![]() |
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی |
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند |
دیدمش خرم و خندان قدح باده به کف
وندران آینه صد گونه تماشا میکرد |
در غم هجر رُخ ماهِ تو در سوز و گـُدازیم
تا به کِی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم |
مرا در هر دلی خوش جایگاهی ست
بسوی هر ره تاریک راهی ست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از دیده روانه |
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو |
ولله شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست |
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از نو به مباركبادم |
می صوفی افکن کجا می فروشند؟ که درتابم از دست زهد ریایی |
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب
از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم |
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا |
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید |
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را |
ز دورها چه زيباست امواج ابي عشق
اما دريغ و افسوس چون مي رسي سراب است |
تا بگویم که چه کشفم شد از ین سیر و سلوک
به در سومعه با بر بط و پیمانه روم |
مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کآنجا هزار نامه مشکین به نیم جو |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا |
این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست این دسته که بر گردن او میبینی دستی ست که بر گردن یاری بودست |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تـا بــال و پـرم بـود ز دامـم نـرهـاندی
امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست |
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود |
دامن دوست بصد خون دل افتاد بدست
به فسوسی که کند خضم رها نتوان کرد |
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تا بگیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یاربیست |
تا نباشد این جدایی ها کس نداندقدر یاران را
کویــر خشک میــدانـــد بــهای قـطــره باران را |
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزد ست ازین کمان تیر مراد بر هدف |
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی |
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را |
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند |
دیده سیریست مرا جان اسیریست مرا
زهره ی شیریست مرا زهره تابنده شدم |
بین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا |
از جور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن بر آوازه دهند |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم . بی جنایت |
تنها نه همین دلبر من عهد شکن بود
با هر که دم از عشق زدم دشمن من بود |
اکنون ساعت 02:28 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)