بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #121  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض يعقوب ليث و خليفه عباسى


يعقوب ليث و خليفه عباسى

در سال 264 يعقوب در جندى شاپور خوزستان به تهيه سپاه براى حمله به بغدادمشغول بود كه به درد قولنج مريض افتاد.
معتمد خليفه عباسى در اين ايام رسولى پيش او فرستاد و به طريق تملق به او پيغام داد:
كه اكنون ما را معلوم شده كه تو مردى ساده بودى و به سخن اين و آن فريفته شدى و قصد ما كردى و اينك كه خداوند ما را بر توغلبه داده گناه تو را بخشوديم و براى اينكه مرحمت خود را بار ديگر تجديد كنيم تورا كماكان به امارت خراسان و فارس مى گماريم .
يعقوب امر داد، قدرى نان خشك و ماهى و تره و پياز بر طبق چوبين نهاده پيش آورند.
رسول خليفه را گفت : به مخدوم خود بگو من رويگر زاده ام و از پدر رويگرى آموخته ،خوراك من نان جوين و پياز و ماهى و تره بوده و اين دولت و شوكت كه مى بينى از راه دلاورى و شير مردى به دست آورده ام نه از ميراث پدر و نعمت تو، تا خاندانت برنيندازم از پاى ننشينم ،
اگر مردم از جانب من خواهى آسود، اگر ماندم سر و كارت با اين شمشيراست و اگر مغلوب شدم به سيستان بازمى گردم به اين نان خشك و پياز بقيه عمر رابه انجام مى رسانم .

اقبال آشتيانى عباس تاريخ مفصل ايران ، ص 200.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #122  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



غلت زدن آقا محمدخان

آقا محمدخان قاجار چون عازم مشهد گرديد شاهرخ ميرزا نوه نادرشاه افشار كه خودياراى مقاومت نديد با بزرگان شهر به استقبال شتافت . آقا محمدخان به او تاءمين داد آنگاه جواهرات زيادى از او خواستار شد و چون او از تسليم جواهرات سر باز زد بشكنجه ورنج از او مطالبه گرديد و ناچار آنچه را كه داشت تسليم كرد.
در ميان اين جواهرات ياقوت بزرگى بود كه وقتى زينت تاج او رنگ زيب پادشاه هندوستان بود.
آقا محمدخان به قول صاحب ناسخ ‌التواريخ
(از به دست كردن آن همه لعالى آبدار وجواهر شاهوار چندان شاد خاطر شد كه بفرمود در رواقى نطعها بگستردند و آن جواهر رابر زير نطع بريختند آنگاه رواق را از بيگانه بپرداخت و چند نوبت از اين سوى رواق تا بدان سوى رواق را با پشت و پهلو غلتان برفت .)
پس از اين واقعه شاهرخ را باكسانى به تهران فرستاد ولى شاهزاده نگون بخت در بين راه بر اثر جراحاتى كه باشكنجه (ريختن سرب داغ روى سرش ) به او رسيده بود در سن شصت و چهار سالگى بدرود حيات گفت و با مرگ او خاندان افشار منقرض گرديد.

ظهور سلسله قاجار دانشگاه اصفهان ص 11.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #123  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


