هنر با تقليد آغاز مي‌شود ولي واي به آن روزي كه در تقليد باقي بماند. » اين جمله خيلي قشنگ است. خود مرحوم دكتر حسين عمومي، بارها و بارها به من گفتند كه من براي مرحوم اديب خوانساري مي‌خواندم و آقاي اديب كه در سن و سال پيري بودند، مي‌خنديدند. من مي‌گفتم: « به چه مي‌خنديد؟ » ايشان مي‌گفتند: « اين‌قدر شبيه به من نخوانيد! » دكتر عمومي مي‌گفتند كه من در شما ذوب شده‌ام ؛ نمي‌توانم خود را از شما جدا كنم. بنابراين ذوب شدن و تحت‌تأثير قرار گرفتن براي همه وجود دارد. به‌ويژه در آواز. چون بحث، بحث يک نفر است كه استادانه كار خود را ارائه داده است و همه را تحت‌الشعاع قرار داده. البته بيش از همه بايد خودم تلاش كنم كه در بند تقليد گرفتار نشوم.

در همين ميزگرد، يكي از بحث‌هاي مطروحه اين بود كه يک آواز‌خوان غير از آواز و تمرينات مرتبط با آن بايد مطالعات جانبي نيز داشته باشد. به‌نظر مي‌رسد هنرمندان موسيقي ما دو دسته هستند. دسته‌ي اول هنرمنداني كه فقط به صورت حرفه‌اي به كار خودشان مي‌پردازند و مطالعات جانبي ندارند و دسته‌ي ديگري كه غير از كار موسيقي خودشان، داراي مطالعات جانبي نيز هستند. نظرتان را در اين مورد بفرماييد.
-- من دو دسته نمي‌كنم. من مي‌گويم آنهايي كه درجه‌يک هستند و به اعتلاي هنري رسيده‌اند ؛ همه‌ي آنها يک دسته هستند. آنهايي كه اطلاعات عمومي‌شان از حواشي هنر خيلي بالاست. تک‌تک مي‌توانم مثال بزنم. مثل آقاي مشكاتيان. وقتي كنار ايشان بنشينيد و با ايشان صحبت كنيد، ممكن است ساعت‌ها از ايشان بشنويد، اما نه راجع به موسيقي. به‌نظر من ايشان يكي از نوابغ موسيقي ما هستند. آن‌قدر اين مرد اطلاعاتش در مورد مسائل غيرموسيقايي مانند فلسفه، شعر، تاريخ و به‌طور كلي ادبيات زياد است كه متعجب مي‌شويد. بنابراين كساني كه درجه‌يک هستند با همين مطالعات جانبي درجه‌يک شده‌اند. خيلي‌ها هم نوازندگان خوبي هستند ؛ اما اطلاعات خوبي ندارند حتي راجع به موسيقي‌اي كه كار مي‌كنند نيز كم‌اطلاع هستند. همين‌طور مي‌شود كه گروهي نقش هدايتي پيدا مي‌كنند و گروهي ديگر مقلد مي‌شوند. به هرحال كساني كه در عرصه‌هاي مختلف سياسي، هنري و غيره صاحب‌انديشه مي‌شوند، نقش هاديان جامعه را بازي مي‌كنند.

مي‌خواهم برگشتي به سؤال قبلي داشته باشم. فكر مي‌كنم كه دليل تقليد ديگران همين باشد كه اطلاعات كافي ندارند.
-- آفرين! چون آنان افراد باهوشي نيستند. من اعتقاد دارم كه خيلي از اين بزرگان به‌غير از خوب تمرين كردن، خيلي باهوش بوده‌اند كه توانستند بفهمند چطور بخوانند، چطور ساز بزنند و چطور آهنگسازي كنند. فرم در موسيقي را خيلي خوب مي‌شناسند. مرحوم بنان مي‌گويند: « صدايتان را خوب بشناسيد تا بتوانيد خوب از آن استفاده كنيد. » و اين خوب شناختن نيازمند هوش كافي است. ممكن است خيلي‌ها به صورت ذاتي خوب بخوانند، ولي آنها كه به صورت ذاتي خوب نمي‌خوانند يا خوب مي‌خوانند، اگر باهوش باشند خيلي راحت‌تر تشخيص مي‌دهند كه چطور بايد بخوانند و چگونه مشكلات خود را رفع كنند. صد در صد آني كه باهوش هست مي‌داند كه الآن بايد خودش باشد و بايد يک خط فكري خاص براي خود تعريف كند.

