مشاعره سنتی

[hani.amitis]

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[پریشان]

ای نور چشم مستان در عین انتظارم

چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان

[hani.amitis]

نه طرح نویی در آن در انداخته ام
نه آخرتی برای خود ساخته ام

[پریشان]

مغنی از آن پرده نقشی بیار

ببین تا چه گفت از برون پرده دار

چنان برکش آواز خنیاگری

که ناهید چنگی برقص آوری

[FereShteH]

یادگاری کز آدمیزاد است

سخن است آن دگر همه باد است

[افسون 13]

تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌ پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

[ماهین]

تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد

[افسون 13]

دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را

[پریشان]

ای توانگر مفروش اینهمه نخوت که ترا

سر و زر در کنف همت درویشانست

[افسون 13]

تا از بر چشم آن جوان رفت
بینائی چشم ما از آن رفت
رفتم که از آن کناره گیرم
هر چیز که بود از میٰان رفت