بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > ایران ما > استان کرمانشاه

استان کرمانشاه در این تالار به بحث و بررسی مطالب مرتبط به استان کرمانشاه میپردازیم.

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #27  
قدیمی 02-14-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ღسلامي گرمتر ز آتش بكرمانشاه و مردانش ღღღ شعرى دلنشين از معينى کرمانشاهى

سلامي گرمتر ز آتش بكرمانشاه و مردانش*
درودي پاكتر از گل نثار جمله پاكانش*
براي آسمان صاف او از عشق من بادا*
پيامي بسته بر بال پرستوي بهارانش*
ღღღ
نسيمي از بهشت آرد ، دم ارديبهشت او*
هنوز از نام شيرين بوي عشق آيد زدامانش*
نشان مردمي در صدر مردانش چنانستي*
كه سعدي آدميت را كند معني بديوانش*
ღღღ
براي آنكه بشناسد قدر چنين خاكي*
جوانان كاش بنشينند ، پاي حرف پيرانش*
تظاهر چونكه پا ننهاده در اين شهر تاريخي*
ز شب تاريكتر گرديده تاريخ فراوانش*
ღღღ
تملق چونكه ره نايافته در قلب اين مردم*
چنان آينه بشناسند در هر شهر ايرانش*
حقيقت بسكه لبريز است در اين خاك جان پرور*
بهر سو عاطفت ميتابد از چاك گريبانش*
ღღღ
صداقت بسكه سرشار است در اين ساده دل مردم*
دورنگيهاي اين دوران نزد چنگي به بنيادش*
در اين گهواره هر مردي ، از اول تا پديد آمد*
محبت دايه اش گشت و شرف گهواره جنبانش*
ღღღ
در اينجا قاتل خود را ببخشد مرد و زين افزون*
نگويم تا نگويي قصه اي گفت از نياكانش*
درم اينجا چنان كاه و كرم اينجا چنان كوهي*
هزاران حاتم طايي ، قدم بوس فقيرانش*
ღღღ
چو آذربايجان افتد بدست خايني گاهي*
بجانبازي از اينجا قد بر افرازد جوانانش*
در آن افسانه فرهاد ، پنهان اين حفيفت شد*
كه كوه بيستون لرزد ز شور عشق بازانش*
ღღღ
چرا بر زادگاه خود نورزم عشق ، تا هستم*
كه بوي مهرباني آيد از كوه و بيابانش*
چرا پا بوس اين مردم نباشم ، چونكه نشناسد*
كس از بگشاده رويي ، ميزباني را زمهمانش*
ღღღ
كدامين سنگدل در سر هواي باده نندازد*
چو بيند آسمان صاف و شبهاي درخشانش*
دريغا ديگر آن سالار مردان را نمي بينم*
بميعاد جوانمردان ، فراروي اميرانش*
ღღღ
فسوسا آن بزرگان را ، درم از كف برون رفته*
كنون افسانه پندارند ، كردار كريمانش*
شگفتا اينك اندر زادگاه من چنان خلقي*
كه هر كرمانشاهي در خانه خود از غريبانش*
ღღღ
عجيبا اينهمه تغيير خصلت از كجا آمد*
كه جغدش مست آواي و ، كه دل خامش هزارانش*
من از كرمانشه و ، كرمانشه از من تا ابد باقي*
در اينجا آنچنانم من ، كه سعدي در گلستانش*
ღღღ
ببخشا اي سخنور قافيت گر شايگان بيني*
سخندان بايد از هر كس فزونتر چشم امعانش*
جدا زين خلق ويرانم ، بظاهر گرچه آبادم*
سرم با شهر تهران و ، دلم در طاق بستانش*
ღღღ
بخاك آنجا بسپاريدم ، كه تا باقيست اين گيتي*
مزارم غرق گل گردد ، ز اشك گلعذرانش*
تو اي همشهري پاكم ، نگهدار اين وصيت را*
كه در آغوش شهر خود بيارامد سخندانش*
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها