![]() |
گاهگاهی به من از مهر پیامی بفرست
فارغ از حال خود ای جان جهانم مگذار // ق |
قفس دیدم رهایی یادم آمد
تـو رفتی بیـوفایی یادم آمد ن |
نا برده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد ز |
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید س |
سيه چشمي به كار عشق استاد
به من درس محبت ياد مي داد مرا از ياد برد آخر ولي من بجز او عالمي را بردم از ياد // ج |
جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو لایق این کفر نادر در جهان زنار کو هر زمان چون مست گردد از نسیم خمر جان تا در خمخانه میتازد ولیکن بار کو س |
سير نمي شوم ز تو اي مه جان فزاي من
جور مكن جفا مكن نيست جفا سزاي من // ش |
شحنه عشق میکشد از دو جهان مصادره دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره از سبب مصادره شحنه عشق رهزند پس بر عاشقان شود راحت جان مصادره ق |
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ورنه هيچ از دل بي رحم تو تقصير نبود // خ |
خزان عاشقان را نوبهار او روان ره روان را افتخار او همه گردن کشان شیردل را کشیده سوی خود بیاختیار او ز |
ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
چه كنم كه هست اينها گل باغ آشنايي // ب |
به روی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار ک |
کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی ژ |
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور میگریست ق |
قلم عشق کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حسن تو گفتاری نیست // ت |
تا بال و پرم بود ز دامم نرهاندی |
ضمیر نا خود آگاهم که را گفت
که از بد عهدی دوران ننالم ج |
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را // ر |
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم م |
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را // ن |
نا کسی گر ز کسی بالا نشیند عیب نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون ازو بالاتر است گ |
گفت درآی ای پسر خرقهپوش گفتمش ای پیر چه دانی مرا گفت ز خود هیچ مگو شو خموش مذهب رندان خرابات گیر خرقه و سجاده بیفکن ز دوش کم زن و قلاش و قلندر بباش ه |
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مي دهند // ي |
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا ث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ت |
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد ب |
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش حافظ ز |
زاهد خــام کـه انکـار مِـی و جــام کـند
پخته گردد چو نظر بر مـِی خام اندازد ص |
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم // ع |
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است ک |
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم // ع |
ع عزم آن دارم که امشب نیم مست پای کوبان کوزهی دردی به دست سر به بازار قلندر در نهم پس به یک ساعت ببازم هرچه هست ی |
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان // ه |
هیچ رویی نشود آینه حجله بخت
مگر ان روی که مالند در آن سم سمند ف |
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش // ت |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست م |
من به کمند او روم او به مراد خویشتن
گر نرود به طبع من من بروم به خوی او // د |
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم شیطونه میگه حرف نذارا!!! (هرچی دوست داری بنویس) |
مرا ناديدن تو غم نباشد
كه جون تو در جهان بسيار باشد |
مرا ناديدن تو غم نباشد
كه جون تو در جهان بسيار باشد ظ |
اکنون ساعت 10:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)