وزير كشتن را باب نكنيد

عميدالملك كندرى صاحب كتاب تجارب السلف وزير نخستين پادشاه سلجوقى بود.
ولى در اوائل سلطنت آلب ارسلان مورد بى مهرى سلطان قرار گرفت و دستگير قريب يكسال در مرو زندانى گرديد و در ذى الحجه سال 456 دستورقتل اين وزير گرانقدر صادر گرديد.
عميدالملك از كشنده خود امان و مهلت خواست و وضو به شرايط نيكو بساخت و چند ركعت نماز وداع بگذارد و گفت :
خون من بر تو حلال نيست اما من حلال مى كنم به شرط آنكه با من سوگند خورى كه چون فرمان به جاى آورى و ازقتل من فارغ شدى حسبه الله از من پيغامى به سلطان و خواجه نطام الملك
(كه بعد از وى به وزارت رسيده بود)
برسانى .
سلطان را بگوى كه كندرى گفت :
من خجسته خدمتى و مبارك قتلى كه از خدمت ملازمت درگاه شما مرا بود از صحبت شما دنيا و آخرت .
يعنى عمت طغرل بيك مرا بركشيد و اين جهان را به من داد تا بر آن حكم كردم و تو آن جهانم دادى به ادراك درجه شهادت ،
از خدمت شما مرا دنيا و آخرت حاصل شد و براى اين نهج سعادى ممكن باشد، و خواجه را بگوى :
كه مذموم بدعتى وزشت قاعده اى كه در جهان آوردى به وزير كشتن و غدر و مكر كردن و عاقبت آن نينديشيدى ،مى ترسم كه اين رسم ناستوده و مكروه و مذموم به اولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد، واز آنگاه باز يك وزير به مرگ خود نمرد.

سلجوقنامه ظهيرى نيشابورى ص 24مهدى كيوان غزنويان بامغول دانشگاه اصفهان 1354 ص 112.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #124  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض 7 سال بر بالاى دار


7 سال بر بالاى دار

خواجه ابوعلى حسن بن محمد بن عباس ميكال نيشابورى معروف به حسنك وزير درسال 416 به وزارت سلطان محمود غزنوى رسيد.
وى مردى محتشم و صاحب ثروت بود. بيهقى در مورد بركنارى و قتل او چنين مى نويسد:
حسنك كه به روزگار جوانى ناكرداريها كرده بود و زبان نگاه ناداشته و اين سلطان محتشم را خير خير بيازرده از طرفى بوسهل زوزنى نيز كه از پدران هواخواه خليفه (عباسى ) و مردى متعصب بود در بد نام كردن وزير حسنك اقدامات لازم نمود.
سرانجام مسعود حكم بركنارى وزير بيدار دل خود را صادر كرد و دستور داد رسمهاى حسنكى نو راباطل كنند. حسنك محبوس و آنگاه به اتهام قرمطى بودن به دار آويخته شد و به قول بيهقى همه خلق به درد بگريستند حسنك مرگ را به خاطراستقلال وطنش پذيرفت .
بيهقى گويد حسنك قريب هفت سال بر دار بماند چنان كه پاهايش همه خود تراشيد و خشك شد. يكى از شعراى نيشابور در سوگ مرگ حسنك سرود:


ببريد سرش را كه سران را سر بود

آرايش دهر و ملك را افسر بود




گر قرمطى و جهود يا كافر بود

از تخت بدار، برشدن منكر بود.



كيوان ، مهدى غزنويان تامغول ص 36.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #125  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض كتاب سوزى سلطان محمود


كتاب سوزى سلطان محمود

در كتاب مجمل التواريخ و القصص كه درسال 520 هجرى نوشته شده است درباره تسخير به وسيله سلطان محمود غزنوى مى نويسد:
دستور داد تا بزرگان ديلم را به دار آويختند عده اى را در پوست گاو دوخت وبه غزنين فرستاد،
سپس گويد: مقدار پنجاه خروار دفتر (كتابهاى فقهى شيعيان)روافض و باطنيان و فلاسفه از سراهاى ايشان بيرون آورده و در زير درختها آويختگان بفرمود سوختن ...
و اين معامله سلطان محمود آن وقت كرد كه همه علما و ائمه شهر حاضر كردند و بد مذهبى وبد سيرتى (شيعه بودن ) ايشان درست گشت و به زبان خود معترف شدند.
غزنويان تا مغول ص 20.
ابوالحسن بيهقى درباره تعداد كتابهاى موجود در كتابخانه معروف ديلميان مى نويسد: كتابخانه اى كه در رى بود... من اين را ديدم و فهرست كتابهاى آن ده مجله بود و چون سلطان وارد رى شد به او گفتند كه اين كتابها را، كتب رافضيانست واهل بدعت ،
هر چه از آنها در باب علم كلام بود جدا كرد و بقيه را امر به سوختن داد.
ص 29.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #126  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


سلطان محمود غزنوى و پير زن

در زمان سلطنت محمود غزنوى پيرزنى همراه كاروانى سفر كرده بود و دزدان به كاروان او حمله آوردند و اموال او را بردند.
به دير گچين كه جائى بود بين رى واصفهان .
پيرزن پيش سلطان محمود رفت و تظلم كرد كه دزدان كالاى مرا بردند، كالاى من بازستان يا تاوان بده ،
سلطان گفت :
دير گچين كجا باشد،
زن گفت : ولايت چندان گير كه بدانى چه دارى و به حق آن برسى و نگاه توانى داشت .
گفت : راست مى گوئى و بعدا سلطان دستور دادمال زن را به او بدهند.

غزنويان تا مغول ص 27
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #127  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض پادشاه مست



پادشاه مست

سلطان جلال الدين خوارزمشاه آخرين پادشاه سلسله خوارزمشاهيان تنها كسى بود كه در مقابل سيل بنيان كن مغول مقاومت مى نمود، اما متاءسفانه رفتار نامناسب او با مردم و زياده روى او در شرابخوارى باعث گرديد كه نتواند كارى از پيش ببرد.
صاحب كتاب الفخرى در اين مورد مى نويسد:
هيچ پادشاهى از راه اشتغال به لغو و لعب آنچنان دچار بد عاقبتى نشد كه جلال الدين فرزند خوارزمشاه شد، وى چون از برابرمغول مى گريخت او را دنبال كردند چنانكه از شهرى سفر مى كرد ايشان بعد از او به آن مى رسيدند و چون بامداد به موضعى مى رسيد ايشان شب بعد در آنجا بودند و او را طلب مى كردند با اين حال وى همواره به نوشيدن شراب و مى ، و شنيدن دف و نى ،مشغول بود و شب مست به خواب مى رفت و صبح در خمارى برمى خاست و نورالدين منشى ،شاعر دربارش او را مخاطب ساخته گفت :


شاها ز مى گران چه بر خواهد خاست

وز مستى هر زمان چه بر خواهدخاست


شه مست و جهان خراب و دشمن پس و پيش

پيداست كزين ميان چه برخواهد خاست



سرانجام جلال الدين در شب 15 شوال سال 628 در حالى كه مست بود در كردستان به محاصره مغولان درآمد .
( ابن طقطقى تاريخ فخرى ترجمه محمد وحيد گلپايگانى بنگاه ترجمه و نشر كتاب تهران 1350ص 58.)

اما در حال مستى موفق به فرار گشت و صبح روز بعد به دست كردى كه برادرش در جريان جنگهاى (خلاط) به دست سپاهيان او كشته شده بود به قتل رسيد.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #128  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


تهور جلال الدين

چنگيز خان مغول در كنار رود سند، نزديك معبر (نيلاب ) به جلال الدين آخرين امير خوارزمشاهى رسيد، سلطان جلادت و رشادت بسيار به خرج داد وقلب سپاه چنگيز را شكست . اما جناح راست لشكر به وسيله مغولان درهم شكسته شد وفرزند هفت يا هشت ساله جلال الدين به دست مغولان اسير شد.

به دستور شخص چنگيز خان ، اين طفل بيگناه خردسال را به قتل رساندند.
مادر و جماعتى از زنان حرم سلطان با شيون تمام ازجلال الدين خواستند تا آنها را، براى آنكه به چنگ مغولان نيفتند به قتل برسانند.
به امر جلال الدين آنها را به كام امواج رود سند سپردند و غرق كردند،
جلال الدين كه با هفتصد نفر از ياران خود، تنها مانده بود مدتها به مغولان جنگيد و چون ديگر توانائى روياروئى در او و يارانش نمانده بود. با اسب بر لشكريان مقدم اردوى چنگيز تاخت و همينكه اندكى آنها عقب نشستند. (چنگيز خان چهره خون ريز تاريخ ص 152.)
يك دفعه عنان را برگرداند و از يك كناره مرتفعى جستن گرده با تهور بى نظيرى به آب سند زد و شنا كنان خودش را به آن طرف رساند،
چنگيز در اين موقع از خود علو همت نشان داد نه فقط غدقن نمود كه هيچكس تيرى به طرف او نيندازد، بلكه به فرزندانش او را نمونه بارز و برجسته شجاعت و دلاورى نشان داد،
و بدين صفت وى را ستود و باحيرت و اعجاب گفت :
از چنان پدرى ، اينگونه پسر؟!
زيرا چنگيز فرارهاى بزدلانه محمد خوارزمشاه پدر جلال الدين را به خاطر داشت .
جلال الدين كه با يك پسر و يك شمشير و يك نيزه ، از آب گذشته بود , مشاهده مى كردخانه و خزانه و متعلقات او غارت مى كردند و چنگيز خان همچنان بر كنار آب ايستاده نظاره مى كند، از اسب فرود آمد و زين اسب باز گرفت و نمد زينش و قبا و تيرها به آفتاب انداخت ... و چون آفتاب زرد شد خيمه فرو انداخت و با هفت كس روان شد و چنگيز خان بدو نگاه مى كرد و تمام مغولان از آن شگفت دست بر دهان نهادند.
(سايكس تاريخ ايران ج 2 ص 114غزنويان تامغول ص 139.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #129  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نامه اى كه خوانده نشد

نامه اى كه خوانده نشد


در دوره سلطنت آقا محمد خان قاجار براى ايجاد روابط سياسى و تجارى يك هيئت فرانسوى از راه استامبول به تهران آمد.

سپس درسال 1215 يك تاجر ارمنى حامل مكاتبات رسمى از طرف دولت امپراطورى فرانسه باكمك روسو كنسول آن دولت در بغداد وارد ايران شد.
ولى چون در تهران كسى نتوانست اين نامه ها را بخواند! اقدام روسو بى نتيجه ماند.

(ايران هنگام ظهور سلسله قاجاردانشگاه اصفهان ص 52.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 01-25-2010 در ساعت 11:55 AM
پاسخ با نقل قول
  #130  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عجيب ترين رشوه

عجيب ترين رشوه

گنت گو بينو نويسنده فرانسوى در كتاب سه سال در آسيا در باب رشوه خوارى زمامداران ايران در دوره قاجاريه چنين مى نويسد:
يكى از عيوب بلكه از بلاهائى كه در ايران ريشه دوانده و قطع ريشه آن هم بسيارمشكل و بلكه محال است رشوه گيرى است .
اين امر به قدرى رايج است كه از شاه گرفته تا آخرين ماءمور جزء دولت رشوه مى گيرد.
و در عينحال هيچكس ‍ هم صدايش در نمى آيد. گوئى تمامى ماءموران و مستخدمين ايران از بالا تاپائين هم پيمان شده اند كه موضوع را مسكوت بگذارند.
قبل از اينكه به ايران بيايم در لندن كتاب حاج بابا اصفهانى به دستم افتاده و در حين خواندن اين كتاب به نظرم رسيد كه در زمان سلطنت فتحعليشاه ، وزير مختار انگليس مقدارى سيب زمينى براى دولت ايران هديه آورده و گفته بود كه اگر اين گياه را درايران بكاريد هرگز دچار قحطى نخواهيد گشت .
زيرا كشت و زرع آن به سهل است و محصول فراوان مى دهد و بخوبى جانشين نان مى گردد.
ولى صدر اعظم فتحعليشاه قبل از دريافت سيب زمينى گفته بود چقدر به من رشوه مى دهيد كه كشت اين گياه را در ايران رايج كنم .

(نام آوران تاريخ دانشگاه اصفهان ص 67.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها