بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > دانشگاه ها > علوم انسانی > فلسفه

فلسفه هرآنچه که به این علم مربوط است

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض کنفوسیوس


زندگی نامه
کنفسیوس در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ - کویی نامیدند. کنفوسیوس از کلمهٔ لاتین کونگ فوزی، به معنای ((استاد بزرگ، کونگ)) گرفته شده است.

نخستین زندگی نامهٔ او ۳۷۵ سال پس از درگذشتش توسط سوماچیین، مورخ نامعتبر نوشته شد. در طول آن همه سال پس از در گذشت او، به واسطهٔ آن که فردی مشهور و برجسته و نیز حکیم بود، افسانه‌های بسیاری درباره‌اش ورد زبان‌ها بود و لذا سوماچیین در اطلاعاتی که دربارهٔ او کسب کرد، وارد شد.

بر اساس اسطورهای چینی تولد کنفوسیوس در زمان معینی توسط اشباح خبر داده شده بود. وی در قرن 6 ق. م متولد شد و در این دوران آیین بودایی؛ جاین و زرتشتی در جهان ظهور پیدا كرد. نقل شده است كه در هنگام تولد او تعدادی اژدها در غاری كه او متولد شد حافظ وی بودند. و بانوانی كه در حد فرشته بودند فضای غار را عطرآگین می‌كردند. گفته‌اند زمانی كه متولد شد پشتی شبیه اژدها لبی مانند گاو و دهانی مانند دریا داشت و اسم او (كونگ فوتزه = استاد دانشمند) بود. در هنگام تولد پدرش 70 سال داشت و در سن 3 سالگی او را از دست داد. مادرش او را به مدرسه فرستاد و در همان كودكی جایگاه آینده او مشخص شد. در نوجوانی موسیقی و تیراندازی را در حد استادی آموخت و 3 سال گیاه خواری كرد. در 19 سالگی ازدواج و در 23 سالگی زن خود را رها كرد. در 22 سالگی آموزگار شد و منزل خود را محل آموزش و تربیت شاگردانش كرد و از آنها شهریه‌ اندكی می‌گرفت. برنامه درسی او شامل تاریخ؛ شعر و آیین مردم داری بود. خودش نقل می‌كند كه شعر منش انسان را می‌سازد و موسیقی منش را كمال می‌دهد و تاریخ كل گذشته را مطرح می‌كند. و او می‌گفت كه من گذشته را مطرح می‌كنم.

وی می‌گوید: كسی كه مشتاق نباشد حقیقت را باز نمی‌كند و به یاری كسی كه نگران بیان نمودهای نباشد بر نمی‌خیزم. و برای كسی كه یك گوشه موضوع را مطرح كنم و خود سه گوشه را دریابد سخن تكرار نمی‌كنم.

اطمینان داشت داناترین مردم‌ها از آوازش بهره‌ای نمی‌برند و كسی نمی‌تواند از سر خلوص به مطالعه فلسفه مردمی بپردازد كه قبلاً ذهن خودش را پرورش داده باشد. او در ابتدا دارای چند شاگرد بیش نبود اما بعدها مردم متوجه شدند كه در پس لب‌های گاوی و دهان دریای او، فكری كنجكاو نهفته است.

3000 جوان را آموزش داد كه همه آنها به مقامات عالی رسیدند و70 شاگرد او همیشه همراهش بودند. با آن كه سخت‌گیر بود اما بعضی از آن‌ها را بیشتر از فرزند خود دوست می‌داشت. شاگردان تنبل خود را دوست نمی‌داشت و از آن‌ها دوری می‌كرد و می‌گفت كه سخت است وضع كسی كه سراسر روز مشغول خوردن است بی‌آن كه ذهن خود را به كاری بگمارد. چنین كسی در جوانی چنان كه باید فروتن نیست و در طول عمر به كار نتیجه بخشی نمی‌پردازد و عمری دراز می‌كند و حكم آفت است.

تصویری كه از او كشیده شده است در پایان عمر با سری بی‌مو و صورتی چروكیده اما مصمم است. و 49 صفت ویژه‌ از وی ذكر كرده‌اند. در سفری یك‌بار از شاگردان به طور اتفاقی جدا شد و وقتی برای یافتن او از فردی سوال كردند او گفت: چرا من او را دیده‌ام با سیمای مانند سگ ولگرد و شبیه به دیو بود. و وقتی برای كنفوسیوس نقل كردند. گفت عالی، عالی است.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

كنفوسیون معلمی كهنه پرست بود كه حدود شاگرد و معلمی را دوست داشت و دارای حالت خود ستایی بود و می‌گفت: اگر كسی مرا 12 ماه داشته باشد كار مهمی برایش انجام می‌دهم و اگر 3 ماه در كنارش باشم حكومتش را كامل می‌كنم. نمی‌گفت كه من دانایی دارم اما می‌گفت كه من ناقل سخنان خاقان‌های گذشته هستم. آرزو داشت كه مقامی داشته باشد ولی برای به دست آوردن آن به سازش دور از شرف تن نمی‌داد. مقام‌های دولتی زیادی را به او پیشنهاد كردند ولی چون واگذار كنندگان را لایق نمی‌دید قبول نمی‌كرد. به شاگردان خود توصیه می‌كرد كه انسان باید به خودبگوید كه مرا با كی نیست كه مقامی ندارم. پروای من این است كه برای داشتن مقام شایسته گردم. با كی نیست كه مشهور نیستم؛ خواهان آن هستم كه لایق شهرت باشم.

كنفوسیوس با شاگردانش در كوهی می‌رفت و پیر زنی را دید كه در كنار گوری گریه می‌كند. به شاگردانش گفت كه از او علت گریه‌اش را سئوال كنند. پیر زن گفت در این جا ببری پدر شوهر؛ شوهر و پسرم را دریده است. كنفوسیوس گفت پس چرا از این جا نمی‌روی. زن گفت: در این جا آدم ستم كار وجود ندارد.

كنفوسیوس گفت: فرزندان من این را به خاطر داشته باشید كه حكومت ستم كار بدتر از ببر است.

طبق روایات یكی از خاقان‌های چین به نام (چی) او را به دربار خود فراخواند و درباره حكومت گفت: حكومت هنگامی نیك است كه امیر؛ امیر باشد و وزیر؛ وزیر باشد. پدر؛ پدر باشد و پسر؛ پسر باشد. (یعنی هر كس در جای خود قرار گیرد.) لذا خاقان خراج شهر (لین چیو) را به او داد اما وی نپذیرفت و گفت: من سخنی كه در حد پاداش باشد نگفتم. امیر اسرار داشت كه او مشاور دربار شود ولی وزیر او را منصرف نمود.

وی برای مدتی سر كلانتر ایالت (چونگ تو) شد و به همین دلیل دزدی و تبهكاری از آن جا رخت بر بست. نقل است كه اگر كسی چیزی گران بها پیدا می‌كرد یا آن را برنمی‌داشت و یا آن را به صاحبش می‌رساند.

در زمان خاقان (كینگ) او سرپرست خدمات عمومی شهر (لو) شد. او در این مدت یك نوع اصلاحات ارضی انجام داد و بعد از مدتی وزیر جرایم شد و از آن پس در سرزمین لو صداقت و وفاداری خصلت مردان شد. و عفت و فرمانبرداری خصیصه زنان گردید.

ایالت‌های هم جوار آمدند كه از این الگوی موفق كه پیروزی محسوب می‌شد استفاده نمایند اما موفق نشدند و همین علت حسادت آن‌ها شد. مورخان نقل می‌كنند كه ایالت‌های هم جوار لو از قدرت افزاینده آن جا به هراس افتادند و خاقان مكار آن گفت كه باید كاری كنند تا كینگ به كنفوسیوس بد بین شود.

به همین دلیل ایالت چی 120 دختر زیبا با 120 اسب برای او فرستاد و خاقان لو به نصایح كنفوسیوس توجه‌ای نكرد و كنفوسیوس رنجیده خاطر وزارت را رها كرد و 13 سال آواره شد. و همیشه می‌گفت: ندیدم كسی تقوی را به قدر جمال دوست بدارد. بعد از آن كه كنفوسیوس از پادشاه جدا شد به او پیشنهاد شد كه ایالت (وی) را قبول كند. اما او به علت عدم شایستگی امیر وقت آن را نپذیرفت. كنفوسیوس... بعد از آن كه به ایالت (چی) رسید دو پیر مرد را دید كه مانند لائوتزو زندگی را ترك و به ریاضت مشغول بودند. یكی از آن‌ها كنفوسیوس را شناخت و به شاگرد او یعنی (تسه‌لو) گفت: آشفتگی هم چون سیل جهان را در بر گرفته و نزدیك است كه همه چیز را از پا در آورد. آیا بهتر نیست كه از ما پند بگیری و تارك دنیا شوی و به دنبال كسی كه از جای به جایی می‌رود حركت نكنی؟

امیر (گی) 3 نفر را با هدایایی به نزد كنفوسیوس "در سن 69 سالگی" فرستاد واو را به ایالت لو دعوت كرد تا از آن پس در آن جا زندگی كند. لذا وی 5 سال آخر عمرش را با عزت زندگی كرد. بارها دانشمندان و بزرگان ایالت نزد او می‌آمدند تا از او استفاده كنند. او در سن 72 سالگی از دنیا رفت.

او در پایان عمر به شاگردانش گفت: در كل جهان كسی را ندیده‌ام كه مرا سرور خود كند كه او بعد از یك هفته بیمار شد. شاگردان 3 سال بعد از مرگ در كنار قبر او اقامت و عزاداری كردند. اما یكی از شاگردان او (تسه لو) 3 سال دیگر در كنار قبر او باقی ماند و ماتم گرفت.
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تعالیم كنفوسیوس
پیروان او دارای كتاب مقدس نیستند و اغلب مكتوبات وی را متعلق به او نمی‌دانند. اما نقل شده است كه برخی از كتابها؛ گفته‌ها ، شرح اوست. اما 5 قانون را متعلق به او می‌دانند. كه عبارت است از:

1- شو كینگ= مقالات و نوشته‌هایی كه از قول خاقان‌های قدیمی نقل كرده است و از مهم‌ترین قوانین كنفوسیوس است. 2- شی كینگ= شعر و غزلیات كه 305 منظومه دارد. و شامل سرودهای مذهبی و اخلاقی است و در نزد پیروان كنفوسیوس اهمیت زیادی دارد. 3- یی كینگ= كتاب تبدلات است و شامل صورت‌ها و مسایل مربوط به امور غیبی است. و نقل شده كه نوشته نوه كنفوسیوس است. 4- لی كی/ لی چی = كتاب شعایر مذهبی؛ عبادات و شریعت است. 5- چون چیو= سال نامه‌ای كه متعلق به بهار و پاییز است. و از تاریخ 727 ق.م الی 481 ق.م نوشته شده است


یادداشت‌های شاگردان
یادداشت‌های شاگردان کنفوسیوس در 4 كتاب جمع‌آوری شده است.

1- آنالكت= مجموعه‌ای از كلمات و اقوال كنفوسیوس و شاگردان اوست. كه شامل مطالب ارزنده فلسفی است. اما می‌گویند كه این نوشته‌ها متعلق به دوره‌های بعدی است. ولی از مهم‌ترین منابع موجود فلسفه كنفوسیوس است. در این كتاب او می‌گوید كه من راوی هستم نه نویسنده. من به سخن خاقان‌ها علاقه و احترام گذاشته و آن‌ها را تایید می‌كنم.

2- تاسوئه (علم بزرگ) = فصل 39 كتاب لی چی است. كه شامل تعلیم و تربیت؛ اصول اخلاقی و اشرافیت است و پیروان او آن را دقیق می‌خوانند.

