پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

SonBol 04-07-2009 10:26 AM

ديگر از هر چه هست ، بيزارم
مثـل ابر بـهار مي بـــارم

برو اي انكه بعد از ديدارت
گره افتاده در هـمـه كــارم


پدرم با نگاه خود ميگفت
لايـق لاي جــرز ديــــوارم

مادرم مدتيست مي گريد
چون گـمان ميكند كه تـب دارم


ديگر اين روزها خودم دارد
بــاورم ميــشود كه بيــمــارم

يك نفر گفت خوب خواهم شد
بـه فراموشيــت كه بسپــارم


گفتم اي عشق اگر بعد از اين
بــدهـي مـثــل قبــل ازارم

به تمامي حرمتت سوگند
روي قلبــت گلـوله مي كــارم


به تو هر چند سخت مديونم
بـه خــودم بيشتر بـدهكــارم

هرچه بر من گذشت، حقم بود
من از ايـن بيشتـر ســزاوارم


تو گناهي نداري اي زيبا
مرگ بر من كه دوستــت دارم

SonBol 04-07-2009 10:31 AM

بزن
امشب
چه خوش مي زني باران
هرگز نبودم با او
زيراين ساز هماهنگ
بزن …
شايد او
ترانه اي عاشقانه مي خواند
با ساز تو
بزن باران
شايد قلب او
به تپشي دوباره افتد
و مرا
در زير اين باران بيابد

SonBol 04-21-2009 08:01 AM

به خيالم كه تو دنيا واسه تو عزيزترينم
آسمونها زير پامه اگه با تو رو زمينم
به خيالم كه تو با من يه هميشه آشنايي
به خيالم كه تو با من ديگه از همه جدايي
من هنوزم نگرانم كه تو حرفهام رو ندوني
اين ديگه يه التماسه من مي‌خوام بياي بموني

من و تو چه بي‌كسيم وقتي تكيه‌مون به باده
بد و خوب زندگي من رو دست گريه داده
اي عزيز هم قبيله با تو از يه سرزمينم
تا به فرداي دوباره با تو هم قسم‌ترينم

SonBol 04-21-2009 08:12 AM

شب آغاز هجرت تو
شب درخودشکستنم بود
شب بي رحم رفتن تو
شب از پا نشستنم بود

شب بي تو ، شب بي من
شب دل مرده هاي تنها بود
شب رفتن ، شب مردن
شب دل كندن من از ما بود

واسه جشن دلتنگي ما
گل گريه ، سبد سبد بود
با طلوع عشق من و تو
هم زمين ، هم ستاره بد بود

از هجرت تو شكنجه ديدم
كوچ تو اوج رياضتم بود
چه مؤمنانه از خود گذشتم
كوچ من از من ، نهايتم بود

به دادم برس ، به دادم برس
تو اي ناجي تبار من
به دادم برس ، به دادم برس
تو اي قلب سوگوار من

سهم من جز شكستن من
تو هجوم شب زمين نيست
با پر و بال خاكي من
شوق پرواز آخرين نيست

بي تو بايد دوباره برگشت
به شب بي پناهي
سنگر وحشت من از من
مرهم زخم پير من كو ؟

واسه پيدا شدن تو آينه
جاده ي سبز گم شدن كو ؟
بي تو بايد دوباره گم شد
تو غبار تباهي

با من نياز خاك زمين بود
تو پل به فتح ستاره بستي
اگر شكستم ، از تو شكستم
اگر شكستي ، از خود شكستي

به دادم برس ، به دادم برس
تو اي ناجي تبار من
به دادم برس ، به دادم برس
تو اي قلب سوگوار من


ایرج جنتی عطایی

SonBol 04-21-2009 08:18 AM

"جاده"
خداگریه مسافروندید

دل نبست به هیچ کس و دل نبرید

آدموبرای دوری ازدیار

جاده رابرای غربت آفرید

جاده اسم من وفریادمی زنه

می گه امروزروزدل بریدنه

کوله باری که پرازخاطره هاست

روی شونه های لرزونه منه

ازتموم آدمای خوب وبدازتموم قصه های خوب وبد

چی برام مونده به جزیه خاطره

نقش گنگی توغباره پنجره

جاده آغوشش و واکرده برام

منتظربوده که من باهاش بیام

قصه ی تلخ خداحافظی رامیخونم با اینکه بسته هست لبام

پشت سرگذاشتن خاطره ها

همه ی عشقا ودلبستگی ها

خیلی سخته ولی چاره ندارم جاده فریادمی زنه بیا


ریچل 04-21-2009 02:48 PM

داستان ها دارم
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
بی تو میرفتم تنها تنها
وصبوری مرا کوه تحسین میکرد.

SonBol 05-18-2009 05:06 PM

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو برو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی ديدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
ميرود از فراق تو خون دل از دو ديده ام
دجله به دجله يم به يم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرين خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صيد نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خويش "..." گشت و نديد جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو

SonBol 05-18-2009 05:07 PM

غروب دلش می گیره شال و کلاه می کنه

به سراغ دوست دیرینه اش دلتنگی میرود

به پستوی دلتنگی میرسد

صدایش می کند:

ناب ترین درد

تلخ ترین شهد کجایی؟


غم آورده ام ودریغ

دلتنگی قبل از غروب مهمان دیگری گشته

SonBol 05-18-2009 05:08 PM

من دلم تنگ کسی است
که به دلتنگی من می‌خندد
باور عشق برايش سخت است
ای خدا باز به ياری نسيم سحری
می‌شود آيا دل به نازک‌دل من بربندد؟!

SonBol 05-18-2009 05:09 PM

در این سرای بی كسی ، كسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده ، پر نمی زند
یكی ز شب گرفتگان ، چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كسی شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پر ستم ، كه اندر او به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است ، از این دریچه های بسته ات
برو كه هیچ كس ندا به گوش كر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفكنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر ، كسی تیر نمی زند


اکنون ساعت 12:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)