![]() |
دلی که غيب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد |
روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین من است |
وان که گيسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگين داد |
برآی ای صبح روشندل خدا را که بس تاریک می بینم این شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر |
فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را |
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت |
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما میبينم |
امشب از لطف به دلداری ما آمده ای خوش خبر باش که بسیار بجا آمده ای چه عجب یاد حریفان پریشان کردی لطف فرمودی که به یاد فقرا آمده ای |
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی |
گر همچو من افتاده این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی |
باده درده چند از اين باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را |
ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمدهای مرحبا |
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود |
دارم دلی شکسته ز خوبان روزگار عمرم شده سیاه همانند زلف یار |
از ديده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر |
باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را |
در بيابان فقير سوخته را
شلغم پخته به كه نقره خام |
در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم
سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور |
يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست
که مغيلان طريقش گل و نسرين من است |
كيست كه از دو چشم من در تو نگاه مي كند
آينه قلب مرا همدم آه مي كند شاهد سرمدي تويي وين دل سالخورد من عشق هزار ساله را بر تو گواه مي كند |
از من جدا مشو که توام نور ديدهای
آرام جان و مونس قلب رميدهای |
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم |
نقش میبستم که گيرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود |
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند نه هوشم |
دلی همدرد و ياری مصلحت بين
که استظهار هر اهل دلی بود |
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت |
دوستي در اندرون خود خدمتي پيوسته است هيچ خدمت جز محبت در جهان پيوست نيست |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار ،عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما به عمدا چه می بری ز یاد خود آید آنکه یاد نیاری ز نام ما |
چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد |
اعتمادی نيست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نيز هم |
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزعروس هزار داماد است
|
عروس غنچه رسيد از حرم به طالع سعد
به عينه دل و دين میبرد به وجه حسن |
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم هر حریفی زپی ملتمسی می اید
|
پير ميخانه همیخواند معمايی دوش
از خط جام که فرجام چه خواهد بودن |
پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور*****خوش عطا بخش وخطا پوش خدایی دارد
|
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد اين قوم خطا باشد هان تا نکنی |
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را |
با چنين حيرتم از دست بشد صرفه کار
در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام |
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد |
از من جدا مشو که توام نور ديدهای
آرام جان و مونس قلب رميدهای |
اکنون ساعت 11:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)