3- تعالیم مین = فصل 38 كتاب لی چی است. و شامل نظم و ترتیب در طبیعت است. و در قرن دوم ق.م توسط نوه كنفوسیوس نوشته شده است.

4- منكیوس= در قرن سوم ق.م جمع‌آوری شده و شامل غزلیات است و پیروان كنفوسیوس به آن اعتقاد دارند.

در واقع این 4 كتاب و 9 قانون از منابع اصلی پیروان كنفوسیوس است. ولی در قرن سوم ق.م دچار حادثه شد. اولین خاقان چین كه حكومت واحدی را تشكیل داد (چنگ) نام داشت. او سرزمین چین را در قرن سوم ق.م تسخیر كرد. به همین دلیل هم لقب خاقان بزرگ را به او دادند. او در نظم به امور مملكت و نظامی گری دارای نبوغ بود. نظام فئودالی را از بین برد و همه امور مملكت را در شخص خاقان پیاده كرد. او چین را به 36 ایالت تقسیم كرد و دیوار عظیمی را دور چین كشید. او نقش كتابت را تغییر داد. تا آن زمان مردم با قلم نی به روی پارچه می‌نوشتند اما بعد از آن با قلم مویی به روی پارچه حریر می‌نوشتند و الفبای چین را با خط مخصوص نوشتند.

اصلاحات وی مطابق برخی از مرتجعان نبود كه در میان آنها پیروان كنفوسیوس هم دیده می‌شدند. لذا چنگ با وزیر خود مشورت كرد و در سال 213 ق.م كلیه كتب و آثار قدیمی را؛ از جمله نوشته‌های كنفوسیوس را سوزاند. و این عمل مورد لعن دانشمندان قرار گرفت. و تنها كتاب‌های كشاورزی و طب را باقی گذاشت. افرادی كه كتاب مخفی می‌كردند مورد شكنجه قرار می‌داند. و آنها را وادار می‌كردند تا 4 سال در تكمیل دیوار چین كمك كند. نقل است كه 460 نفر از دانشمندان چین به وسیله او كشته شدند. چنگ بعد از 3 سال از دنیا رفت. و دوره امپراطوری (هان) شروع شد. بعد از آن خاقان‌های چین توانستند كتاب‌های باقی مانده را كه در كتابخانه سلطنتی باقی مانده است؛ به همت پیروان وی نوشته و گسترش پیدا كند.
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اصول اخلاقی كنفوسیوس
در زمان وی اعمال انسان‌ها به فساد كشیده شده بود اما اعمال نیك در درون آن‌ها برای اصلاح وجود داشت. اوضاع اجتماعی فاسد بود ولی قابلیت بهبود داشت. در چین وضعی بود كه مردم از مكارم اخلاقی دور شده بودند و باید بر اساس قائده (لی) كه كنفوسیوس آن را مطرح كرده و به راه راست هدایت می‌شدند.


قائده لی
اساس و پایه‌ای برای اصلاح جامعه است كه به معنای پاكی / طهارت / ادب / انسانیت / تشریفات / سرمشق اعمال مذهبی است. در كتاب لی چی راجع به این موضوع توضیح داده شده است. كنفوسیوس می‌گوید: اصول عدالت بنیان نظام اجتماعی را مطرح می‌كند و به وسیله لی حقوق رسمی افراد روشن می‌شود و یك نوع اعتدال اجتماعی را بوجود می‌آورد. كلیات كنفوسیوس درباره لی می‌گوید: عامل اساسی در انتظام امور و حسن روابط بشری با این قائده است. و در 5 اصل خلاصه می‌شود.

1- رابطه سلطان با رعیت

2- رابطه پدر با فرزند

3- رابطه شوهر با زن

4- رابطه برادران بزرگ‌تر با برادران كوچك‌تر

5- رابطه دوستان با دوستان و برخی روابط پایین‌تر


قاعده شو
این قاعده زمانی مطرح شد كه یكی از شاگردان كنفوسیوس از او سئوال كرد كه آیا كلمه‌ای و یا جمله‌ای پیدا می‌شود كه برای همه انسان‌ها در طول همه عمرها دستور عمومی باشد؟

كنفوسیوس گفت: بله

عمل متقابل یعنی (شو) یعنی آن چه كه به خود روا نمی‌داری به دیگران هم روا مدار. كنفوسیوس تاكید زیادی داشت كه حكومت‌های سرزمین چین در جهت آسایش مردم قدم بردارند و خاقان‌ها و وابستگان به حكومت باید حقوق حقه مردم را پاس بدارند. پیران و جوانان هر یك در حد خود وظیفه دارند كه باید همیشه آن را مد نظر داشته باشند. این وظایف در كتاب لی چی به روابط 5 گانه شهرت دارد.

1- بایستی پدر به پسر از روی شفقت بنگرد و پسر هم نسبت به پدر مشفق باشد.

2- برادر بزرگ‌تر نسبت به برادر كوچك‌تر با لطف و مدارا رفتار كند و برادر كوچك‌تر نسبت به برادر بزرگ‌تر خاضع و متواضع باشد.

3- شوهر باید نسبت به زن عادل باشد و زن نسبت به شوهر مطیع و فرمانبر باشد.

4- زیر دستان و بالادستان دلبستگی و علاقه نشان دهند و زیر دستان نسبت به بالادستان فرمانبردار و تابع باشند.

5- بایستی حكمرانان نسبت به اتباع خود مهربان باشند و اتباع هم نسبت به حكمرانان وفادار باشند.

او می‌گوید اگر این 5 خصلت در جامعه باشد آن جامعه به عالی‌ترین مرتبه پاكی و صفا و فضیلت خواهد رسید. و اگر آن را اجرا كنند ظلم، جنگ و نزاع از بین می‌رود و مردم به سعادت ابدی می‌رسند. كنفوسیوس در گفته‌هایش علاقه زیادی را نسبت به خانواده ابراز می‌كند و جز اصول آیین او محسوب می‌شود. و این اصل را چینی‌های امروزی هم در رفتار خود رعایت می‌كنند.

در آیین كنفوسیوس آمده است كه هر جوان نوبالغی باید از روی خلوص و با همه توان از بدو تولد تا پایان عمر؛ خودش را وقف خانواده كند. فرزند خانواده اول باید مطیع پدر و در صورت عدم آن مطیع برادر بزرگ‌تر باشد. در مقابل هر پدری هم برای ایجاد سعادت و سلامت افراد خانواده مسئولیت دارد. او مسئولیت دارد تا فرزندانش را به صفات ستوده پرورش دهد كه در راس آن اخلاق است. وی در جایی می‌گوید: تا زمانی كه پدر در قید حیات است پسر باید مطابق میل او رفتار كند و هنگامی كه فوت كرد فرزند باید رفتار و كردار او را در نظر بگیرد و مدت 3 سال همان رفتار و كردار را عمل كند تا متقی و رستگار شود. و در جای دیگری عنوان می‌كند كه پسر سعادتمند و فرخنده پسری است كه جز به واسطه بیماری و مریضی كه به اجبارش می‌آید به هیچ عنوان نباید كدورت و ملال خاطر پدر را فراهم سازد.

او در جایی می‌گوید: فرزند خوب نه آن است كه در صورت توانایی به پدر و مارد خود كمك كند غذا بدهد؛ زیرا این كار در بین جانوران هم هست. پسر خوب آن است كه بر والدین خویش احترام بگذارد. به طوری كلی در سخنان كنفوسیوس یك ارتباط و هماهنگی بین پدر و فرزند مطرح است. كنفوسیوس در باب رابطه پادشاه و رعیت می‌گوید: هرگاه پادشاهان و ملوك این قاعده عالی را كه بنیان مدنیت فاضله است رعایت بكنند اوضاع دولت آن‌ها دگرگون خواهد شد. همه مردم از صاحب منصبان عالی تا فقیرترین افراد در سراسر مملكت تقوا و فضیلت را پیشه خود خواهند كرد. او می‌گفت پادشاهی كه مملكت را با تقوا اداره كند هم چون ستاره درخشان شمالی خواهد بود كه بر جای خود ثابت است و دیگر ستارگان به دور او می‌چرخند. او در زمانی به یكی از روسای قبایل گفت: كه مرد گرانمایه و بزرگ می‌یابد همیشه قاعده شو را در نظر بگیرد. یكی از حكمرانان از او سئوال كرد كه قاعده حكمرانی چیست؟ گفت همه چیز را تقسیم و راست داشتن و اگر شما مردم زیر فرمان خود را به درستی و راستی راهنمایی كنی هیچ كس از صراط مستقیم منحرف نخواهد شد. همین حاكم روزی از او سئوال كرد كه اعدام چه ضرورت دارد؟ اگر شما از روی نیت خالص و عقیده راسخ در این راه حركت كنی كه خوب و نیكو باشید مردم سرزمین شما هم خوب و نیكو خواهند شد. تقوا و فضیلت پادشاهان مانند باد است و مشیت افراد مانند گیاهان چمن. البته گیاه در برابر باد خم شده و سر تعظیم فرود می‌آورد. او درباره سیاست آن روزگار می‌گوید: انسان‌ها طبیعتاً خوب و نیكو هستند. از این رو به فطرت ساده هر گاه از اولیا و فرمانداران و بزرگان خود خوبی و نیكی ببینند از آن خوبی‌ها و نیكی‌ها استفاده می‌كنند. پس اگر در سرزمینی 100 سال پشت هم پادشاهان به خوبی سلطنت كنند جرم و جنایت به خودی خود از بین می‌رود. و در این صورت اعدام هیچ جایگاهی نداد. از سخنان او استنباط می‌شود كه زندگانی خوب به عقیده او زندگی روحانی است. زندگی خوب در وضع قوانین و شرایع نیست. فرمانروا و رئیس خوب می‌باید سرمشق صلح و پیشوایی پسندیده باشد و اگر چنین بود به طور قطع فجایع و جنایات از بین می‌رود.در حالی كه قوانین و نظامات مقرر در سرزمین‌های مختلف خود موجب جنایت می‌شود. حكومت فاضله و دولت منظم را نمی‌توان به زور قانون منهدم كرد بلكه تنها بانی و موجب گسترش فضیلت در بین مردم اعمال پسندیده است. همین كه درستی و صداقت و همكاری صحیح در بین پادشاهان برقرار شد دیگر به قانون نیازی نیست. اگر امیر و یا حكمرانی پاكدامنی پیشه كند دل او پاك و طاهر می‌شود و افكارش بی‌غش می‌شود و در این صورت كار حكومت او نظام پیدا می‌كند و دولتش سروسامان پیدا می‌كند و زیر دستان او به تقلید از او راه عدالت و داد را پس می‌گیرند و به سعادت می‌رسند.
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روزی او به حكمرانان منطقه لو گفت: وقتی كه رجال شایسته در كار باشد امور دولت اصلاح خواهد شد و زمانی كه رجال شایسته كنار گذاشته شود مملكت به فساد و تباهی خواهد افتاد. بنابر این پیشرفت كار مملكت داری وابسته است به دست مردان شایسته و مردان شایسته در اثر مكارم اخلاق پادشاهان پرورش می‌یابند. پس پادشاه باید صفات و خصائص خود را آراسته كند و خودش در مرحله اول به راه اخلاقی كشیده شود و این رفتار اخلاقی در بین مردم سرایت خواهد كرد و جامعه كالاً انسانی خواهد شد.

كنفوسیوس اعتقادی به قوانین وضع شده نداشت و می‌گفت: اگر مردم به وسیله قوانین و نظامات هدایت شوند و بر اساس آن‌ها كیفر ببینند ممكن است از ترس مرتكب جنایت نشوند. اما طبیعت آن‌ها همچنان به بی‌شرمی و بی‌حیایی عادت كند. ولی اگر مردم را به نور معرفت راهنمایی كنند آنها طبیعتی پیدا خواهند كرد كه بر اساس آن طبیعت شرم و حیا را پیشه خود خواهد كرد و خوبی و نیكی خوی واقعی آن‌ها می‌شود.

او در جایی می‌گوید: سلطان خوب بودن سخت و دشوار است اما آن كسی كه از این دشواری واهمه كند در پیشرفت كشورش توفیقی نخواهد داشت.


انسان كامل در آیین كنفوسیوس
تمامی ادیان مسئله انسان كامل را مطرح می‌كنند. كه در كتاب‌های عرقانی و فلسفی و ... در اسلام بیشتر دیده می‌شود از دیدگاه كنفوسیوس انسان كامل كسی است كه نمونه و مثل اعلای آدمیت باشد. انسان كامل به زبان چینی (چونگ تزو) نامیده می‌شود كه دارای جایگاه برجسته و صفاتی است. او می‌گوید: چنین نفسی به زینت كمال آراسته است. و همانند پسری است كه محبت والدین را همواره در دل دارد. پدری كه به فرزندان خود با عدالت و مهربانی برخورد می‌كند. ماموری است كه نسبت به فرمانده خود وفادار است و شوهری كه نسبت به همسر خود صمیمی است. و دوستی كه با دوست خود مخلص و مودب است. از نظر او انسان كامل به تمام صفات عالی انسانیت آراسته است لذا پیروان كنفوسیوس او را به عنوان انسان كامل معرفی می‌كنند.


پنج خصلت انسان كامل از دیدگاه كنفوسیوس
1- عزت در نفس

2- علو در رحمت

3- خلوص در نیت

4- شوق در عمل

5- نیكی در سلوك

توافق و سازگاری در انسان كامل یك امر مطلوب است. كه از صفای باطن و تزكیه و تصفیه قلب از صفات او و با دلی پاك از روی حقیقت و با كمال خلوص با همه مخلوقات رفتار می‌كند. او ادب كاذب را كه محدود با تشریفات ظاهری است اعتقادی ندارد و می‌گوید: من آنچه را كه در ظاهر به حقیقت شبیه ساخته‌اند و عین حقیقت نیست دشمن می‌دانم. اگر انسان به حقیقت انسان نباشد انجام عبادات برای او چه سودی خواهد داشت. سرودن نغمات الهی برای او چه حاصلی می‌آورد. این لُبَّ فلسفه كنفوسیوس در باب انسان كامل است.

او می‌گوید: انسان كامل كسی است كه مكارم اخلاق او هیچ‌گاه به صورت خشونت و درشتی و دشواری حاصل نمی‌‌كند بلكه انسان كامل با ذوق سلیم؛ احساسات خود را در قبضه اختیار دارد. انسان كامل متواضع؛ صاحب بی‌تكلف؛ درست كار و عدالت را پیشه خود می‌سازد. و همان طور كه نفس خود را اصلاح می‌كند خود را به زیور فضایل ستوده نیز می‌آراید. همواره انسان كامل در تربیت و تكمیل نفس سایر انسان‌ها كوشش می‌كند. این انسان شریف هیچ گاه مبادی عالی انسانیت را فراموش نمی‌كند. و دائم از قلب پاك خود پیروی می‌نماید. و سعی می‌كند كه عقل و اعتدال فكری خود را حفظ كند. حتی هنگامی كه غذا می‌خورد از وظیفه خود نیست به دیگران غافل نیست. در واقع زمانی هم كه افكارش سخت آشفته و پریشان است به مبادی تقوا و فضیلت پایبند است. انسان كامل هم چون قانون تعادل و تناسب را در عمل و فكر رعایت می‌كند و نسبت به حقوق دیگران احساس وظیفه می‌نماید. به همین دلیل شریف و بزرگ است.

درستی و صحت عمل انسان كامل هیچ‌گاه به حالت غفلت وخشونت نخواهد پیوست بلكه با ذوق سلیم رفتار خود را در قضیه اختیار خویش قرار خواهد داد. وی متواضع خالی از ریا و تصنع و دوست و محب عدل و داد است. چنین انسانی كلمات و حركات و سكنات دیگران را به دقت می‌سنجد و در آن‌ها می‌اندیشد و در برابر آن عمل وجدان خود را درست می‌كند. اخلاق و رفتار دیگران را از كجی و نادرستی دور می‌سازد و آنها را به سوی درستی. می‌برد. از دستورهایی كه او به شاگردانش داده و یا در امور مملكت داری بیان می‌كند استنباط می‌شود كه وی نمونه‌ای از انسان كامل است.


3 روش كنفوسیوس برای رسیدن به مقام شرافت انسانیت
1- محبت؛ كه هیچ گاه مرا آزرده نساخت.

2- حكمت؛ كه هیچ كاه برایم شك ببار نیاورد.

3- شجاعت؛ كه هیچ گاه ترس و بیم در دل من ایجاد نكرد.

او می‌گفت: من مدعی نیستم كه حكمت الهی و تقوا را دارا هستم. تنها چیزی كه درباره خود می‌گویم این است كه در راه و روش خود هیچ تردیدی ندارم و در تعلیم به دیگران هیچ گاه كوتاهی نكردم. این است انتهای عمل من و بس.

من ناقل حكمت‌ها و موعطفه‌های گذشتگان هستم و چیزی را اختراع نكردم. به كلمات پیشینیان اعتقاد داشته و‌آن‌ها را دوست می‌دارم. در هنگام پیری سخنی را گفت كه در آثاری كه به او نسبت می‌دهند وجود دارد. كه می‌گوید: در 15 سالگی فكر خود را وقف علم و دانش كردم. در 30 سالگی به روی پای خود محكم ایستادم. در 40 سالگی از شك و شبه‌ رها شدم. در 50 سالگی به احكام آسمانی واقف شدم. در 60 سالگی گوش من به شنیدن حقایق باز شد و در 70 سالگی عمل من تابع احكام قلب من گردید تا دیگر از راستی و صدق منحرف نشوم.
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آموزش و عقاید مذهبی كنفوسیوس
كنفوسیوس معلم اخلاق بود اما خودش بیش از درجه معلمی برای خودش ارزش قایل بود. اما افرادی كه با او بودن در باره او می‌گویند: نمی‌توان كنفوسیوس را به درجه معلمی محدود كرد. در آیین كنفوسیوس پیوسته روح ایمان یك حقیقت مذهبی است. او به دقت و مراقبت و تشریفات مذهبی عصر خود علاق نشان می‌داد به طوری كه می‌توان او را سرمشق كامل دین داری به حساب آورد. اعتقاد او به امور مذهبی محدود به یك نوع خودداری و احتیاط است. زیرا او در مبادی و آرای خود صرفاً یك فیلسوف عقلانی و پیرو قوائد انسانیت جلوه‌گر است و مشكل می‌توان برای او مرتبه عالی و عرفانی قایل شد.

كنفوسیوس در عبادات و مناسك و آداب ظاهری هر عملی را كه بر خلاف عقل سلیم می‌بود و یك مقصود و یك هدف اجتماعی را تضمین نمی‌كرد نمی‌پسندید. او در اعمال؛ افعال؛ گناه؛ صواب و مسایل مافوق طبیعی چندان رقبتی نشان نمی‌داد.

زمانی كه یكی از شاگردانش به نام (تسه‌لو) از او پرسید وظیفه انسان نسبت به ارواح مردگان چیست؟ كنفوسیوس گفت: ما هنوز وظیفه‌ خود را نسبت به زندگان انجام نداده‌ایم چگونه نسبت به ارواح مردگان كاری را به عهده بگیریم. ابتدا باید از روی صدق و یقین تكلیف خود را نسبت به انسانیت به عمل آوریم و درباره ارواح به احترام اكتفا كنیم و این حكمت حقیقی است. به دلیل جهد و كوششی كه او در طریق ایجاد وحدت و هماهنگی در امور دولت و خانواده به عمل می‌آورد، مستلزم آن بود كه او در تمام مناسك و عبادات معمولی عصر خود را انجام دهد و مانند یك شخص مومن به معبد برود. قبل از انجام دادن عبادات رسمی غسل می‌كرد. لباس مخصوص می‌پوشید. رسوم قربانی را رعایت می‌كرد به طوری كه تصور می‌كرد ارواح و اجداد در آنجا حی و حاضر هستند و اعمال او را می‌بینند.

روزی در مراسم قربانی (ماه نو) كه در چین بود یكی از شاگردان به نام (تزوكونگ) پیشنهاد كرد كه از منظره قربانی كردن گوسفندان چشم پوشی كند؛ ولی او قبول نكرد و گفت: تو گوسفند را دوست داری و من مراسم قربانی را با تمام این اوصاف این پرسش در بین محققان آیین كنفوسیوس مطرح است كه واقعاً فلسفه مذهبی كنفوسیوس چیست؟ زیرا گاهی او شاگردان خود را در باب انجام اعمال عبادی مسخره می‌كرد به طوری كه وقتی مریض شده بود؛ تسه‌لو یكی از شاگردانش عنوان كرد كه برای شفای او نماز خوانده است. اما او طفره رفت و گفت: آیا آمادگی چنان كه باید داری؟

گفت: بله؛ در كتاب دعا آمده است كه باید به ارواح زیرین و بالا نماز به جای آورد. كنفوسیوس گفت: نماز من باید راهی دراز بپیماید.

بنیان و اساس عقیده كنفوسیوس آن بود كه چون آدمی به درستی قواید اخلاقی را به مرحله عمل درآورده و بر اساس مشیت آسمانی رفتار كند قطعاً به سعادت خواهد رسید. او روشن و ثابت كرد كه حقایق ثابت و احكام مسلم خود را از امپراطوران گذشته مانند (یائو) فرا گرفته است.

چینی‌ها اعتقاد دارند كه در هر خانه‌ای دو روح؛ یكی در مطبخ و دیگری در جنوب غربی خانه وجود دارد كه افراد خانواده را شفاعت و یا پشتیبانی می‌كنند. كسی از او سئوال كرد كه چرا مردم عام به روح مطبخ علاقه نشان می‌دهند؟ او به تندی گفت كه این سخنان باطل و بیهوده است. اگر كسی بر خلاف احكام آسمانی مرتكب گناهی شود دعا و شفاعت آسمانی درباره او اثری ندارد.

ظاهراً او معتقد به پرستش آسمان بود. از این رو او را گاهی جز پیشوایان دینی جهان بر می‌شمارند. كنفوسیوس درباره خود یك نوع رسالت قایل بود. حكایت می‌كنند كه او وقتی در شهر (كوانگ) گرفتار شورش عوام شد شاگردانش ترسیدن كه بلایی سر او بیاید. اما او گفت: مانند (كینگ ون) كه یكی از موسسین سلسله (چو) بود و مرده است؛ من حافظ آثار او هستم. اگر مشیت آسمان بر این تعلق گیرد كه آثار موروثی كینگ ون نابود شود من هم كشته خواهم شد. و با نابودی من آثار كینگ ون از بین می‌رود. موقعیت او بعد از مرگش مشخص شد و جایگاه او در میان مردم آشكار گردید.

فلسفه كنفوسیوس یك نوع صورت عملی و سیاسی داشت و بعد از او كسی در مورد فلسفه او در صدد تعقیب برنیامد. با این وصف در نظر چینی‌ها او دارای مقام والایی است. و بعدها از طریق شاگردش (منسیوس) آیین كنفوسیوسی گسترش یافت. و در طول زمان یعنی قرن 4 ق.م تا زمان معاصر هزاران دانشمند عقاید و كتاب‌هایی را كه منصوب به اوست دست كاری نموده و مدارس مهمی برای تعالیم نظرات كنفوسیوس در طول تاریخ دایر شد و در این مدارس افكار او مورد بررسی قرار گرفته و به این نتیجه رسیده‌اند كه افكار او همواره تمدن و فرهنگ چینی‌ را زنده نگه داشته است.

طرفداران فلسفه او در جهان سیاست اغلب با گروهی با نام (قانون گرایی)‌برخورد می‌كردند. قانون گرایان كه گاهی در تاریخ چین سیاست دولت را طراحی می‌كردند می‌گفتند: سرمشق بودن حكام و تكیه به كردار نیك حكومت را به خطر می‌اندازد و این اصول خیالی در تاریخ نتیجه‌ای نداشته است. آن چه ضرورت دارد نشاندن حكومت قانون است و به جای حكومت افراد، باید قوانین را بر مردم تحمیل كرد تا قوانین طبیعت ثانوی آن‌ها بشود و خود به خود بدون فشار مردم قانون را مراعات كنند.

به نظر قانون گرایان مردم چنان هوشمند نیستند كه درست بر خود حكومت كنند و مسلماً سلطه اشراف به سود آن‌ها است حتی سوداگران هم چندان هوشی ندارند و غالباً به زیان دولت به دنبال سود خود می‌روند. از دیدگاه بعضی قانون گرایان صلاح دولت شاید در آن باشد كه سرمایه را از دست افراد خارج كنند و داد و ستد را دولت در اختیار بگیرد و از نوسان قیمت‌ها جلوگیری كند. این گونه امپراطور چین (شی‌هوانگ تی) كه وزیر اعظم آن از افراد قانون گرا بود برای پایان دادن به بحث كنفوسیوس گرایان دستور داد كتاب‌های او را بسوزانند اما پس ازمرگ امپراطور شی هوانگ تی؛ زمام امور به دست (ووتی) افتاد و دستور تجدید چاپ آثار او را داد. و پیروان كنفوسیوس را مقام و پست داد و عقاید و روش‌های اخلاقی و فلسفی او را به تربیت جوانان و كشور داری و سایر امور پرداخت. در سلسله هان دستور داده شد به احترام كنفوسیوس در شهر و روستاها مراسم قربانی بر پا شود. كتاب‌ها و آثار او منتشر و آیین كنفوسیوسی به صورت یك دین رسمی در آمد.

آیین كنفوسیوسی گاهی با آیین تائویی برخوردهایی داشت تا این كه سلاطین سلسله تانگ به حكومت رسیدند و امپراطوری بزرگی را به نام (تای تسونگ) تشكیل دادند و درباره آیین كنفوسیوس دستورات صریحی به سرزمین‌های مختلف صادر كردند.

عقاید كنفوسیوسی از زمان سلسله هان تا زمان (من چیو) حدود 2000 سال آیین كنفوسیوس در اندیشه مردم چین راه داشته است. و امروزه نیز فلسفه و آیین اخلاقی او در چین طرفداران زیادی دارد.
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 04-18-2008
rastakhiz_tatu آواتار ها
rastakhiz_tatu rastakhiz_tatu آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 92
سپاسها: : 0

9 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

منسیوس
یكی از شاگردان او به نام (منسیوس) كه نویسنده آثار اوست؛ در واقع شاگردی است كه استاد را ندیده است و 100 سال بعد از مرگ كنفوسیوس؛ تولد یافته است. اما تمام اعتقادات و افكار او را به طور كامل مد نظر داشته و گفته‌های او را در نوشته‌های خود مطرح می‌كند. منسیوس در ناحیه (تسو) در نزدیكی (لو) زندگی می‌كرد. او از زمان كودكی سعی داشت كه آموزش‌های مكتب كنفوسیوس را فراگیرد.

در مورد زندگی منسیوس می‌گویند: مادر او از معلمین و بزرگان و زنان شایسته قلمداد می‌شد. پدرش در جوانی فوت كرد و مادرش به همراه فرزند خود در كنار قبرستانی منزل كرد و بعد از مدتی دید كه فرزندش رفتار گوركن‌ها را تقلید می‌كند و به علت نگرانی منزلش را تغییر داد و میان كسبه‌ بازار اسكان یافت اما بعد از مدتی دید كه فرزندش به تقلید از تجّار و كسبه‌ بازار اعمالی را انجام می‌دهد و آن محیط را ترك كرد و در كنار مدرسه‌ای اقامت كرد ودید كه بعد از مدتی فرزندش همانند دانش‌پژوهان و دانش آموزان رفتار و برخودر می‌كند. در حقیقت این نوع آموزش‌ها باعث شد كه او به خود بیاید و بعدها دانشمند برجسته‌ای شود.

منسیوس در سال 289 ق.م در سن 71 سالگی فوت كرد. سبك نوشتاری او بسیار آكادمیك یود و به آن چه كنفوسیوس گفته بود اعتقاد داشت. او به صلاحیت ذاتی و حسن فطری انسان ایمان كامل داشت و می‌گفت: تمایل انسان به طرف خیر و عمل صالح مانند آب به سمت سراشیبی است.

اگر انسان بد رفتار و شرور باشد در حقیت در ذات و نهاد او (بدی از همان زمان تولد با او بوده است.) عاطفه رحم؛ حیا، احترام و تشخیص ذاتی در همه موجودات وجود دارد. به همین دلیل چینی‌های قدیمی اعتقاد دارند كه: از عاطفه رحم؛ نیك خواهی و احسان و از عاطفه حیا؛ تقواو پرهیزكاری و از عاطفه‌ احترام؛ درستكاری وامانت و از عاطفه معرفت؛ درستی و معرفت و مبادی اخلاقی ایجاد می‌شود.

او می‌گوید: احسان؛ تقوا؛ امانت و اعمال خوب و بد و زشتی‌ها از بیرون به درون انسان راه پیدا نمی‌كند بلكه اوصاف در سرشت ما و به ذات تعبیه شده است. منسیوس اعتقاد داشت كه مردم در فضیلت اخلاقی یكسان نیستند. نیكی یا خوش قلبی را همه دوست دارند ولی در توفیق اجبار این اخلاق حسنه یكسان نیستند. برخی عقل خود را بكار می‌برد و برخی چنان می‌كنند كه موجب فاصله‌هایی است كه در اجتماع ملاحظه می‌شود.

روزی یكی از شاگردان منسیوس از او پرسید: همه آدمیان به طور یكسان دارای فطرت و سرشت خوب هستند پس چرا بعضی از انسان‌ها بلند مرتبه و بعضی‌ فرومایه هستند؟ منسیوس گفت: آنان كه بزرگی سرشته در ذات خود را پیروی می‌كنند به مرتبه عظمت نایل می‌آیند ولی آنهایی كه خوردی و كوچكی نهفته در سرشت خویش را مطابعت می‌كنند، هم چنان به حقارت و ناچیزی می‌مانند.

اختلاف بشر معلول قوای طبیعی كه آسمان به آنها عطا كرده نیست بلكه در سال‌های خوب اغلب اطفال خوب می‌شوند و در سال‌هایی اكثر كودكان عامل خیر را از دست می‌دهند و در نهایت خود را به عامل شر تسلیم می‌كنند. اگر پیرمردان را چنانی كه باید حرمت بگذارید و به جوانان مهربانی كنی در دیگر خاندان‌های افراد بشر نیز از تو تقلید كنند. و در آن وقت سراسر كشور در اخلاق تو غرق خواهند شد و هرگاه دولتی ایجاد كنی كه عامل آن همه خیرخواهی و نیكوكاری باشد. سراسر ماموران و صاحب منصبان تو به پیروی از تو؛ همان كنند. گویی همه دربار تو حاضر هستند و كشاورزان و دهقانان در مزرعه تو كار می‌كنند و بازرگانان و تجار برای تو خرید و فروش می‌كنند از این سخن منسیوس استنباط می‌شود كه او معتقد به حفظ سیستم فئودالی قدیم بوده و از طرفی هم مردم را عنصر اصلی و اساسی حكومت می‌دانسته است. وی می‌گوید: برای واصل شدن به مرتبه سروری و جلوس بر تخت خاقانی باید از جذب قلوب عامه مردم گریزان نبود.


شون تزو
او در آیین كنفوسیوس جایگاه ویژه‌ای دارد. قبل از مرگ منسیوس متولد شد و تحت تاثیر تائوییسم بود و از طرفی هم منفعل از تعالیم قانون گرایان. او مانند آن‌ها به حفظ احترام و پاس داشتن حقوق دولت عقیده داشت.

1- او برخلاف منسیوس اعتقاد به حسن فطری و صلاح ذاتی انسان نداشت و می‌گفت: انسان بالفطره بد است و نیك شدن او معلول تربیت ثانوی است.

2- آسمان به عنوان شخصی واقعی بر زمین تاثیر ندارد. او می‌گفت: انسان بالفطره فاسد و بد است و نیكی و صلاح تنها به وسیله تربیت میسر می‌شود. اگر او را به حال خود بگذارد مانند نهال كوچكی كج خواهد شد. لذا باید آن را با چوبی راست نگه داشت تا مستقیم پرورش پیدا كند.

آهن خام را برای شكل دادن باید به كوره و سندان سپرد و بعد از صیقل از آن شمشیری درست كرد. او قبل از كنفوسیوس از قائده لی صحبت كرد و گفت: تشریفات و قوائد ادب ظاهری و حسن رفتار ظاهری از سلاطین باستان به ارث رسیده است. و می‌گوید: حكومت آن است كه جامعه آشفته بشری؛ تربیت لی را در بین مردم برقرا سازد و از آنجا كه حاصل فطرت انسان بد است او را باید مانند چوب كج و فلز ناصاف به دست مرد نجار و استاد آهنگر سپرد تا او را به راستی و پاكی در آورد و می‌توان با نیروی تعلیم و تربیت و وضع قوانین حكیمانه؛ فساد بشری را نابود كرد.

در مورد آسمان (=تین) چونگ تزو بیشتر به سوی مبادی تائوییست‌ها توجه دارد. برای آسمان همان طبیعت غیر شخصی و عام و تائو را مطرح می‌كند. او می‌گفت: نباید بر آسمان به عنوان یك موجود مستقل نظر داشت زیرا این اسم را ما به آسمان دادیم. اما حقیقت آن قانون تعادل و سازگاری است كه سلسله حوادث وقایع موجودات بر طبق آن رخ می‌دهد و آسمان شخصیت حقیقی و واقعی نیست و دعا به آسمان بیهوده است و از این‌رو جوابی به دعاهای انسان داده نمی‌شود.

چونگ تزو می‌گوید: وجود ارواح غیر واقعی است. خدایان عامه و ارواح شیاطین پلید و حتی روان نیاكان را معدوم می‌داند. او می‌گفت: عمل آفریدگار در حوادث آینده ناشی از حكم فطری تائو می‌باشد و روی ماده پرده‌ای افكنده‌اند كه بشر تصور می‌كند وجود معلول علت فوق طبیعی است. در نتیجه این نظریه چونگ تزو و مراسم تشیع اموات و تقدیر قربانی و تشریفات عزاداری را كه از زمان‌های قدیم باقی مانده بود بر خلاف سایرین مردود دانست و گفت: این تشریفات یك مسئله تربیتی است واجرای آن لطف و زیبایی به بار می‌آورد و حسن نیكو‌كاری در انسان‌ها را پرورش می‌دهد. خلاصه آنكه چونگ تزو با آن كه از پیروان كنفوسیوس است در تقلید از او محدود و محصور نمانده است.
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:52 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها