پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   جبران خلیل جبران (مجموعه آثار و نوشته ها و داستانها و حکایات جالب جبران خلیل جبران) (http://p30city.net/showthread.php?t=3064)

Omid7 11-04-2009 03:10 PM

خويشانم مرده اند






خويشاوندان مُردند

و من در قيد حيات

روز و شب آنان را ناله و زاري مي كنم

دوستان مردند

و اگر توانستي بود

خود را از ديار رنج رها مي ساختم

دوستان مردند

روزگار بدي است

براي آن كس

كه معناي ماندن را نمي داند

تاري 11-04-2009 03:24 PM

سلام اق اميني عزيز مرسي واسه تاپيك قشنگت همينطور ادامه بده كه دست رو ادم بزرگي گذاشتي باشد كه بچه ها اونو بيشتر بشناسند
منم كتابهاي زيادي ازش خوندم شايد بهتريناش پيامبر و ديوانه و پيام آور ماسه و كف و .... باشه البته همه اثارش خوب و زيباست بارها بارها بايد خوند و هر بار كه ميخوني چيزهاي جديدتري ياد ميگيري فقط فكر كنم بايد يه خورده فنتات و بزرگتر كني و طول صفحاتتم كمتر بشه چشم خسته نميشه اين طوري موقع خوندن سطرارو با هم اشتباه نميكني
مرسي و موفق باشي

Omid7 11-04-2009 03:32 PM

هنگامی که شادی من متولد شد
 
هنگامی که شادی من متولد شد او را بغل گرفتم و روی بام خانه ام بردم و فریاد زدم که:
ای همسایگان و ای آشنایان من ! بیایید و بنگرید زیرا شادی من متولد شده است ! بیایید و شادی من مرا ببینید که چگونه در برابر خورشید می خندد؟ اما بر تعجبم افزوده شد زیرا هیچکسی از همسایگانم برای دیدن شادی من حاضر نشد !
هفت ماه بر روی بام خانه ام ماندم و از بام تا شام حضور شادی خود را به اطلاع همگان می رسانم اما کسی به صدایم گوش فرا نداد .لذا من و شادی ام تنها ماندیم و کسی به ما توجه نکرد.
هنوز یک سال نگذشت که ناگهان شادی من از زندگی خود بیزار گشت و رنگ پریده و بیمار شد و جز قلب من هیچ قلبی به عشق او نطپید و هیچ لبی به عشق او نطپید و هیچ لبی جز لبهای من لب او را نبوسید.
آنگاه شادی من در تنهایی خود جان سپرد و از این به بعد هرگاه اندوهم را به یاد می آورم شادی را نیز به یاد می آورم.
یاد و خاطره چیست؟
جز برگ پاییزی است که اندکی در باد می جنبد و به خود میپیچد و سپس برای زمان طولانی با خاک کفن می شود.

Omid7 11-04-2009 03:35 PM

مرگ خانواده ام از کتاب گورکن:

اشک ها و خون هایی که در وطن تو سرازیر شده است قطره هایی از رود بزرگ جهانی است که شبانه روز در حال جریان است.
آری ! اما فاجعه ای که در وطنم روی داده است یک فاجعه ی خاموش و لال است.
حادثه ای است که توسط مار و اژدها صورت گرفته و واقعه ای اندوهناک و بدون جار و جنجال است.
اگر قوم من جان خود را در مبارزه با فرمانروایان سرکش از دست میدادند میگفتیم که مرگ در راه آزادی بهتر از زندگی ذلت بار است.
آن که ابدیت را در آغوش بگیرد در حالی که شمشیر در دست دارد مانند حق جاوید خواهد ماند.
اگر ملت ما در جنگ جهانی به کلی از میان میرفتند می گفتیم که توفان شاخه های تر و خشک را با هم میشکنند و مرگ زیر این شاخه ها بهتر از مرگ در آغوش سالخوردگی است.
اگر سرزمینم بر اثر زلزله به کلی ویران میشد و خانواده و دوستانم را زیر خاک مدفون می کرد میگفتیم که آنان گرفتار سرنوشتی شدند که بر اثر نیرویی غیبی و بالاتر از نیروی بشر به حرکت در می آید.
اما چه میتوان کرد؟ زیرا خانواده من در در عصیان و جنگ یا بر اثر زلزله از بین نرفتند ، آنان مصلوب شدند و دستهایشان را به سوی شرق و غرب گشودند و به آسمان تاریک چشم دوختند.
مردند و چیزی نگفتند زیرا گوش بشر صدایشان را نمی شنید....

Omid7 11-04-2009 03:36 PM

خاموش شدیم از کتاب من سرود است:


خاموش شدیم و چیزی نگفتیم
مردم سکوت ما را عیب دانستند
سخن گفتیم لیک گفتند:
بسیار سخن میگویید
باز خاموش شدیم و چیزی نگفتیم
گفتند: با سکوت می فریبند
سخن گفتیم و پنداشتند
ما نیرنگ داریم...

Omid7 11-04-2009 03:36 PM

دوست من از کتاب ماسه و کف:

دوست من !
من و تو در زندگی غریب هستیم و با یکدیگر غریب خواهیم ماند.
هر یک نیز با خود غریبیم تا آن روز که تو سخن بگویی و من گوش فرا دهم
اما من می پندارم صدای تو ، صدای من است و روبرویت می ایستم
گویی در برابر آینه ای ایستاده ام!

Omid7 11-04-2009 03:37 PM

در میان روز و شب از کتاب گورکن:



خاموش ای قلب من ! زیرا کسی صدای تو را نمی شنود.
خاموش باد! زیرا فضایی که با ناله ها و سوگواریها آمیخته باشد نمی تواند آواز و سروده های تو را تحمل کند.
خاموش باد !زیرا سایه های شب با رازهایت مأنوس نمی شوند و تاریکی در برابر رویاهایت درنگ نمی کند.
تا صبح خاموش باد ای قلب من ! زیرا اگر تا صبح خویشتن داری کنی در روز توانمند خواهی شد.هر کسی که عاشق نور شود ؛ نور نیز عاشق او خواهد شد.
خاموش ای قلب من و به سخنم گوش فرا ده!
بلبلی در خواب دیدم که بر بالای آتشفشانی جوشان نغمه سرایی میکرد.
گل زنبقی دیدم که سر خود را بالای برفها بلند کرده است.
حوری و شی عریانی دیدم که در میان گورها می رقصید.
کودکی دیدم که خنده کنان با جمجمه ها بازی می کرد.
و چون بیدار شدم و به اطراف نگریستم آتشفشان جوشان را دیدم اما نغمه سرایی بلبل را شنیدم.
برف بر دشتها و مرغزارها می بارید و گلهای زنبق را کفن پیچ می کرد.
گورها در برابر آرامش زمان صف کشیده بودند اما کسی را در میانشان رقص کنان و نماز خوان نیافتم.
تلی از جمجمه ها دیدم اما کسی جز باد در آنجا نمی خندید.
در بیداری اندوه و غم را مشاهده کردم پس شادی های رویاها کجا و چگونه از میان رفتند!؟
ای قلب من به سخنم گوش فرا بده

Omid7 11-04-2009 03:38 PM

عکس و نشان من از کتاب سکوت من سرود است


این تصویر جوانی است که زندگی را
دوست دارد
لیک بدان علاقه ای ندارد
و در هر دو حال ملول است
چون خاموش باشد و چیزی نگوید
نماز عشق را بر او می خوانم
تا مضطرب گردد

تاري 11-04-2009 03:38 PM

اگه ميشه هر مطلبي كه مينويسي نام كتاب مربوط به اونم بنويس شايد كتابي باشه كه من نخونده باشم حداقل بگيرم و بخونم

Omid7 11-04-2009 03:39 PM

از کتاب ماسه و کف:


بزرگترین خواننده کسی است که سروده های سکوتمان را می خواند.
پس چگونه می توانید بخوانید در حالی که دهانتان پر از غذا است؟
و چگونه دست هایتان را برای بخشش بلند کنید در حالی که مملو از
طلاست؟؟؟


اکنون ساعت 01:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)