بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie > تلویزیون

تلویزیون در این بخش مباحث مرتبط با تلویزیون قرار خواهند گرفت

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-25-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض گفتگو با ملیکا زارعی ( خاله شادونه )

گفتگو با ملیکا زارعی ( خاله شادونه )



گفتگوی سبزینه »مليكـا زارعي: به خاطر بچه‌ها، شادونه را از دست نمي‌دهم


خاله شادونه به خاطر صداي كودكانه‌اش و صداقتي كه در كلامش وجود دارد، خيلي زود در دل بچه‌ها جا باز كرد، او براي اينكه كودك درونش هميشه سرزنده باشد، دائم كتاب‌هاي ويژه كودكان را مي‌خواند و سعي مي‌كند تمام وقتش را با آنها سپري كند، او عاشق بچه‌هاست و به نظرش بچه‌ها پاك‌ترين موجوداتي هستند كه خداوند آفريده... با مليكا زارعي خواهر كوچك‌تر مريلا گفتگويي انجام داديم كه مي‌دانيم خواندنش، هم براي شما جالب است و هم براي فرزندان‌تان...
دانشجوي حقوق
در ارديبهشت سال 1364 به دنيا آمدم، دانشجوي رشته حقوق قضايي و ساكن تهران هستم.
ورود به عرصه هنر
فعاليتم را زماني كه كلاس سوم دبستان بودم با اجرا در برنامه تازه‌ها از شبكه دو آغاز كردم و سال 81 يك سكانس را در سريال «دوران سركشي» بازي كردم، زماني كه در سريال «مهر خاموش» بازي داشتم با كنكور دست و پنجه نرم مي‌كردم، پس از ورود به دانشگاه در سال 83 به عنوان مجري «در باغ شادونه» كارم را آغاز كردم.
عروسك‌هاي من
وقتي بچه بودم، خيلي اهل شيطنت نبودم و بچه حرف گوش‌كن و آرومي بودم. خيلي خوب بلد بودم كه سرم رو گرم كنم و به تنهايي با خودم بازي كنم، بيشتر وقتم رو با عروسك‌هام پر مي‌كردم، محبوب‌ترين بازي كودكي‌ام هم خاله‌بازي بود، خيلي از بچه‌ها براشون سوال بود كه من چطور در تنهايي با خودم بازي مي‌كنم و حوصله‌ام سر نمي‌رود، هر چند كه من و مريلا به خاطر اختلاف سني‌مون همبازي هم نبوديم ولي اون به عنوان خواهر بزرگ‌تر هميشه هوامو داشت...
قشنگ‌ترين شيطنت بچگي
وقتي بچه بودم، عاشق كاغذ كادو بودم به همين خاطر وقتي مراسم تولدي برگزار مي‌شد، همه كاغذ كادوهارو جمع مي‌كردم و با اون‌ها بازي مي‌كردم، علاقه عجيب به كاغذ كادو و تلاش براي جمع كردنشون براي خودم خيلي جالب است.
محبوب‌هاي من
در اون دوران به اجراي خانم الهه رضايي و خامنه‌اي خيلي علاقه‌مند بودم يادمه حرف‌هاي اين دو عزيز رو موبه‌مو اجرا مي‌كردم، از بين كارتون‌‌ها هم به مدرسه والت، خانواده دكتر ارنست و ايكيوسان علاقه زيادي داشتم يادمه در اين كارتون يك زنگ تفريح پخش مي‌شد در يكي از همين زنگ تفريح‌‌ها روي يك كاغذ تصوير يك قورباغه كشيده بودند و رويش يك پارچه انداختند و پس از چند لحظه آن نقاشي تبديل به قورباغه شد، من هم اين كار رو تو خونه انجام دادم و زماني كه ديدم نقاشي‌ام به قورباغه تبديل نشد با وجود گريه كردم! چند روز هم اصلا نمي‌تونستم اين كارتون رو تماشا كنم! احساس مي‌كردم به من دروغ گفتند و... آخه بچه‌ها فرق دروغ و صداقت رو به خوبي مي‌فهمند.
خاله شادونه
من قبل از اين برنامه رابطه خوبي با بچه‌ها داشتم اما مثل الان به بچه‌ها فكر نمي‌كردم، وقتي مي‌‌خواستم اجراي خاله شادونه‌رو بپذيرم، سعي كردم از تجربه خواهرم و دوستانش و البته آقاي عليپور استفاده كنم مريلا به من گفت: سعي كن دائم با بچه‌ها ارتباط داشته باشي و خودت رو درگير اونها كني تا از اين طريق به علايق آنها پي ببري، آقاي عليپور هم به من گفت كه سعي كن با بچه‌ها به زبان خودشون ارتباط برقرار كني... حرف‌هاي اين دو دوست ملكه ذهن من شد و باعث شد كه من خيلي زودتر به شادونه برسم، شادونه به معناي پيام‌آور شادي، صلح و دوستي است.
مهموني دلچسب
در پشت دوربين و زماني كه پذيراي بچه‌ها هستيم هم به اندازه زماني كه جلوي دوربين هستيم به ما خوش مي‌گذرد. من قبل از ضبط با بچه‌ها بازي مي‌كنم و با اون‌ها كلي حرف مي‌زنم تا اون‌ها احساس غريبگي نكنند. يادمه زمستون سال گذشته وقتي برف سنگيني مي‌باريد، به خاطر ترافيك سنگين و اينكه بعضي از عوامل دير سر صحنه رسيدند و ضبط به تاخير افتاد و از آنجا كه حوصله بچه‌ها سر نرود، از مادرشان خواستم كه آنها را خوب بپوشانند تا با آنها به حياط بروم و برف‌بازي كنم، من ساعت‌ها با بچه‌ها بازي كردم و لذتي كه در آن بازي من و بچه‌ها برديم وصف ناشدني بود، من دلم مي‌خواد بچه‌ها زماني كه من را مي‌بينند دقيقا همان چيزي باشم كه در ذهن‌شان است.
خسته نمي‌شم
خيلي‌ها ازم مي‌پرسند از اينكه دائم مجبوري وقتت را با بچه‌ها بگذراني و حتي در مهماني بزرگسالان هم بايد كنار بچه‌ها باشي خسته نمي‌شوي، من هم در جوابشون مي‌گويم نه... وقتي مي‌بينم اونها با همه صداقت بچگانه‌شان من را دوست دارند نسبت به آنها احساس وظيفه مي‌كنم. اونها انتظار دارند خاله شادونه تحت هر شرايطي بهشون محبت كنه، گاهي وقت‌ها هم كه در مهماني‌هاي خانوادگي حواسم به بچه‌ها نيست، مادرم مي‌گويد مليكا‌جون حواست به فلان بچه باشه و بهش توجه كن...
بازيگري
به نظر من، هر كس در كاري استعداد داره، با اينكه من بازيگري رو دوست دارم اما كار كودك رو بيشتر دوست دارم با اينكه پيشنهادات زيادي براي بازي دارم اما هيچ كدوم رو نمي‌پذيرم چون دلم نمي‌خواد بچه‌ها خاله شادونه رو با يك لباس ديگر و در قالب يك بزرگسال جدي ببينند.
اردهالی
خانواده سبز


__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها