![]() |
دیـــر زمانیـــستـــ |
|
|
دلم تنگ است |
ایــن روزهــا در مـــن |
این پیاده روی لعنتی هم به من پوزخند می زند ! جای پاهایت ... عطر نفس هایت را به من نشان می دهد و دهن کجی می کند ... با زبان بی زبانی می خواهد خاطرات به جا مانده به روی خودش را به رخم بکشد ... که من نمی توانم ... که تو نیستی ... که ما پنهان از همیم ... ! عذاب آور است داشتن خاطراتت و نداشتن خودت ...! http://www.blogsky.com/users/Profile/23278547534337.gif |
|
لعنتی دلم تنگ است برای : |
دلتنگ می شوم و تو را بغض می کنم با فکر ناتمام شما بغض می کنم تکرار می شوم و به فردا نمی رسم مبهوت مانده ام که چرا بغض می کنم؟ پایان قصه ها که همیشه کلاغ نیست شاید مسافری که تو را ... / بغض می کنم بیگانه ای درون خودم ضجه می زند با اسم من برای شما... بغض می کنم یلدای سرد غربت من چند ساله شد فریاد می زنم که "خدا..." بغض می کنم شعری که سال ها به تو پیوند خورده بود خشکیده کنج خاطره ها... بغض می کنم |
|
بی حوصلگی هایم را ببخش...بد خلقی هایم را فراموش کن...بی اعتنایی هایم را جدی نگیر....در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی!!!
|
مهـــربان مـــن ،
دلتنگـــی هایم را ببــخش ... دسـت خـودم نیـست اگـــر در آغــوش تــــو بــــــــــــــــاز دلتنــگت می شـوم ......... ! http://static.cloob.com//public/user...d87f0f2016-300 |
دلم اصرار دارد فریاد بزند؛اما....من جلوی دهانش را می گیرم،وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش را ندارد. ********************************** گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگیهای تازه جا باز شود،دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است،دلتنگی های که میتوانند آدم را خفه کنند |
درمی زنند، در پرندگان به دیدارم آمده اند ، بادها من بیمار این جهان و آن جهانم از دیروزهای هیچ از آن همه نمی دانم کِی؟! تاتمام ِ چه می دانم کجا ! د رمی زنند ، در شکوفه ها به دیدارم آمده اند ، پروانه ها در باز می کنم ، در نه پرندگان و پروانه ها نه شکوفه ها و نه باد ... که هیچ به دیدارم آمده است کهکشانی ناشناس !!! |
در خلوت كوچه هایم |
بیشتر دوستت دارم هارا در گوشم گفتی...حالا شاهد
ازکجا بیاورم...؟؟؟ http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:A...LvRrnhdaRg&t=1 |
دلم عجیب گرفته برایت نازنین شاید اگر این باور نبود که در قلب من و همصحبت و روشن قلب خسته منی اینجا نبودم شاید مرده بودم لحظه هایم نازنیند وقتی حضور نازنین تو را دارم چگونه دم از تنهائی توانم زد ؟ وقتی که لحظه لحظه عمرم آکنده از عطر حضور توست نه من تنها نیستم این تنهائی من است که تنهاست من دلتنگم دلتنگم دلتنگم .... |
گه خانه ای ویرانه ام |
دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت
پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو پــُـر از حــس پــرواز پــُـر از تــو . . . |
خلوت
سالها در خلوت کوچه های بی تو بودن قدم زدم و ای کاش ثانيه ها را کشت که اين ثانيه ها قرار بر رفتن ندارند.
|
|
كنارم هستی و اما |
من به گلدان غم تنهایی
گل میخک دارم میخک سرخ قشنگ و زیبا بهر تو کاشتمش تا به تو هدیه دهم گل تنهایی را ابر را گفتم ، آبش را ده باد را بهر نوازش چه سفارش کردم تا به آن بوسه زند بوسههای آرام ، همچو پروانه به گل گر به آن بوسه زنی با تو سخن خواهد گفت این گل میخک من حرفهایی دارد که از آن بی خبری نالههایی دارد همه از دربه دری به سراغ من اگر می آیید این گل میخک را به شما هدیه دهم یادگاری یک گل سرخ قشنگ و زیبا بسپارید به خاطر گل ما را گل میخک تنهاست من سفر خواهم رفت سفری طولانی گل میخک تنهاست ... |
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟ |
من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست
رفتنت ممکن شد... باورش ممکن نیست! |
تمام اکسیژن های دنیا را هم بیاورند
به کارم نمی آید... من پر از هوای توام!! |
مانند شعر نیما ابریست خانه ام من گریه می کنم ، شده باران بهانه ام باران هزار و سیصد و چندین غزل سرود در لابه لای دفتر شعر و ترانه ام در گیر و دار فصل شکوفه ، کلاغ ها فرصت نمی دهند بروید جوانه ام شاید بهار آمده از راه ، من ولی چون کوه برف نشسته به شانه ام اما قسم به این همه رخوت ، بهار را می آورم دوباره به تقویم خانه ام |
دلتنگی؛یعنی روبروی دریا ایستاده باشی و خاطرات یک کوچه خفه ات کند.
*************************** دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه هر جا را نگاه می کنی می بینیش. *************************** حکایت جالبیست که فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند |
باز از حسرت پاییزی تو دلتنگم از تو می گویم و در قافیه ها می لنگم از تو می گویم و هر شب به جدالی سنگین با همه شاید و اما و اگر می جنگم مثل یک پنجره در حسرت ناکامی ها آه ، ای رهگذران ، منتظر یک سنگم گرچه زیباست ولی کاش که ویران باشد در و دیوار، که دور از تو گرفته تنگم باز هم اشک به دامان غزل می ریزم شاید این گریه در این لحظه شود آهنگم |
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند كسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای کسی تنگ است که آمد و رفت و پایان داد كسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود |
صَف مے کشــند دلتنگے هاے مَن ...
چو دانه هاے تسبیــح ِ به نَخ کشیــده شُده چقــَدر بگـردانَمْ دانــه ها را تا تـــو بیایے ... |
امشب آرام نشستم،زل زدم به دیوار،غرق شدم تو یه سری فکر،شایدم رویا نمی دونم.....
تا به خودم اومدم دیدم صورتم خیس شده..... به همین سادگی. ********************************* جلوی بعضی خاطره ها باید نوشت:آهسته بیاد آورید خطر ریزش اشک. ********************************* اینای که از خیابون یه طرفه رد میشن،هم طرف چپ را نگاه میکنن هم طرف راست، اینا همونایی هستن که هم از دشمن نارو خوردن هم از دوست . ********************************** انگار تصور من از خوشبختی با تصور خدای من متفاوت است!!!! خدایا..... شاید لازم است کمی با هم حرف بزنیم. |
چه مانده از تو جز لباس عــــــــزای دلم
دلم شکســــــته از قهر آسمان و ز غم دگر نیازی به چتر و پرســــه زدن نیست نبارد دگر ، باران عاشـــــــــــقی بر سَرَم منم که دل خوش کرده ام به غریبانه ها تو رفــــــــــــــتی و تنهایی و این بیقراریم |
بس است
میهمان داریم بیا و آبروداری کن نگذار بفهمند پشت این نقاب خندان خیس میشوی… با چشمانم هستم.... |
دلتنگی را چگونه هجی کنم،
تا درک کنی....؟!!! چهار ستون بدنم زیر سنگین اش تا خورده...!!!!! ********************************** این قدر تنهایم که وقتی می خوام درد دل کنم زبانم به حرکت نمی آید.... |
میخواهم همه بدانند
این ادم ها که به خیال خود با من اند خود مفهوم تنهایی من هستند! |
|
حال که با خیالت زندگی میکنم، معنای دلتنگی را
نمی فهمم. دلتنگ خـــــــیالت که نمیشوم... |
گاهی باید فاتحـــه خـــاطره ای رو خوند
وگر نه همون خـــاطره فاتحـــه تو رو می خونه ........! |
این روزها که دلم تنگ است آسان تر از یاد میروم،آسانتر فراموشم میکنند...میدانم!اما شکایتی ندارم. اشکی نیست ، بهانه ای نیست. این روزها تنها ارامم، آن قدر ارام که به خودم شک کرده ام، میترسم نکند مرده باشم و خودم هم ندانم...؟
دلم یک غریبه میخواهد که بیاید و بنشیند و فقط سکوت کندو من هی حرف بزنم و بزنم و بزنم و......تا کمی کم شود این همه بار!! بعد بلند شود و برود......انگار نه انگار! حرف هایم پر از خیال است ،خیالم هایم پر از حرف های سکوت و سکوتم پر از خیال حرف هایی است که به دنبال هم درون حنجره ام اعدام شده اند... ته خیال هایم پر از ترس است و ترسم ،پر از تو!! تو که در انتهای دو خط موازی خیال هایم ،به دنبال بی نهایت میگردی...ته خیال هایم همیشه تو هستی و من میترسم...میترسم از این همه ترس!!! |
اکنون ساعت 05:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)