![]() |
تن بدریوزه خوی کرد و ندید
که چو جان گنج شایگانی داشت گ |
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمدلله و المنه بتی لشکرشکن دارم // ه |
هزار بار شود آشنا و دیگر بار مرا ببیند و پرسد كه این چه كس باشد!؟ و |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند ر |
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم گ |
گر دست دهد خاک کف پای نگارم بر لوح بصر خط غباری بنگارم ت |
تا کی ای جان اروصل تو نتوان دیدن/ که ندارد دل من طاقت هجران دیدن ژ |
ژنده پوشي نبود عيب ز خود دور نماي
جامه اي را كه در آن رنگ تعلق بيني // ق |
قیامت قامت و قامت ، قیامت
قیامت می کند این قد و قامت موذن گر ببیند قامتت را به "قد قامت" بماند تا قیامت ي |
یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟
همراه خود نسیم صبا می برد مرا // م |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست //خ |
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
نقل قول:
ولی باید گفت هیچ کس به طور کامل نمی تواند عشق و احساسی را که در دل ماست آن طور که باید و شاید درک کند چون انسانها یکی نیستند و متفاوت می باشند. برادر بزرگوارم با آرزوی موفقیت گرچه به صورت اتفاقی و یک سوء تفاهم ما نیز دانیم که این دریا چه موج خون فشان دارد. خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را ح |
حالیا خانه بر انداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد وهمخانه کیست //ل |
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته بیهوده خروس غ |
غنچه دهان برگشود در چمن و باغ و راغ
باغ دلم بی گل است ، غنچه خندان بیا ب |
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر //ش |
شنیدستم که شهبازی کهنسال
کبوتر بچه ای را کرد دنبال چ |
چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاري بوده است خ |
خواستم بر کنم از کعبۀ دل هر چه بُت است
تــا بـَر ِ دوسـت مُکــرَّم شــوم امّـــا نـشـدم ق |
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان |
حرفتون کو؟;)
ندارم به جر دل مکانی برایت اگر عیب این خانه تنگی نباشد // و |
وصف رخ چو ماهش در پرده راست نايد مطرب بزن نوايي ساقي بده شرابي ش |
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند ر//:d |
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند // خ |
خ//
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه چ |
چ//
چه حاجت که نه کرسی آسمان نِهی ، زیر پای قزل ارسلان مگو پای عزت بر افلاکه نِه بگو روی اخلاص بر خاک نِه ش |
شیشه پنجره را باران شست ، از دل من اما چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟ ت |
ترک خودپرستی کن عاشقی و مستی کن
تا ز دام غم خود را چون رهی رها بینی // ب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را |
:102: حرفتون كو؟
ای دل! بشارت می دهم، خوش روزگاری می رسد یا درد و غم طی می شود، یا شهریاری می رسد گر کارگردان جهان، باشد خدای مهربان این کشتی طوفان زده، هم بر کناری می رسد // آ |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا د |
دو پاکیزه پیکر چو حور و پری چو خورشید و ماه از سه دیگر بری
دو صورت که گفتی یکی نیست بیش نموده در آینه همتای خویش ( محض اطلاع طرف داره به آینه نگاه میکنه از خودش تعریف میکنه !!) ر |
روزها گـــر رفـت گو : رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست // پ |
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود // چ |
چندان گریستیم که هر کس که بر گذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست ت |
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد تو را که هر چه مرادست میرود از پیش ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد // ن |
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آن چه ناصح مشفق گویدت بپذیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمینگه عمر است عالم پیر //ع |
عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای // ی |
یا رب این شمه دل افروز ز کاشانه کیست؟ جان ما بسوخت بپرسید که جانانه کیست؟ الف |
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی // ه |
اکنون ساعت 11:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)