![]() |
خداوندا تو میدانی ... منم ، دلتنگ دلتنگم منم ، یک شعر بیرنگم منم ، دل رفته از چنگم منم ، یک دل که از سنگم منم ، آواز طولانی منم ، شبهای بارانی منم ، انسانیم فانی خداوندا تو میدانی ... منم ، در متن یک دردم منم ، برگم ، ولی زردم منم ، هستم ، ولی سردم منم ، مُرده م ، منم مُرده م منم ، یک بغض پر باران منم ، غمهای بی سامان منم ، هستم دراین زندان منم ، زخمهای بی درمان منم ، دارم تب و تابی ز تنهائی ، ز بیتابی منم ، رفته به گردابی مرا باید که دریابی منم ، یک آسمان دردم منم ، دریا شود قبرم منم ، دنیا شود جبرم منم ، پایان شده صبرم منم ، یک ذره گردم منم ، خواهم کسی همدم منم ، برخود ستم کردم دلم خون میشود هردم منم ، از عشق گویانم منم ، دردست درمانم منم ، آمد به لب جانم خداوندا ! بمیرانم ! |
مرا نه سر نه سامان آفریدند پریشانم پریشان آفریدند پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند ... |
گمان كردم كه با من همدلو همدينو همدردي
به مردي با تو پيوستم ندانستم كه نامردي |
سيب سرخي را به من بخشيدو رفت
ساقه سبز مرا او چيدو رفت عاشقيهاي مرا باور نكرد عاقبت بر عشق من خنديدو رفت اشك در چشمان گرمم حلقه زد بي مروت گريه ام را ديدو رفت |
رفت از دل من چرا نشاط و شادی؟ یا رب این صبر مرا به من چگونه دادی؟ یا رب روزی که مرا جدا از آشيانم کردی در کشور غم به گوشهام نهادی يا رب به صيد حرم به حق اين همه غم به کجا گريزم ای دل که در اين قفس اسيرم به جوانی ام چه کردم که کنون کنم که پيرم در آن اولين نفس غم به صد هوس همصدای من شد فقط مرغ شب، همان تکنواز شب همصداي من شد رفت از دل من چرا نشاط و شادی؟ یا رب این صبر مرا به من چگونه دادی؟ یا رب.. |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند |
آسمان را هوای بوسه زدن به روی خاک در سر است… باران بهانه است… |
عنان گريه چون شايد گرفتن
كه از دست شكيبايي برون است سعدي |
اگر دنیا نمیداند که من
تنهاتر از تنهاترین تنهای تنهایم، بیا یک لحظه شادم کن که من غمگین تر از غمگین ترین غمهای دنیایم... |
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه کجرفتاری ای چرخ چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن از دست عدو نالهٔ من از سر درد است اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است ... |
اکنون ساعت 08:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)