مشاعره سنتی

[niyaz]

يکي از بزرگان اهل تميز
حکايت کند ز ابن عبدالعزيز

که بودش نگيني بر انگشتري
فرو مانده در قيمتش جوهري

[فرانک]

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

[niyaz]

يکي پنج بيتم خوش آمد به گوش
که در مجلسي مي‌سرودند دوش

[فرانک]

شاهد شیرین من برده دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من

[niyaz]

نفس برآمد و کام از تو بر نمي‌آيد
فغان که بخت من از خواب در نمي‌آيد

[life]

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

[niyaz]

تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي کن و جان بين که چون همي‌سپرم

[life]

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

[niyaz]

تو را که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری

[ایلناز]

یارب آن نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش