![]() |
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را |
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار |
ربیع العمر فی مرعی حماکم
حماک الله یا عهد التلاقی |
مباش درپی ازار و هرچه خواهی کن {پپوله} که درشریعت ماغیر از این گناهی نیست
|
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی |
ياري اندر كس نميبينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد |
دلی که عاشق رویت نباشد همیشه غرقه در خون جگر باد
|
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست كه مجنون باشي |
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای در خورد پیل |
لگام بر سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار در بینی |
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست |
تو جفای خود بکردی ونه من نمی توانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی |
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت |
|
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم آنکه میخواست برویم در دولت بگشاید با که گویم که در خانه به رویش نگشودم |
منـش بـا خرقـۀ پشمـین کجــا انـدر کمـند آرم
زره موئی که مژگانش ره خنجر گزاران زد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافـظ
سرود زهره به رقص آورد مـسیحا را |
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران |
الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی |
یکرنگی و بویتازه از عشق بگیر
پرسوز ترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر |
روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی باشد الا به هر ایامی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند |
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت |
تـا بــال و پـرم بـود ز دامـم نـرهـاندی
امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست |
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی |
یا زر بهر دو دست کند خواجه در کنار
یا موج روزی افکندش مرده بر کنار |
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم |
ما شبی دست ب رآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم |
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر |
رسـم بد عـهدی ایّـام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن وسنبل ونسرین آمد |
درشتی نگیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدر خویش |
رستم ازاین بیت وغزل ای شه وسلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا |
یکی را جنبش مادام داد
وان دگر را دایما آرام داد |
در کشا قوس حوادث حکما را مثلی ست
در جهان هر عملی موجب عکس العملی ست |
ته سفره خوار ریزش انبانهی تو بود |
وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها |
اکنون ساعت 08:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)