آخرين آلبوم شما « فصل باران » با گروه خورشيد بود. آيا آلبوم ديگري هم در دست کار داريد؟
-- دو كار در دست انتشار دارم. يكي از آنها كاري است براي حضرت مولانا كه براي سال مولانا روانه‌ي بازار مي‌شود و همه‌ي اشعار آن از حضرت مولاناست ؛ در همان فضاي « از خشت و خاک ». البته ان‌شاءالله در اين كار چند بخش آوازي هم گنجانده خواهد شد.

يعني از سازهاي كوبه‌اي و دونلي و بالابان استفاده كرده‌ايد؟
-- بله.

از ساير علايق خود بگوييد؟
-- تمام فرصت، توان و انرژي من صرف خوانندگي و موسيقي مي‌شود. اگر فرصتي باشد ورزش مي‌كنم و كتاب مي‌خوانم. يک روز در هفته هم تدريس مي‌كنم و چون كارهايم خيلي فشرده است، كلاس‌هاي آزاد دانشگاه هنر را تعطيل كرده‌ام و بيشتر مشغول مطالعه و موسيقي هستم

برگرفته از وبلاگ همايون شجريان
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 02-15-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مصاحبه با همایون شجریان

مصاحبه با همایون شجریان
مصاحبه با همایون شجریان

همایون شجریان درپی سری کنسرتهای اخیر که به همراه پدرش محمدرضا شجریان و گروه آوا (دیگر اعضای کنونی آن: سعید فرج پوری، مجید درخشانی و محمد فیروزی) برگزار می شود، بتازگی اعلام کرده است که برنامه آینده اش با گروه دستان خواهد بود.
بنا به گفته این خواننده نام آشنای ایران، او برای اولین بار بدون حضور پدر با گروهی جداگانه در خارج از کشور روی صحنه می رود.
بدین ترتیب همایون شجریان حرکتی به سمت استقلال در عرصه آواز و موسیقی ایرانی آغاز کرده است.
او در مصاحبه ای اختصاصی خاطرات خود را به عنوان نوازنده و خواننده ای جوان طی شانزده سال همکاری با پدرش و دیگر هنرمندان برجسته موسیقی ایرانی، برنامه هایش در آینده و حرکت بسوی استقلال هنری را بازگو می کند:
شما به عنوان خواننده و نوازنده ای جوان در هنگام همنوازی با بزرگان موسیقی ایران چه حسی داشته و دارید؟
در واقع در شروع کار خیلی کمسن بودم و اتفاقاً ما با همین گروه آوا راهی کنسرت شدیم، من شانزده هفده سالم بود، خوب این تجربه خاص خودش بود که با نوازندگی تنبک شروع شد و طی سالیان بعد آواز هم به آن اضافه شد.
در تمام این سالها چه به صورت نوازنده تنبک و چه به صورت تنبک و آواز برای من اینها تجربیات بسیار گرانقدری بوده که افتخار داشتم در کنار هنرمندان گوناگون روی صحنه بروم.
من فکر می کنم که این اتفاقی خیلی مهم، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی هنری من بوده و سعی کرده ام از این تجربیات استفاده درست داشته باشم، هم برای پیشبرد کارم و هم برای عرضه آن.
این لحظات از بهترین لحظه های زندگی ام بوده و اگر از این به بعد فعالیتهای انفرادی ام را شروع بکنم (و این قدر که از من می پرسند چرا تنها روی صحنه نمی روی)، من فکر می کنم با چالش احساسی بزرگی روبرو می شوم، چون وقتی که با پدر هستم، پشتم گرم است، وقتی ایشان هست، احساس می کنم یکی پشتم هست، ایشان که احتیاج به این چیزها ندارد، من نیاز دارم و احساس می کنم که با او هستم، همه لحظات آن برای من ثبت خاطره است و می دانم که باید قدر هر لحظه آن را دانست.
باید روی صحنه کنار این عزیزان نشست، هم ازآنها چیز یاد گرفت و هم کنارشان کار خود را ارائه کرد، این وسط چالشی به وجود می آید، یعنی اینکه هم خود را شاگرد این عزیزان بدانی و هم بخواهی به عنوان پیش کسوت به آنها احترام بگذاری و هم اینکه کنار آنها دوش به دوش کاری را ارائه کنی.
این تجربه جالبی برای من بوده که در این شرایط باید حرفه ای نگاه کرد که روی صحنه مشکلی پیش نیاید ... از طرفی من همیشه احساس می کنم که باید پشت این عزیزان قرار بگیرم و در واقع باید نسبت به جایگاه و کار آنها کرنش و احترام خاصی داشته باشم.
آیا در فعالیتهای مستقل هنری قصد دارید مکتب پدرتان را ادامه بدهید یا به فکر کارهای جدیدی در زمینه آواز و موسیقی ایرانی هستید؟
ببینید پدر من در آواز کاری کرده که شما اگر می خواهید امروز خواننده بشوید - حالا می شود اسم آن را خواننده حرفه ای گذاشت - باید از شجریان عبور کنید.
به این معنی که از هر راهی بروید، به شجریان می رسید، به همین علت اغلب خواننده ها به شجریان نزدیک می شوند چون اولاً ایشان چکیده و عصاره همه سبکهایی اند که تا به امروز بوده و تمام سبکها را کارکرده و بررسی کرده اند، به اضافه چیزهای دیگری که خودشان به این سبک اضافه کرده یا از این مجموعه شکل دیگری به وجود آورده اند.
به هرحال شخصی به نام شجریان فعالیتهایی کرده و به جایی رسیده که اگر شما بخواهید خواننده حرفه ای و توانایی باشید باید از او عبور کنید.
سعی من دراین است که چیز نادانسته ای برایم باقی نماند و همه چیز را تجربه کنم، البته هیچوقت نمی توانم بگویم که همه راه را رفته ام و همه چیز را می دانم، من باید باز هم تجربه کنم، چه از نطر تکنیکی و چه از نظر بداهه خوانی، کار هزار زاویه و گوشه دارد.
من از نظر خودم سبک پدرم را کمال یافته می بینم، حالا باید شخص دیگری این توانایی را در خودش ببند که این سبک را به جلو ببرد و آن را کاملتر کند یا حرف تازه تری داشته باشد.
هر کسی دوست دارد که زیباییهای بیشتری خلق کند یا کارهای بهتری ارائه بدهد، من هم همین طور، اما این اتفاقی نیست و آدم باید اول سبکی که درآن کار می کند را بشناسد و چیز نادانسته ای در آن وجود نداشته باشد و بعد از آن حرف جدیدی داشته باشد.
اما می توانم جواب سؤال شما را این طور بدهم که این اتفاق خیلی ساده نیست و این سبک (سبک محمدرضا شجریان) حداقل با چهل سال تجربه همراه است، آدم باید به آن توانایی و آن شناخت برسد. هر استادی از شاگرد خود انتظار دارد که کار را یک گام به جلو ببرد اما به شرطی که آن شاگرد توانایی آن را داشته باشد، حالا من نه، دیگری.
هرخواننده ای که در این راه قدم گذاشته، باید این هدف را داشته باشد که این کار را یک قدم جلوتر ببرد، برای من تا به این حد ارضا کننده بوده که بتوانم خودم را نزدیک کنم و سعی ام براین بوده که نواقص کارم را برطرف و آن را تکمیلتر کنم، من از نظر خودم می گویم هنوز به آن جایی نرسیده ام که بتوانم این مجموعه را یک گام به جلو ببرم.
به نظر شما در موسیقی سنتی ایرانی نقش خواننده مهمتر از نقش آهنگساز و نوازنده است؟
شاید به علت دردست داشتن کلام، خواننده همیشه بیشتر مورد توجه بوده است، مثل مهاجمی که در تیم فوتبال گل نهایی را می زند، همیشه آن مهاجم مورد توجه است اما من هیچوقت موافق نیستم که در گروه موسیقی، خواننده، نوازنده یا آهنگساز خاصی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
هرکس کار خوب ارائه بدهد با ارزش است و می تواند تأثیرگذارباشد، گاه آهنگساز اثری را خلق می کند که در مقابل خواننده ای که ابزار کلام را هم دردست دارد قابل مقایسه نیست، گاه نوازنده تکنوازی را اجرا می کند که عصاره و چکیده موسیقی ماست.
غیر از آواز و نوازندگی تنبک فعالیتهای هنری دیگری هم دارید؟
علاوه بر تنبک و آواز مدتی هم کمانچه می زدم و سازهای دیگری هم برای شناخت خودم تجربه کردم و کمی هم در زمینه آهنگسازی، در زمینه شعرهم گاهی چیزهایی به ذهنم می رسد و یادداشت می کنم.
به نظر شما تأثیر شعر در موسیقی چگونه است؟
کلام و موسیقی با هم در ارتباطند، هر خواننده ای باید رابطه تنگاتنگی با شعر داشته باشد و تمام ابزار کار به شعر برمی گردد.
طبیعتاً من هم شعرای بزرگ و کلاسیک و شعرای شعر امروز و معاصر که طبع هر ایرانی آنها را می پسندد خیلی دوست دارم و سعی می کنم از شعر آنها استفاده کنم.
گاهی اوقات شعرهای زیباتری از یک شاعر وجود دارد اما شما شعری را انتخاب می کنید که شعر درجه دو آن شاعر باشد اما با کار شما و دستگاهی که می خواهید درآن بخوانید هماهنگتر است.
خیلی دوست دارم از شعرهایی که کمتر شنیده شده یا از شعر شعرای معاصر استفاده کنم، چه به عنوان آواز و چه به عنوان تصنیف.
با آهنگسازان هم همیشه این صحبت هست که بخش اعظم کار از شعرای معاصر باشد، شعر شعرائی مثل حافظ و سعدی وزنه ای قوی در کار است، یعنی وقتی شما کاری ارائه می دهید این شعر به کار شما ارزش بسیاری می دهد.
بسیاری از شنوندگان می گویند وقتی این اشعار به تصنیف یا آواز بیان می شود معنی آن را تازه می فهیم، یعنی باید با آواز به آن کلام روح داد و معنی آن را در ذهن و جان شنونده چند برابر کرد، برای من هیچ محدودیتی وچود ندارد و هر شاعری چه گمنام و چه نام آور اگر شعری زیبا و عمیق سروده باشد از آن استقاده می کنم.
در مورد سی دیهایی که مستقلاً منتشر کرده اید توضیح دهید.
من با کار نسیم وصل آواز خوانی تکی که دیگر با همراهی پدر نبود را شروع کردم، قبل از آن آهنگ وفا اولین کاری بود که با پدرم اجرا کردم اما اولین کار خودم را با نسیم وصل شروع کردم که در آن این افتخار را داشتم با آقای محمد جواد ضرابیان همکاری کنم که از موسیقیدانان بسیار خوش سلیقه، با تجربه، خوش احساس و از نظر شخصیت فردی، بسیار دوست داشتنی و انسان والایی هستند.
بعد از آن آلبوم ناشکیبا را منتشر کردیم که آهنگسازی آن را آقای اردشیر کامکار به عهده داشت، یک آهنگ هم از خود من بود با گروه جوانی که ایشان درست کرده بود و نوازندگان مستعد و خوبی داشت.
آقای اردشیر کامکار هم استاد کمانچه من بودند و هم از دوستان بسیار نزدیک و صمیمی من هستند و من همیشه ایشان را دوست داشته ام.
کار بعدی باز با آقای ضرابیان بود که البته این مجموعه قبل از نسیم وصل ضبط شده بود اما شعر آن آماده نمی شد و به همین علت بعد از ناشکیبا منتشر شد.
برای اغلب شعرها آقای ضرابیان آهنگ ساخته بودند و مایل بودند که این شعرها عوض شود اما من دیدم در مقایسه با هر شعر دیگری که به دست ما می رسد شعر خود آقای ضرابیان خیلی جفت تر است و مفاهیم هماهنگتری دارد.
ممکن بود بعضی شعرا کلمات خاصتری سروده باشند اما همان کلمات ویژه آن انسجام را از بین می برد چون آهنگها به شیوه قاجار است و کلام آن هم می طلبید که به همان شکل باشد، به همین علت از آقای ضرابیان خواستم در همان اشعار اصلاحاتی انجام دهند و از همان اشعار استفاده کردیم و مجموعه شوق دوست شکل گرفت و به بازار عرضه شد.
بعد از آن نقش خیال با آهنگسازی آقای قمصری منتشر شد، آقای قمصری خیلی جوان و بیست و چند ساله اند، این کار آقای قمصری از طریق یکی از دوستانم به من معرفی شد و وقتی آن را گوش کردم خیلی خوشم آمد، با آن سن و سال خیلی کار پر و پیمانی بود.
بعد از آن باز هم کاری از آقای ضرابیان بود، ابتدا قرار بود تصنیف و آواز باشد ولی بعد تصمیم گرفتم به صورت مجموعه تصنیف ارائه دهم و با خودم فکر کردم چه لزومی دارد که در همه کارها آواز خوانده شود؛ مجموعه تصنیف هم می تواند جذاب باشد که به نظرم این کار با ستاره ها هم مجموعه خوبی شده.
بخشی از کارها هم آواز فی البداهه است که خودم انتخاب شعر و ملودیهای مربوط به خواننده را طراحی کردم، این پنج اثر حاصل کار مستقل من بوده است.
در آینده چه یرنامه هایی دارید؟
از برنامه های مشخص کنسرتی است که آقای متبسم در حال برنامه ریزی آنند و بخش اعظم آن هم برنامه ریزی شده و زمان آن در ماه فوریه (بهمن - اسفند) است.
این کنسرت با گروه دستان خواهد بود و در واقع آغاز همکاری تازه ای است چون ما قبلاً با گروه دستان هیچ فعالیتی نداشتیم، شروع کار ما با دستان از کنسرتهای اروپا خواهد بود که توری ۲۶ روزه است و هشت تا ده کنسرت در آن اجرا می کنیم، بعد از آن هم احتمالاً کنسرتهایی برای داخل ایران و همین طور برای آمریکا و کانادا تدارک می بینیم.
چرا در اولین اجرای مستقل خود همکاری با گروه دستان را انتخاب کردید؟
از سالها قبل هرگاه فرصت دیداری با این هنرمندان عزیز(اعضای گروه دستان) بود، صحبتهایی درباره اجرای کنسرت داشتیم، چون گروه دستان گروه فعالی است و با خوانندگان بسیار خوبی هم همکاری داشته و گروه باسابقه و در عین حال بسیار توانایی است.
اعضای گروه هم به صورت تکنواز و هم به صورت گروه می توانند اجرای قوی داشته باشند و همچنین گروه بسیار خوشنام و محبوبی است، طبیعتاً برای من هم خیلی لذتبخش خواهد بود و مطمئنم همکاری خوبی آغاز شده و تا پایان هم خیلی خوب پیش خواهد رفت و برای من لذتبخش و به یاد ماندنی خواهد بود.
چطور می توان جامعه را به شنیدن انواع موسیقی ترغیب کرد؟
در اروپا شنونده های زیادی بسوی موسیقی بی کلام می روند، در جامعه ما باید به این کار اهمیت داده شود، ارگانها و رسانه ها باید هنرمندان بیشتری در اختیار بگیرند و آثار آنها را پخش کنند تا جامعه به آن عادت کند اما به این قضیه کمتر توجه شده.
یک علت آن این است که شما وقتی می خواهید کاری را به صورت سی دی و کاست منتشر کنید، این کار بالاخره جنبه اقتصادی پیدا می کند و باید با بازگشت اقتصادی همراه باشد، شخص سرمایه گذار متوجه می شود که در جامعه تقلبهایی در کار سرمایه گذاری او به وجود می آید و مثلاً ده سی دی به صورت ام پی تری در قالب یک سی دی منتشر می شود.
در این حالت سرمایه او برنمی گردد و این باعث می شود که او به طرف کارهایی برود که مطابق سلیقه جامعه باشد و بازگشت سرمایه داشته باشد و نه سراغ کاری که سلیقه جامعه را ارتقا دهد، مثلاً موسیقی بی کلام تولید کند و این موسیقی جای خود را در جامعه باز کند.
سرمایه گذار در درجه اول به سراغ خواننده ای می رود که بازگشت سرمایه داشته باشد و ورشکسته نشود و این معضلی در سیستم موسیقی ایران است و اگر کپی رایت (حق پدیدآورنده اثر) رعایت نشود این داستان روزبه روز بدتر می شود.
در زمان اجرای کنسرتها چه چیز خاطره انگیز است؟
بهترین خاطرات حضور بین مردم بعد از اجرای کنسرت و صحبت با مردم و عکس یادگاری با آنهاست و این خاطره بسیار بسیار مهم و چیزی است که همیشه تکرار می شود چون خاطره خوبی است تکرار آن هم خوب است.
می توانم بگویم اگر ما برنامه ای اجرا می کنیم و شنوندگان آن را دوست دارند و راضی هستند متقابلاً همین احساس را ما از حضور آنها داریم یعنی چه موقعی که در سالن هستند و برنامه برای آنها اجرا می شود و چه زمانی که پشت صحنه هستیم یا اگر بعد از اجرای برنامه دیداری هست این برای ما بسیار با ارزش و دوست داشتنی است
منبع shajarian.blogfa.co
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 04-04-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


آرش همراه با داریوش در کنسرت دوبی (عکس: RFE/RL)

آرش و آلبوم «دنیا» با خوانندگان سه گوشه دنیا

در اولين کنسرت نوروزی سال ۸۷ دبی که آرش ، گروه فارز و داريوش در حضور سه هزار ايرانی اجرا کردند ، کم نبودند افرادی که از ساعت هفت عصر تا يک صبح يک نفس رقصيدند و آرامترين آهنگ های داريوش هم نتوانست آنها را از رقصيدن بازدارد.
اين کنسرت دوم فروردين در باشگاه تنيس دبی با اجرای گروه سه نفره فارز آغاز شد و اعضای اين گروه، حافظ، ميلاد و کامی با آهنگ جديدی به نام فاز، استاديوم را فرستادند روی هوا.
بعد از اين گروه ، نوبت به آرش رسيد. هيجان، فرياد و تشويق هايی تماشاگران فضا را شبيه به استاديوم آزادی کرده بود. آرش در اين کنسرت آهنگ جديدی به همراه يک خواننده جامائيکايی به نام شگی اجرا کرد.
«خواننده ای برای نسل ديروز و نسل فردا» اين را مجری برنامه هنگام دعوت از داريوش برای آمدن روی سن گفت. شايد ۳۰ سال پيش وقتی داريوش به آمريکا می رفت هرگز فکر نمی کرد که نوروز ۸۷ در دبی، در جمعی بخواند که يک نسل با او فاصله سنی دارند.
گزارش تصویری از اولین کنسرت نوروزی در دبی؛ کلیلک کنید
آرش به همراه پدر و مادرش به دبی آمده است و به راديو فردا می گويد که آروز دارد سال بعد در ايران بخواند.
راديو فردا: برای تو که در سوئد بزرگ شده ای، سال جديد هنگام نوروز است يا اول ژانويه؟
آرش: معلوم است که سال نوی خودمان، چون در کنار خانواده ام هستم. خانواده من سال نوی ميلادی را جشن نمی گيرند و من می روم پيش دوستانم.
در سال جديد قصد داری چه کار جديدی بکنی؟
هدفم اين است که آلبوم جديدم را بيرون بدهم. من دوسال روی این آلبوم کار کرده ام و الان فقط يکی از آهنگ هايش که با (شگی) خوانده ام، به نام «دنيا»، بيرون آمده است.
اين آلبوم تا يکی دو ماه ديگر در بازار پخش خواهد شد و آرزوی من اين است که مثل آلبوم قبلی موفق شود تا کسانی که يک ذره من را دوست دارند، همچنان من را دوست داشته باشند. من کارم را خيلی دوست دارم و يکی از هدف هايم در سال جديد موفقيت در کارم است.
  • «من دو گروه مخاطب دارم، يکی مخاطب جهانی و يکی هم ايرانی و به همين خاطر کارم خيلی مشکل می شود. چون بايد هر دو گروه را راضی نگه دارم. اما هدف اصلی من اين است که بتوانم علاوه بر معرفی موزيک ايرانی به خارجی ها در بازار بين المللی هم موفق باشم.»
آرش، خواننده ایرانی مقیم سوئد


در آلبوم جديدات با خواننده های ديگری هم کار کرده ای؟
بله، يک خواننده آمريکايی به نام «لوميدی» چند روز به شهر ما «مالموی» در سوئد آمد، سه روز ماند و با هم يک آهنگ نوشتيم. با چند خوانده سوئدی هم کار کردم.
علاوه بر اين با چند تهيه کننده جديد که برای گروه «هايس و کارگنس» کار می کنند هم همکاری داشتم . يک استويو هست به اسم «يلو استوديو» که کارهای راک می سازد و برای من يک آهنگ راک درست کرده است. يک آهنگ «هيپ هاپ» هم در آلبوم جديدم هست سعی کردم که کار متفاوت و متنوعی انجام داده باشم.
آرش، آهنگ «بروبرو» در شبکه های موزيک دنيا، هفته های متوالی جزو ۱۰ آهنگ اول بود، تو می خواهی برای ايرانی ها موسيقی درست کنی يا به فکر بازار جهانی هستی؟
جواب دادن به اين سوال واقعا سخت است، چون خودم هم جوابی برايش ندارم. من دو گروه مخاطب دارم، يکی مخاطب جهانی و يکی هم ايرانی و به همين خاطر کارم خيلی مشکل می شود. چون بايد هر دو گروه را راضی نگه دارم. اما هدف اصلی من اين است که بتوانم علاوه بر معرفی موزيک ايرانی به خارجی ها در بازار بين المللی هم موفق باشم.
راجع به خواننده های داخل ايران که با امکاناتی کمتر از آن چيزی که تو داری کار می کنند چه نظری داری؟
اگر اجازه بدهيد بايد بگويم که «ترکوندن»، من واقعا دوسشان دارم، خيلی کارهای قشنگی در ايران ساخته می شود که آدم اصلا باورش نمی شود و واقعا «دمشون گرم».
تو با خواننده های خارجی مثل «شگی» يا «لوميدی» کار می کنی، اما تا حالا فکر کرده ای که سراغ يکی از خواننده های داخل ايران بروی؟
با بچه های ايران همکاری کرده ام ولی در زمينه شعر. شاهکار بينش پژوه در آلبوم جديدم خيلی به من کمک کرد و چند تا از شعر ها را او گفته است. البته کارش خيلی سخت بود چون بايد جوری شعر می گفت که توی گوش خارجی ها هم راحت شنيده شود. ولی اميدوارم در آينده با يکی از خواننده های داخل ايران که سبک خوندنمان شبيه هم باشد کار کنم.
بعضی از برنامه های تو مثل همين کنسرت نوروزی دبی فقط برای ايرانی هاست و در بعضی از کنسرت های تو هم فقط خارجی ها شرکت می کنند، به نظرت چه تفاوتی بين اين دو گروه وجود دارد؟
بعضی وقت ها برنامه های ايرانی بهتر است و بعضی وقتها برنامه های خارجی. ولی در کل کنسرت های ايرانی را بيشتر دوست دارم چون خواندن برای کسانی که هم زبان من هستند احساس بهتری به من می دهد.
اين طور احساس می کنم که نزديک به خانه ام هستم و با کسانی هستم که دوستشان دارم. مثلا در کنسرتی که در تاجيکستان داشتم نمی دانيد چه احساسی داشتم، اميدوارم بيشتر بتوانم برای هموطنانم کنسرت بگذارم، البته کنسرت های خارجی هم خوبی های ديگری دارد.
گفتی هم وطن، هموطن های تو کجايی هستند ؟ سوئدی يا ايرانی؟
معلوم است که ايرانی، اينکه اصلا حرفی توش نيست، هموطن های من ۱۰۰ درصد ايرانی ها هستند. من در سوئد فقط بزرگ شده ام و زندگی کرده ام ولی نه قيافه ام به يک سوئدی می خورد نه اخلاقم. البته سوئدی ها خيلی آدم های خوبی هستند ولی من ايرانی هستم.
آلبوم «دنيا» کی به بازار می آيد؟
مديربرنامه سوئدی من الان دارد روی آهنگ دنيا داره کار می کند، ظرف مدت سه چهار هفته ای که اين آهنگ در اروپای شرقی پخش شده، موفق شده رتبه شانزدهم را در تعداد دفعات پخش در راديوها به دست بياورد که شروع خوبی است.
من بعد از دبی در روسيه، آلمان، يونان و چند کنسرت در سوئد اين آهنگ را می خوانم که بخشی از تبليغ برای آلبوم دنيا به حساب می آيد. کليپ دوم اين آلبوم هم تا دو ماه ديگر آماده می شود که همزمان با هم وارد بازار می شوند.
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها