| behnam5555 |
01-19-2011 08:33 PM |
آیا برده هستی؟
پس دوست نتوانی بود
آیا خودکامه هستی؟
پس دوستی نتوانی داشت
در زن دیر زمانی است که برده ای و خودکامه ای نهان گشته اند از این رو زن را توان دوستی نیست او عشق را می شناسد و بس .
فردریش نیچه
زن وقتیکه دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه ، مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد .
آلفونس دوده
زنان تحصیلکرده همسران خوبی از آب در می آیند , زیرا برای اینکه توضیح بدهند که چرا غذا شور یا بیمزه شده است کلمات بیشتری در اختیار دارند.
باب هاپ
کسانیکه ازدواج کرده اند خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند .
دیسرائیلی
کشتن میل ستیزه جوئی در بسیاری زنان کاری بی اثر است و درست مانند آن است که سعی کنی با فشار بادکنکی را در زیر آب نگه داری دوباره بیرون می زند. ورا هتریکس
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:36 PM |
می خـر ا بـا تـيــا ن
حافظ
* يادباد آنكه خراباتنشينبودمو مست
وانچه درمسجدمامروزكماست آنجابود!
* سر خدا ـ كهعارف سالك نبردراه ـ
درحيرتمكه بادهفروش ازكجاشنيد!
ساقی بياكه عشق ندامیكندبلند
كه پآنكسكهگفتقصه ما همزماشنيد
* مرا چوقبلهتوباشی نمازبگزارم
وگرنه من زنمازو زقبله بيزارم !
بهپيش روی چوماهتو سجدهخواهمكرد
وگر كنند بهفتوای شرع بر دارم!
* حاشلله كزحساب روزحشرم بيمنيست!
فال فردامیزنم، امروز عشرتمیكنم.
* من ترك عشق شاهدوساغر نمیكنم!
صدبارتوبهكردم وديگرنمیكنم!
هرگزنمیشود زسرخود خبرمرا
تادرميان ميكده سربرنمیكنم!
باغ بهشتو سايه توباو قصرحور
باخاك كوی دوست برابرنمیكنم!
تلقين درس اهل نظر يكاشارتاست
گفتم كنايتی ومكررنمیكنم
حافظ ! جناب پيرمغان مأمن وفاست
من ترك خاكبوسیی ايندر نمیكنم!
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:43 PM |
داستان معلم کودکستان
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می آید،از هر میوه ایکه دوست دارند بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند.
در کیسه بعضی ها دو,بعضی ها سه،و بعضی ها پنج,میوه بود
معلم به بچه ها گفت:
تا دو هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی میوه های گندیده. به علاوه،آن هایی که میوه های بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.
پس از گذشت دو هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید: از اینکه دو هفته میوه ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، میوه های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی،این چنین توضیح داد:
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید.
بوی بد کینه و نفرت قلب شما رافاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید. حالا که شما بوی بدمیوه ها را فقط برای دو هفته نتوانستید تحمل کنید...
پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
با همدیگر دوست باشیم برای همیشه
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:48 PM |
بزرگان....رویش باغ سکوت، در هنگامه خروش و همهمه، ارزشش را نشان میدهد.
ارد بزرگ
اگر با گذشت کردن، کسی کوچک میشد، خدا این همه بزرگ نبود؛
استاتوس
بخشش و گذشت، شادی می آفرینند؛
پرمودا
عفو کردن خطا، انتقام ملایمی است که از طرف مقابلت میگیری؛
دبل کارنگی
راز اندوختن خرد، یکرنگی است و بخشش؛
ارد بزرگ
حقیقت را دوست بدار ولی اشتباه را عفو کن؛
ولتر
بخشش میزان فر و شکوه آدمی را نشان میدهد؛
آرد بزرگ
برای رسیدن به جایگاهی بالاتر، گذشت را نیز بیاموزیم؛
آرد بزرگ
با گذشت، چیزی را از دست نمیدهید بلکه بدست می آورید؛
آرد بزرگ
گذشت خیرو برکتیست دو جانبه، که هم دهنده و هم دریافت کننده را بهرمند میکند؛
شکسپیر
هنگامی که توهین بزرگی به ما میشود، تا زمانی که گذشت نکنیم، حالمان بهتر نمیشود؛
مارگارت بالدوین
از یاد نبرید که در برابر هر کار غیرانسانی، هزاران کار برآمده از مهربانی و گذشت و خیر خواهی وجود دارد؛
وین دایر
گذشت،بار سنگین دشمنی و کینه توزی را از دوش شما برمیدارد و فضای ذهن تان رابرای اندیشه های مثبت و سازنده، پاک و روشن میسازد؛
وین دایر
اولین گام در راه آگاهی، درک جهل است.
بی پیماستر
بیهوده گویان پند آموزنده، زیرا هوشیاران عیب ایشان را به دیده می نگرند و از بیهوده گویی می پرهیزند.
بزرگمهر
زن مانند شیشه ظریف و شکستنی است،هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید، زیرا ممکنه شیشه ناگهان بشکند.
سروانتس
فکر تو بسیار ظریف و حساس است، با یک ریشخند کوچک می میرد و کنایه ای کوچک آن را بسختی مجروح میکند.
هریرت اسپنسر
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:55 PM |
اس ام اس فلسفی
تا زمانی که توده مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسؤولیت نکنند، عدالت اجتماعی تحقق نمییابد.
هلن کلر
هیچ فرازی در برابر آدم های پاکباخته توان ایستادگی ندارد .
ارد بزرگ
ما هنوز در زمان ماقبل تاریخ هستیم . زیرا تاریخ بشریت آن روز آغاز می شود که بشر از هم? رنجها و گرفتاریها نجات یابد .
فتحی الرمکی
آنان که نمی توانند خود را اداره کنند ناچار از اطاعت دیگرانند.
ویکتور هوگو
زندگی گره ای نیست که در جست و جوی گشودن آن باشیم. زندگی واقیتی است که باید آن را تجربه کرد .
سورن کی یر کگارد
پرهیزگار باش که هرگز هیچ پرهیزگاری از درستی نمی میرد .
غزالی طوسی
دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند .
ارد بزرگ
انسان آزاد خلق شده است ولی در میان قیود به دنیا می آید .
فیلر
آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود كه همهی انسانها برابرند
(مارتین لوتركینگ)
بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانوهایت زندگی كنی
(رودی)
قطعاً خاك و كود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاك است و نه كود
(پونگ)
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فكر او
(همیلتون)
عمر آنقدر كوتاه است كه نمیارزد آدم حقیر و كوچك بماند
(دیزرائیلی)
چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است
(امرسون)
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:58 PM |
به من اشاره کرد
آیت الله بهجت)رحمة الله علیه( فرمودند: یکی از طلاب را دیدند که خیلی گریه میکند. به او گفتند: چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت: در درس عارف کامل، سید بحرالعلوم بودم، روایتی خواند که در سند روایت، «احمد بن محمد» بود. من گفتم: محمد بن احمد درست است نه احمد بن محمد.
سید بحرالعلوم فرمود: احمد بن محمد را میشناسم، بلکه آباء و اجداد او را تا حضرت آدم میشناسم، بلکه اهل مجلس را میشناسم و میدانم که چه کسی بهشتی است و چه کسی جهنمی.
در وقت گفتن «جهنمی» به من اشاره کرد، علت گریهام به خاطر این اشاره است.
|
| behnam5555 |
01-19-2011 08:59 PM |
داستان ظرفیت انسان ها
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد.
روستا زاده پیر جواب داد: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
همسایه ها با تعجب جواب دادند: خوب معلومه که این از بد شانسیه.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت.
پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست.
همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی!
کشاورز پیر گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن.
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.
همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد.
کشاورز پیر گفت: از کجا می دانید که...؟
|
| behnam5555 |
01-19-2011 09:12 PM |
طنز مشروطه
شعر و تصنيف و ترانه يکی از مهم ترين آثار طنزی بود که توسط شاعران انقلابی مشروطه به صورت های مختلف سروده می شد و به دليل خصوصيت شعر بودن و به آهنگ درآمدندر ابعاد وسيع منتشر می گشت.
اگر بخواهيم دلايلی را برای موفقيت شعر طنز مشروطه در اثرگذاری بر مردم و انقلاب پيدا کنيم، به اين خصوصيات می توانيم توجه کنيم:
شعر طنز مشروطه، زبانی ساده و عاميانه دارد.
شعر طنزمشروطه معمولا آهنگين است.
شعر طنز مشروطه معمولا تعريف اجتماعی و اعتراضی دارد.
شعر طنز مشروطه معمولا از اشکال جديد و تازه ای استفاده کرده است.
گرچه می توان فهرستی بلند از شاعران مشروطه برشمرد، اما شايد آوردن نام افرادی چون عارف قزوينی، سيد اشرف الدين قزوينی( نسيم شمال)، ميرزاده عشقی، ميرزا علی اکبرطاهرزاده صابر(هوپ هوپ)، ميرزا علی اکبرخان دهخدا، ايرج ميرزا، ملک الشعرای بهار،محاسب الملک، اديب الممالک فراهانی، مکرم اصفهانی دربرگيرنده بخش اعظم شعرای دوره مشروطه باشد.
عارف قزوينی
عارف قزوينی از شاعران و تصنيف سرايان دوره مشروطه است که علاوه بر اينکه شاعریبی نظير بود و شايد بتوان گفت که سرود ملی مشروطه، يعنی « ازخون جوانان وطن لاله دميده» او بی ترديد همواره در زبان و ذهن ملت ايران می ماند، به دليل آشنايی اش باموسيقی در اجرای کنسرت های ميهنی نيز شاخص است.
عارف در قزوين به دنيا آمد، به تهران سفر کرد و همزمان با موج انقلاب مشروطه،به سرودن تصنيف و شعر و ترانه پرداخت. ترانه های عارف بلافاصله پس از اينکه سروده می شدند، مانند بمب در فضای اجتماعی کشور منتشر می شد و تمام ايران از آن خبردار میشد.
تصنيف «گريه را به مستی بهانه کردم» را برای اعتراض به دخالت بيگانگان در امورکشور ساخت. و همين باعث شد تا تحت تعقيب قرار بگيرد و بگريزد. وی به دادن کنسرت هايی که بسيار شلوغ می شد و اجرای نمايش هايی که استقبال بسياری را بوجود می آورد،می پرداخت. شايد همين خطر کردن او بود که باعث شد تا ايرج ميرزا، عارفنامه را برايش بسرايد و چنين بگويد که:
بگو آن عامی عارف نما را
تو اين کرم سياست چيست داری؟
که گم کردی تو سوراخ دعا را
چرا پا بر دم افعی گذاری؟
چه خوش گفتی که هر کس گشت بيدار
چرا پس می خری بر خود خطر را
در ايران می رود آخر سر دار
گذاری زير پای خويش سر را....
از آثار برجسته عارف در طنز که شيوه وی را نشان می دهد، شعر «دلاکيه» اوست:
رفت يک شخصی که بتراشد سرش
در بر دلاک از خود خرترش
لنگ بر زير زنخ انداختش
تيغ اندر سنگ روئين آختش
|
| behnam5555 |
01-19-2011 09:21 PM |
ده نکته برای زیبائی یک زن
۱ - برای داشتن لب های جذاب کلام محبت آمیز به زبان آورید.
۲ - برای داشتن چشمان زیبا به زیبایی های مردم و خوبیهای آنها توجه کنید.
۳ - برای خوش اندام ماندن غذایتان را با گرسنگان تقسیم کنید.
۴ - برای داشتن موهای زیبا بگذارید کودکی هر روز آن را نوازش کند.
۵ـ برای داشتن فرم مناسب در حالی راه بروید که میدانید هرگز تنها نیستید.
۶ - انسانها بیشتر از اشیا احتیاج به تعمیر نو شدن احیا شدن مرمت شدن و رهاشدن دارند هیچ وقت هیچ کدام را دور نریزید.
۷ - به خاطر داشته باشید هرگاه به دست یاری نیاز داشتید همیشه یکی در انتهای دست خودتان پیدا میکنید.
همین طور که سنتان بالا میرود شما متوجه میشوید که ۲ دست دارید یکی برای کمک به خودتان و یکی برای یاری دیگران.
۸ - زیبایی یک زن به لباسهایی که میپوشدبه صورتش و به مدل مویش بستگی نداردزیبایی یک زن در چشمانش پدیدار میشود چرا که آنها دروازه های باز قلبش هستند جایی که عشقش جای دارد.
۹ - زیبایی یک زن در آرایشش نیست بلکه در زیبایی واقعی روحش اوست ، مهم این است که او مشتاقانه عشقش را نثار میکند.
۱۰ - زیبایی واقعی یک زن با گذشت زمان افزایش می یابد
دکتر مجید ظهرابی
|
| behnam5555 |
01-19-2011 09:23 PM |
تو کدامی؟!
افلاطون :
ناتوان ترین مردم آن است که نتواند سرّ خویش را نگه دارد ، نیرومندترین مردم آن است که خشم خویش نگه دارد . از همه صابرتر کسی است که تهی دستی را کتمان کند و از همه قانع تر کسی است که به آنچه میسّر شود بسازد.
|
| behnam5555 |
01-20-2011 06:44 PM |
یاد آن روز.....
یاد آن روز که بی غم بودیم
بی خبرا زهمه عالم بودیم
هم چو یک روح ولی در دو بدن
دل تو بود یکی با دل من
تازه رو چون گل بستان بودیم
هر دو اطفال دبستان بودیم
صحن جولانگه ما مدرسه بود
مشکل آن روز فقط هندسه بود
جز ز تنبیه معلم سر درس
کی مرا بود ز کس وحشت و ترس
کی تو را بود غم و غصه به دل
یا به جز درس ریاضی مشکل
یاد داری ز دبیر انشاء
خواستی معنی نومیدی را
گفت امروز نخواهی فهمید
گویم این را به تو وقتش چو رسید
الغرض جور فراوان بردیم
تا که آن راه به پایان بردیم
پس شباب آمد و آن بی خبری
عمر در بی خبری شد سپری
همچو بلبل همه در نغمه و ساز
گرد گلهای چمن در پرواز
تا که امروز پس از چندین سال
تا مگر دور کنم جان زملال
تا ز نو تازه شود عهد قدیم
سوی تو بال گشودم چو نسیم
تا کنم با تو ز نو راز و نیاز
صبح دم سوی تو کردم پرواز
گفتم ار لب به سخن بگشاییم
رنگ اندوه ز دل بزداییم
لیک افسوس چه دیداری بود
لحظه سخت دل آزاری بود
ما دو تن چون دو گل پژمرده
سیلی از باد خزانی خورده
ناگهان ساکت و خاموش شدیم
از می خاطره مدهوش شدیم
در زبان قوت گفتار نبود
دیده را طاقت دیدار نبود
آن چه دیدیم در ایام شباب
مگر امروز ببینیم به خواب
این زمان غیر گرفتاری نیست
فرصت یاری و غمخواری نیست
چو غریقی که به ساحل نرسد
غیر مشکل پی مشکل نرسد
کاش از لطف خدا بار دگر
می سپردیم ره رفته به سر
کاش ایام خوش مدرسه بود
مشکل ای کاش فقط هندسه بود
عاقبت معنی نومیدی را
اوستادی دگر آموخت به ما
«مهدی سهیلی»
|
| behnam5555 |
01-20-2011 06:46 PM |
چنین گویند که…
چنین گویند که شش چیز از شش چیز دیگر سیر نشود:
چشم از دیدن
گوش از شنیدن
زمین از باران
آتش از هیزم
منعِم از مال
و عالم از علم
|
| behnam5555 |
01-20-2011 06:47 PM |
سخن آموختن به الاغ!
جاهلی خواست که الاغی را سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را گفت: اى احمق! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى.
———————–
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى
در این سودا بترس از لولائم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشى بیاموز از بهائم
هر که تامل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
یا سخن آراى چو مردم بهوش
یا بنشین همچو بائم خموش
(گلستان سعدی)
|
| behnam5555 |
01-20-2011 06:58 PM |
ازدواج در ضربالمثلهای جهان!
1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.
(ضرب المثل آلمانی)
2 – مردی که به خاطر “پول” زن می گیرد، به نوکری می رود.
( ضرب المثل فرانسوی)
3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست .
(ضرب المثل چینی)
4- زنی سعادتمند است که مطیع “شوهر” باشد. (ضرب المثل یونانی)
5- زن عاقل با داماد “بی پول” خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی)
6- زن مطیع ؛ فرمانروای قلب شوهر است.
(ضرب المثل انگلیسی)
7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند.
(ضرب المثل آلمانی)
8 – داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت.
(ضرب المثل لهستانی)
9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد.
(ضرب المثل ایتالیایی)
10 -داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.
( ضرب المثل فرانسوی)
11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر.
( ضرب المثل ایتالیایی)
12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن.
( ضرب المثل آذربایجانی)
13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی.
( ضرب المثل چینی)
14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن.
(ضرب المثل چینی)
15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر.
(ضرب المثل اسپانیایی)
16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار .
( ضرب المثل ترکی)
17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود.
(ماری آمپر)
18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد.
( ضرب المثل اسپانیایی)
19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است.
( ضرب المثل فرانسوی)
20- ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است.
(سقراط)
21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود.
(بورنز)
22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود.
(رولاند)
23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است.
( ناپلئون)
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:01 PM |
بوسه یعنی …
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه* در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از دیوانگی لذت ز شب
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظهای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن
بوسه آتش میزند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من با من بمان
شرم در دلدادگی بیمعنی است
بوسه بر میدارد این شرم از میان
طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسهای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است
بوسه را تکرار میباید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جانها از دو لب
بوسه یعنی پر زدن یعنی صعود.
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
بوسه یعنی عشق خالی از گناه
بوسه یعنی قلب تو از آنه من
بوسه یعنی تو همیشه ماله من
————————-
* ( خلسه یعنی زمانی که جسم فیزیکی به خواب فرو رفته ولی روح هوشیاری خودش را حفظ کرده و معمولا اگر از مدت زمان کمی از این حالت بگذرد روح نیز هوشیاری خود را از ددست میدهد و اصطلاحا میگویند طرف خوابیده است. پس خلسه یعنی حد فاصل و مرز بین خواب و بیداری.
جسم خواب و روح بیدار. هر چه ما به سمت خوابیدن نزدیکتر بشویم خلسه ی ما نیز عمیق تر میشود.)
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:05 PM |
دانشمندی که شاعر شد
حکیم عمر خیام نیشابوری مردی است که ایرانیان او را با رباعیاتش می شناسند.
اروپاییان او را دانشمند می دانند.خیام کسی است که تقویم جلالی را تنظیم کرد. همان تقویمی که کنستانتین بر اساس آن تقویم مسیحیت را درست کرد. اما در ورای دانش والای خیام، عرفان از جنبه های اجتناب ناپذیر شخصیت این مرد است. اما همانطور که گفته اند:
آنکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند ودهانش دوختند
او نیز به مانند بسیاری عرفای دیگر سعی کرد تا حقایق را برای دیگران بازگو کند و چون دیگران نفهمیدند تهمت کفر و ارتداد به او بستند.
قومی متفکرند اندر ره دين
قومی به گمان فتاده در راه يقين
میترسم از آن که بانگ آيد روزی
کای بيخبران راه نه آنست و نه اين
رباعیات خیام نیز به مانند کارهای علمی او به محض راهیابی به اروپا مورد توجه قرار گرفت به نحوی که جرالد شاعر انگلیسی حدود یکصد عدد از آنها را به انگلیسی برگردان نموده است.خیام از مظلومترین شاعران و دانشمندان ایران زمین است که باید گفت به هیچ وجه آنطور که شایسته است از او تجلیل نشده است. با هم یکی از رباعیات نابش را مرور می کنیم:
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر کوزه خر کوزه فروش
از کوزه گری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شده ام کوزه هر خماری
در کارگه کوزه گری کردم رای
در پایه چرح دیدم استاد به پای
می کرد سبو کوزه را دسته وسر
از کله پادشاه واز دست گدا
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم
در ده قدح باده از پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:10 PM |
یادش بخیر.........
بوی عیدی…
شهیار قنبری لندن 1976 ،1355
آهنگساز : اسفندیار منفردزاده
خواننده : فرهاد
بوی عیدی بوی توت بوی کاغذرنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفرهء نو
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهء عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهء لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگی مو در میکنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور
برق کفش جفتشده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:14 PM |
نصایح زیبا...
1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
9- در راه رفتن ميانه رو باش!
10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را بخوبي بشناس!
12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!
13- سخن به اندازه بگو!
14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!
15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!
17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!
18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!
19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!
20- در كسب و كار نيك جدّي باش!
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:27 PM |
ای توبه ام شکسته، از تو کجا گریزم؟
ای در دلم نشسته، از تو کجا گریزم؟
ای نور هر دو دیده، بی تو چگونه بینم؟ وی گردنم ببسته، از تو کجا گریزم؟
ای شش جهت ز نورت چون آینه ست شش رو وی روی تو خجسته، از تو کجا گریزم؟
دل بُوَد از تو جسته، جان بُوَد از تو رَسته جان نیز گشت خسته، از تو کجا گریزم؟
گر بندم این بَصَر را، ور بگسلم نظر را از دل نه ای گسسته، از تو کجا گریزم؟ عشق اگر اینست که مولانا با آن دست و پنجه نرم می کند پس کار کسانی که در اطرافمان دم از عشق ورزی می زنند ریا کاری و تظاهر به عاشقی است. عاشقی را باید از مولانا آموخت. او در هر شش جهت یار را می بیند و دیدگانش با نور محبوب قادر به دیدن است. او می گوید حتی اگر چشمانم را ببندم و نگاهم را از محبوب برگردانم باز چون او در دل جای دارد قادر به جدایی از یار نیست.
ادعای عاشقی کردن آسان است امّا عاشقانه زندگی کردن چندان آسان نیست. عاشقی علامت و آثار دارد. ممکن نیست کسی بتواند فقط با ادّعا، اینگونه انسان و جهان را از سوز و ساز ِ عشق و عاشقی با خبر کند. عاشقی ِ مولانا باعث پدید آمدن مثنوی معنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه و نشانه های فروزان در زندگیش شد.
اگر مثنوی یا غزلیات شمس نبود حتماً زندگی چیزی کم داشت. همیشه منتظر چیزی بودیم که باید گفته می شد امّا نگفته باقیمانده است و از این حرفها...
|
| behnam5555 |
01-20-2011 07:51 PM |
دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم!
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم!
غمم اين است که چون ماه نو انگشت نمائی!
ورنه غم نيست که در عشق تو رسوای جهانم!
دمبدم حلقه اين دام شود تنگتر و من!
دست و پائی نزنم خود ز کمندت نرهانم!
سر پر شور مرا نه٬شبی ايدوست بدامان!
تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم!
ساز بشکسته ام و طائر پر بسته نگارا!
عجبی نيست که اينگونه غم افزاست فغانم!
سرو بودم سر زلف تو پيچيد سرم را!
ياد باد آنهمه آزادگی و تاب و توانم!
آن لئيم است که چيزی دهد و باز ستاند!
جان اگر نيز ستانی ز تو من دل نستانم!
گر ببينی تو هم آن چهره به روزم بنشينی!
نيمشب مست چو بر تخت خيالت بنشانم!
که تو را ديد که در حسرت ديدار دگر نيست!
آری آنجا که عيان است چه حاجت به بيانم!
بار ده بار دگر ای شه خوبان که بترسم!
تا قيامت به غم و حسرت ديدار بمانم!
مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی!
من که در دام اسيرم چه بهارم چه خزانم!
گريه از مردم هوشيار خلايق نپسندند!
شده ام مست که تا قطره اشکی بفشانم!
ترسم اندر بر اغيار برم نام عزيزت!
چکنم بی تو چه سازم؟شده ای ورد زبانم!
عماد خراسانی
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:26 PM |
زبان پارسي را پاس بداریم
به دلیل حمله اعراب به ایران و تسخیر ایران و تشکیل حکومت اسلامی و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی به دست فراموشی سپرده شده است .
در زبان عربی چهار حرف:
(پ ، گ ، ژ ، چ )وجود ندارد.
آنها به جای این ۴ حرف، از واژه های :
(ف - ک – ز – ج) بهره میگیرند.
و اما: چون عربها نمیتوانند«پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانیها،
به کتاب ادبیات پارسی می گوییم :
کتاب ادبیات :فارسی
به پیل میگوییم: فیل به پلپل میگوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر میگوییم:
فهلویات باباطاهر
به سپیدرود میگوییم:
سفیدرود
به سپاهان میگوییم:
اصفهان
به پردیس میگوییم:
فردوس
به پلاتون میگوییم:
افلاطون
به تهماسپ میگوییم:
تهماسب
به پارس میگوییم:
فارس
به پساوند میگوییم:
بساوند
به پارسی میگوییم:
فارسی!
به پادافره میگوییم:
مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...
به پاداش هم میگوییم:
جایزه
چون عربها نمیتوانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیها،
به گرگانی میگوییم:
جرجانی
به بزرگمهر میگوییم:
بوذرجمهر
به لشگری میگوییم:
لشکری
به گرچک میگوییم:
قرجک
به گاسپین میگوییم:
قزوین!
به پاسارگاد هم میگوییم:
تخت سلیماننبی!
چون عربها نمیتوانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانیها،
به چمکران میگوییم:
جمکران
به چاچرود میگوییم:
جاجرود
به چزاندن میگوییم:
جزاندن
چون عربها نمیتوانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانیها
به دژ میگوییم:
سد دز
به کژ میگوییم:
کج
به مژ میگوییم:
مج
به کژآئین میگوییم:
کجآئین
به کژدُم میگوییم :
کج دم یا عقرب!
به لاژورد میگوییم:
لاجورد
فردوسی فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران
اما مابه باژ میگوییم:
باج
فردوسی فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ میگوییم:
اسب
به ژوپین میگوییم:
زوبین
و چون در زبان پارسی واژههائی مانند چرکابه، پسآب، گنداب... نداریم، نام این چیزها را گذاشتهایم فاضلآب،
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
به ویرانه میگوییم :
خرابه
به ابریشم میگوییم:
حریر
به یاران میگوییم :
صحابه!
به ناشتا وچاشت بامدادی میگوییم :
صبحانه یا سحری!
به چاشت شامگاهی میگوییم:
عصرانه یا افطار!
به خوراک و خورش میگوییم:
غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی !
به آرامگاه میگوییم:
مقبره
به گور میگوییم:
قبر
به برادر میگوییم:
اخوی
به پدر میگوییم:
ابوی
و اکنون نمیدانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!
هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژهی گرمابه نداریم به آن میگوئیم:
حمام!
چون در پارسی واژههای خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد» میگوئیم:
«تولدت مبارک» .
به خجسته می گوئیم :
میمون
اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم میگوییم:
تولدت میمون و مبارک!!!
چون نمیتوانیم بگوییم:
«دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!
چون نمیتوانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت چون نمیتوانیم بگوئیم
امیدوارم، میگوئیم :
انشاءالله
چون نمیتوانیم بگوئیم آفرین، میگوئیم :
بارکالله
چون نمیتوانیم بگوئیم به نام و یاری ایزد،میگوییم:
ماشاءالله
و چون نمیتوانیم بگوئیم نادارها، بیچیزان، تنُکمایهگان، میگوئیم:
مستضعفان، فقرا، مساکین!
به خانه میگوییم: مسکن و به داروی درد میگوییم:
مسکن
اما ،اگر در نوشتهای به چنین جملهای برسیم میگوییم :
مسکن خیلی گران است و نمیدانیم آیا
«دارو» گران است یا «خانه»؟
به «آرامش »میگوییم تسکین، سکون
به شهر هم میگوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید!
ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:
به جای درازا می گوییم:
طول
به جای پهنا میگوییم:
عرض
به ژرفا میگوییم:
عمق
به بلندا میگوییم:
ارتفاع
به سرنوشت میگوییم:
تقدیر
به سرگذشت میگوییم:
تاریخ
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:29 PM |
فقط برای خنده دوستان؛
باعرض پوزش.
از بچه اصفهانیه می پرسن وقتی می ری سر یخچال چی می خوری؟ می گه: کتک!
اصفهانيه میره سربازی وقتی بر میگرده میبینه داداشش و باباشبا کلی ریش و سبیل وایسادن دم در میزنه زیر گریه میگه تو رو خدا بگین چیشده باباش میگه احمق رفتی سربازی ریش تراشو دیگه چرا بردی
اصفهانیه به مهمونش میگه اگه گرسنه ای مرغ هست! بگم تخم کنه؟
شب عيد فطر همه اصفهانيا بيرون خوابيده بودن ازشون مي پرسنچرا بيرون خوابيدين ميگن واسه اينكه پول فطرمون بيفته گردن شهرداري
اصفهانيه داشته نوار روضه گوش ميداده ميزنه آخر نوار ببينه شام ميدن يا نه
به اصفهانيه ميگن دو دوتا ميگه : ميخاي بخري يا ميخاي بفروشي !
اصفهانیه موز میخوره پوستشو میذاره لای کتاب واسه یادگاری
اصفهانيه آب معدني ميخره به زنش ميگه يه كم آب بهش اضافه كن خيلي غليظه
دو تااصفهانی دراز كشیده بودند یكیشون داشته خمیازه می كشیدهاون یكی میگه داداش تا دهنت بازه لطفا این اصغر ما رو هم صدا بزن
يه اصفهاني يك خوشه انگور را به خانه برد و به زن و فرزندانشهركدام يك دانه داد. بچه ها گفتند: بابا جان چرا يك دانه؟ مرد جواب داد: عزيزانم ! بقيه اش هم همين مزه را مي دهد
اصفهانیه برای بچه اش اسمارتیز می خره، روش می نویسه هر 8 ساعت یکی
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:37 PM |
فلورانس اسکاول شین متولد (۲۴ سپتامبر ۱۸۷۱ - ۱۷ اکتبر ۱۹۴۰) هنرمند ونویسنده آمریکایی بود. او که متعلق به یک خانواده قدیمی فیلادلفیایی بودسالیان بسیار در مقام نقاش و متافیزیسین و خطیب نامی پرآوازه داشت و باخدمت بزرگ شفا بخشیدن هزاران تن از مردمان را در گشودن گرهها و حل مسایل زندگیشان یاری بزرگ بود.
جملات كوتاه فلورانس اسکاول شین
چه خوب است كه انسان بعضی وقتها به تماشای سحر برود تا با همه ی وجود، باور كند كه آفتاب بی گمان خواهد دمید.
قدرت شكست ناپذیر خدا هر مانعی را از سر راه بر می دارد.
خداوند بخشاینده است و انسان، دریافت كننده.
زندگی، بازگشت اندیشه ها، گفتارها و كردارهای ماست كه دیر یا زود به ما باز می گردد.
كسی كه با خدا همراه است، شكست ناپذیر می شود.
اگر به خودتان باور داشته باشید، دیگران نیز شما را باور خواهند داشت.
باور، نیرومندتر از خوش بینی است.
به راستی كه نفرت، بیش از شرابخواری، خانهها را ویران كرده است و بیش از جنگها، جان آدمیان را بر باد داده است
خشم، نفرت، بدخواهی، حسد و کینه ،شادمانی انسان را می گیرد موجب بیماری و شكست و فقر می شود.
انسان با هر دست بدهد، با همان دست می گیرد و همیشه میان داد و ستد، موازنه ای كامل برقرار است.
آدمی باید آنچه را كه در ازای كار خودش به او بازمی گردد، در نهایت لطف بپذیرد؛
بدون چشم داشت دادهای، پس بدون چشم داشت بگیر!
همه ی امور مهم به دست كسانی انجام پذیرفته است كه از آرزوهای بزرگ خود دست نكشیده اند.
تنها كسی كه باید دگرگون شود، خودتان هستید؛ خودتان كه دگرگون شوید، همه ی اوضاع و شرایط پیرامون تان نیز دگرگون می شود.
دشمنان شما همه در درون خودتان هستند.
تنها راهزنی كه دار و ندار آدمی را به تاراج می برد، اندیشه های منفی خود او است.
چه بسیارند مردمانی كه از خود به ستوه آمده اند و آرزو دارند دیگری باشند؛ چنین مردمانی از باور و اتكا به نفس بی بهره اند.
راههای خدا خردمندانه و چاره های او حكیمانه است.
اگر از دشواری های خود بگریزیم، آنها ما را دنبال خواهند كرد.
مردم گمان می كنند كه با فرار از شرایطی ناخوشایند، می توانند از شر آن رهایی یابند؛ بی خبر از اینكه به هر كجا بروند با همان شرایط روبرو خواهند شد.
اگر خطای گذشته را نمی توان جبران كرد، دست كم می توان اثر آن را با مهربانی در حق كسی دیگر از بین برد.
برای شفای تن باید روح را شفا داد.
انسان، تنها می تواند آن باشد كه خود را چنان بیند؛ و تنها می تواند به جایی برسد كه خود را در آنجا ببیند.
نخستین گام برای رسیدن به كامیابی این است كه از آنچه هستید، شادمان باشید.
زندگی، یك جدول واژه های متقاطع است. واژه ی درست، پاسخ مورد نیاز را در دسترس تان قرار می دهد.
خدا به زمان نیاز ندارد و هرگز دیر نمی كند.
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:43 PM |
داستان ایرانی ها در بهشت و جهنم!!!!!!!!!!!!!!!
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟ ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست میکنن. هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' یا 'ب ام و' یا 'تویوتا لکسوز' جائی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقیه میفروشن. چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنین بخت برگشته جهنم میفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت میکنن. یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شیتیلی میگیرن. بقیه حوری ها هم مرتب میگن ما رو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم.
اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمیخوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو و ماسک و موس و . . . به سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه و نفقه میخوان. بعضی از اونها هم رفتن تو کار آرایش بقیه و کاسبی راه انداختن: موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن، تتو میکنن، ناخن میکارن و از این جور قرتی بازیها
هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ایرونی هم بند کردن به حوری ها که الا و بلا بیایید دماغاتونو عمل کنیم، گونه بکاریم، ساکشن کنیم و از این کلک ها . . .
خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیها هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نیست! برو یک زنگی به شیطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی چی!!!
جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغام گیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا مثل اینکه خیلی سرت شلوغه؟
شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! میخوام خودمو بازنشست کنم. شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن!
تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!!
جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
یک عده شون بازار سیاه مواد سوختی بخصوص بنزین راه انداختن.
چند تا پزشک ایرونی در جهنم بیمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبلیغ میکنن و این شدیدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ویزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر میکنن. بلیت جعلی یکطرفه بهشت هم میفروشن.
یک سری شون وکیل شدن و تبلیغ میکنن که میتونن پیش نکیر و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجدید نظر بدن.
چند تاشون که روی زمین مهندس بودن میگن پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ میزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمریکا رو میپرسن چون میخوان مهاجرت کنن.
هر روز هزاران ایرونی زنگ میزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی و اورژانس جهنم رو میخوان.
الان مراجعه داشتم میگفت ما کاغذ نسوز میخواهیم که روزنامه اپوزیسیون بیرون بدیم.
ببخش! من برم، بعدا صحبت میکنیم... چند تا ایرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و یخچال میفروشن... برم یه چماقی بچرخونم.
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:46 PM |
زن در ضربالمثلهای جهان
انگليسی:
زن فقط يک چيز را پنهان نگاه میدارد آنهم چيزی است که نمیداند.
هلندی:
وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی از در و ديوار می ريزد.
استونی:
از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير.
فرانسوی:
آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.
انتخاب زن و تربوز مشکل است.
بدون زن، مرد موجودی خشن و نخراشيده بود.
آلمانی:
کاری را که شيطان از عهده بر نيايد زن انجام میدهد.
وقتی زنی میميرد يک فقته از دنيا کم میشود.
کسی که زن ثروتمند بگيرد آزادی خود را فروخته است.
آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده.
گريه زن، دزدانه خنديدن است.
يونانی:
شرهاي سهگانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.
برای مردم مهم نيست که زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمان خواهد شد.
گرجیها:
اسلحه زن اشک اوست.
ايتاليايی:
اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نيست.
زناشويی را ستايش کن اما زن نگير
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:52 PM |
چپ دستهای معروف دنیا
لئوناردو داوینچی
ناپلئون
ماهاتما گاندی
مدیر شرکتibm
جولیا رابرتز
جان اف کندی
جیم کری
بوش پدر
بوروس ویلیس
آنجلینا جولی
بیل گیتس
انیشتین
چارلی چاپلین
باراک اوباما
|
| behnam5555 |
01-23-2011 07:54 PM |
آیا تاریخ را فاتحان می نویسند؟
در سال 1264 قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند.
اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند.
بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند،امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.
او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماریکه پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند.
شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهربیرون میرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که درهمهی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند
در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت:
ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندترا از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم.
امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.
این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زارشروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند.
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسرامیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد وگفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچهی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت:
خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند
امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم،
دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند ومن از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثرنکوبیدن آبله بمیرند .
|
| behnam5555 |
01-23-2011 08:01 PM |
دانستنی های سینمایی و تلوزیونی
آیا میدانستید : شادمهرعقیلی یکی از نوازندگان رسمی واحد موسیقی سازمان صدا و سیما بود
آیا میدانستید : محمدعلی کشاورز بازیگر توانای سینمای ایران به تنهایی زندگی می کند
آیا میدانستید : فرزند ارشد داود رشیدی به نام فرهاد مدرک علمی پروفسوری دارد
آیا میدانستید : پدر محمد رضا گلزار یک مهندس عالی رتبه ی ساختمان است
آیا میدانستید : سیاوش خیرابی اصالتا آذری بوده و از اهالی منطقه خیراب تبریز به حساب می آید
آیا میدانستید : درنا مدنی یکی از بهترین دستیاران کارگردان در سینما دختر خانم رویا تیموریان است
آیا میدانستید : ورود الناز شاکردوست به دنیای بازیگری کاملا اتفاقی بوده و جایگزین هم دانشکده ای خود شده است
آیا میدانستید : علی لهراسبی زمانی مربی سرود در کانون پرورش فکری کودکان بود
آیا میدانستید : ملیکا زارعی ( خاله شادونه ) مجری برنامه های کودک خواهر مریلا زارعی بازیگر سرشناس سینماست
آیا میدانستید : شهاب حسینی علاقه ی شدیدی به گویندگی رادیو دارد و یکی ازآرزوهای او راه اندازی یک رادیوی خصوصی در منطقه لواسان است
آیا میدانستید : پدر رضا کیانیان عاشق بازیگری بود . اما وقتی آقا رضا برایحضور پدرش در یک فیلم خوب پادرمیانی کرد درست یک هفته مانده به شروع کارپدر ایشان دار فانی را وداع گفت
آیا میدانستید : مهران مدیری یک بیلیارد باز قهار است و تقریبا هیچ کسیحریف او در اسنوکر نمی شود . درست برعکس چیزی که در مرد هزار چهره دیده اید
آیا میدانستید : فاطمه معتمد آریا و حمید جبلی از عروسک گردان های مجموعه ی ماندگار مدرسه موشها بودند
آیا میدانستید : در صحنه تعقیب و گریز خانم افشار و محمد رضا گلزار در فیلمآتش بس زمین خوردن آقای سوپراستار کاملا اتفاقی و طبیعی بوده و دقیقا بههمین دلیل مورد استفاده قرار گرفته است
آیا میدانستید : اتومبیل شهاب حسینی در فیلم سوپراستار (پرادوی سفید ) متعلق به خانم میلانی بوده و ایشان علاقه ی زیادی به این ماشین دارد
آیا میدانستید : احمد پور مخبر برای تست بازیگری پسرش سر کار عطاران رفته بود اما خودش قبول شد ! حالا پسرش مدیر برنامه های اوست
آیا میدانستید : حامد بهداد علاقه شدیدی به مارلون براندو دارد و در تمام پیامک های خصوصی خودش را براندو معرفی می کند
آیا میدانستید : تنها سوپراستار ایرانی که اهمیت چندانی به نوع اتومبیلخودش نمی دهد خانم هدیه تهرانی است و او زمانی یک پراید سفید داشت
آیا میدانستید : مرضیه برومند علاقه زیادی به بازیگری دارد و در چند ساخته ی خوش نقش کوتاهی بازی کرده است
آیا میدانستید : داستان فیلم ارتفاع پست تفاوت های بسیار زیادی با داستانواقعی آن دارد و برخی از پرسنل امنیت پرواز از این بابت گلایه دارند
آیا میدانستید : دیالوگ ماندگار – همه ی عمر دیر رسیدیم – در فیلم سوته دلان پیشنهاد جمشید مشایخی به مرحوم علی حاتمی بوده است
آیا میدانستید : تمام صحنه های اکشن سریال معروف خواب و بیدار را رویا نونهالی خودش بازی کرده و هیچ بدل کاری در کار نبوده است
آیا میدانستید : سعید پیردوست و مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان در دورانمدرسه پشت یک نیمکت می نشستند و هنوز هم رفقای درجه یک هم هستند
آیا میدانستید : تهمینه میلانی و سیروس مقدم هردو دستیاران ویژه مسعود کیمیایی در دهه ی شصت بودند
آیا میدانستید : شهاب حسینی به همراه نادر سلیمانی و سعید آقاخانی و … یک گروهتئاتر طنز داشتند که بارها در شهرستانها برنامه اجرا کرده بودند
آیا میدانستید : مهران مدیری در سالهای دور به اتفاق دوستانش در جبهه جنگ برای تقویت روحی رزمنده ها نمایش طنز اجرا می کرد
آیا میدانستید : کویتی پور پس از انتشار موفق اولین آلبوم غریبانه تبدیل به جدی ترین دشمن مجید رضازاده سازنده ی همان آلبوم شد
آیا میدانستید : بهنوش بختیاری زمانی که منشی صحنه فیلم مهرجویی بود هرگز تصور نمی کرد که روزی بازیگر شاخص طنز خواهد شد
آیا میدانستید : مهران مدیری کار سخت گرداندن عروسک ربات در فیلم دیگه جه خبر را بر عهده داشت
آیا میدانستید : مدیر برنامه های مهتاب کرامتی خواهر یک بازیگر معروف دیگر به نام سپیده اعلایی است
آیا میدانستید : مرحوم ناصر عبداللهی اولین بار توسط اقبال واحدی کشف و در برنامه سفرنامه صبا به مردم معرفی شد
|
| behnam5555 |
01-23-2011 08:06 PM |
خواص کشمش
انگور خشک شده که همه به نام کشمش مي شناسند، قرن ها پيش به وجود آمده است... کشمش در ايران و مصر در 2000 سال قبل از ميلاد، توليد شده بود.
1- کشمش، ميوه خشک مغذي است و مانند ديگر خشکبارها در تمام سال يافت مي شود. يک غذاي پر انرژي، کم چرب و کم سديم مي باشد. بنابراين براي افرادي که رژيم هاي کم سديم را بايد رعايت کنند، خوردن کشمش بسيار مفيد مي باشد.
2- کشمش داراي خاصيت آنتي اکسيداني مي باشد و از تخريب سلولي جلوگيري مي کند.
3- کشمش براي سلامت استخوان ها و جلوگيري از پوکي استخوان نقش مهمي را بر عهده دارد، به همين دليل مصرف آن براي زنان قبل از يائسگي بسيار مفيد است..
4- منبع خوب ويتامين d و هورمون استروژن مي باشد.
5- کشمش باوجودي که شيرين و چسبناک مي باشد، بر دندان اثر مخربي ندارد و باعث خرابي دندان نمي شود، حتي مي توان گفت اين ميوه خشک از فساد دندان جلوگيري مي کند... کشمش براي سلامت دندان و لثه بسيار مفيد مي باشد.
6- کشمش منبع خوب ويتامين ها و عناصر مغذي بدن مي باشد. عناصر و ويتامين هايي همچون آهن، پتاسيم، کلسيم و ويتامين b در کشمش موجود است.
7- کشمش محتوي مقدار زيادي آهن مي باشد... 600 گرم کشمش، 90 درصد آهن مورد نياز روزانه بدن را تأمين مي کند. 100 گرم کشمش در حدود 88/1ميلي گرم آهن دارد، در حاليکه 100 گرم گوشت گاو بين 4-2 ميلي گرم آهن دارد.
8- کشمش، منبع خوب فيبر، آنتي اکسيدان و همچنين منبع خوب انرژي مي باشد.
9- فيبر باعث جلوگيري از سرطان کولون، کمک در جلوگيري از رشد غير معمول سلول ها، بيماري ها و همچنين کنترل قند خون را مي شود.
10- کشمش را به گوشت اضافه کنيد تا مقدار چربي غذا را کم کند و مقدار فيبر و آهن را افزايش و مقدار سديم را کاهش دهد.
11- آنتي اکسيدان از پيري و بيماري هاي حاصله از آن مي کاهد.
12- کشمش از سرطان جلوگيري مي کند.
13- کشمش ميزان ldl يا کلسترول بد را در خون کم مي کند و باعث کاهش بيماري قلبي مي گردد.
14- اگر به مدت 4 هفته هر روز کشمش مصرف کنيد، آنتي اکسيدان در خون افزايش و کلسترول بد( ldl) کاهش مي يابد.
15- کشمش موجب کاهش استرس مي گردد.
16- اين ميوه خشک باعث عملکرد صحيح رگ هاي بدن مي شود.
17- کشمش براي درمان بي نظمي معده و يبوست مصرف مي شود. براي جلوگيري از اين ناخوشي ها مي توانيد، 6-5 عدد کشمش را خيس کنيد و بعد از چند ساعت، آب آن را بنوشيد...
18- تحقيقات نشان داده است که ورزشکاراني که قبل و در حين ورزش، حدود يک فنجان کشمش مصرف مي کنند، بهتر از بقيه سلول هاي بدن را از آسيب حفظ مي کنند.
19- کشمش به علت داشتن قند فروکتوز، داراي خاصيت مصرف سريع انرژي و کاهش وزن نيز مي باشد.
20- کشمش مانند هويج، براي سلامتي چشم نيز خوب است..
21- کشمش باعث تقويت اعصاب مي شود.
22- کشمش، سستي و رخوت را از بدن دور مي کند.
23- با خوردن کشمش، غضب را از خود دور کنيد..
24- کشمش موجب از بين رفتن آب اضافي بدن مي گردد.
25- کشمش، دهان را خوشبو مي کند.
26- کشمش، اسپاسم يا گرفتگي عضلاني را کم مي کند.
پس از همين حالا، کشمش را به ماست يا سالاد خود اضافه کنيد و از خوردن آن لذت بريد.
|
| behnam5555 |
01-23-2011 08:13 PM |
عشاق ماندگار
اوتللو و دزد مونا
(( عشاق درام ویلیام شکسپیر ))
امیر ارسلان و فرخ لقا
(( عشاق افسانه های فولکوریک ایران))
بهرام و گل اندام
((عشاق قدیمی افسانه های فولکوریک ایران))
بیژن و منیژه
(( عشاق شاهنامه فردوسی))
پل ویرژینی
(( عشاق رمان تاریخی برناردن دو سن پیر))
خسرو و شیرین
(( در داستانی از نظامی گنجوی))
رومئو و ژولیت
(( عشاق درام شکسپیر))
رابعه و بکتاش
(( از افسانه های اعراب است که بزبان فارسی نیز در آمده است))
زال و رودابه
(( از شاهنامه فردوسی))
زهره و منو چهر
(( از دیوان ایرج میر زا))
سلامان و آبسال
(( از جامی))
سلیمان و ملکه سبا
(( از افسانه های تورات))
سامسون و دلیله
(( از افسانه های تورات))
شیرین و خسرو
(( از امیر خسرو دهلوی))
فرهاد و شیرین
(( از وحشی بافقی))
کلئو پاترا و ژولیوس سزار و آنتوان
(( داستان عشق کلئو پاترا ملکه مصر به دو سردار و قیصر روم))
لیلی و مجنون
((اصلش عربی بوده ولی در اشعار شعرای فارسی منجمله نظامی وجامی و مکتبی شیرازی نیز آمده است))
نور جهان ( ایرانی) و جهانگیر ( هندی)
وامق و عذرا
(( در داستانی از عنصری))
ویس و رامین
(( از فخرالدین اسعد گرگانی))
همای و همایون
(( از خواجوی کرمانی))
یوسف و زلیخا
(( از جامی و آذر بیگدلی))
|
| behnam5555 |
01-25-2011 10:07 PM |
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
(گزیده غزلی از مولانا)
|
| behnam5555 |
01-25-2011 10:15 PM |
طنز مشروطه
سيد اشرف الدين قزوينی، نسيم شمال
سيداشرف الدين قزوينی، بی شک از مهم ترين شاعران طنزسرای دوران مشروطيت است. اشعار او زبان به زبان می چرخيد. در قزوين به دنيا آمد. در جوانی به کربلا و نجف رفت و پس از پنج سال به ايران مراجعت کرد.
او مدتی در قزوين بود و در ۲۲ سالگی به تبريز رفت. در تبريز چند سالی درس خواندو آنگاه برای زندگی به رشت رفت. و نه ماه پيش از بمباران مجلس روزنامه ادبی و فکاهی « نسيم شمال» را داير کرد. سيداشرف الدين محبوب ترين و معروف ترين شاعر ملی عهدانقلاب مشروطه است.
سعيد نفيسی در موردش گفت: « هر روز و هر شب شعر می گفت و اشعارش را هر هفته چاپ می کرد و به دست مردم می داد..... وقتی روزنامه فروشان نام روزنامه اش را فرياد میکردند، براستی مردم هجوم می آوردند. ... زن و مرد، پير و جوان، کودک و برنا، بیسواد و باسواد اين روزنامه را دست به دست می گرداندند. در قهوه خانه ها، درسرگذرها، در جاهايی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند ومردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش می دادند...» ...... نام روزنامه آنقدر معروف بود که مردم او را نسيم شمال صدا می کردند....
روزی که موقع انتشار آن می رسيد، دسته دسته کودکان ده دوازده ساله که موزعان اوبودند، در همان چاپخانه گرد می آمدند و هر کدام دسته ای بزرگ می شمردند و از او میگرفتند و زير بغل می گذاشتند. اين کودکان راستی مغرور بودند که فروشنده نسيم شمال هستند..... يقين داشته باشيد که اجر او در آزادی ايران کمتر از اجر ستارخان، پهلوان بزرگ نبود.... از هيچ کس بد نمی گفت، اما همه را مسخره می کرد و چه خوب می کرد!»
شعر «تازيانه» و «فعله» از معروف ترين و زيباترين آثار سيد اشرف الدين هستند. هردو شعر با زبانی ساده به وضع کشور و ملت می پردازند. اشعار ديگری مانند « صبرکن آرام جانم صبر کن» يا « وفات يک دختر فقير از شدت سرما» نيز از اشعار مطرح نسيم شمال بود که در زمان انتشار روزنامه اش مورد توجه مردم قرار گرفته بود.
تازيانه
دست مزن! چشم، ببستم دو دست
راه مرو! چشم، دو پايم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن
نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هيچ نفهم! اين سخن عنوان مکن
خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم
ليک محال است که من خر شوم
چند روی همچو خران زير بار؟
سر زفضای بشريت برآر
فعله
ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز؟
بيچاره، چرا ميرزا قشمشم شدی امروز؟
درمجلس اعيان به خدا راه نداری
زيرا که زر و سيم به همراه نداری
در سينه بی کينه بجز آه نداری
چون پير نود ساله چرا خم شدی امروز؟
بيچاره چرا ميرزا قشمشم شدی امروز؟
هرگز نکند فعله به ارباب مساوات
هرگز نشود صاحب املاک دموکرات
بی پول تقلا مزن، ای بلهوس لات
زيرا که تو در فقر مسلم شدی امروز
بيچاره چرا ميرزا قشمشم شدی مروز...
|
| behnam5555 |
01-25-2011 10:17 PM |
خودی مولانا جلاالدین رومی در رسالهی «فیه ما فیه» چنین می گوید: « یکی به سید برهان الدین محقق گفت مدح تو از فلان کس شنیدم. گفت:« تا ببینم که آن فلان! چه کس است او را آن مرتبه است که مرا بشناسد و مدح من کند؟ اگر او مرا به سخن شناخته است پس مرا نشناخته باشد چه سخن و حرف و صوت و لب و دهان نماند و این همه عَرَض است، و اگر به فعل شناخته باشد همچنین، ولی اگر به ذات شناخته آنگه دانم که او مدح من تواند کردن و آن مدح از آنِ من باشد و الّا خطاست.» همچنین است که « پادشاهی پسری را به رمل آموختن داد و بسیار سعی کرد تا نیکو بدانست. پس پادشاه روزی انگشتری در دست گرفت و گفت: ای پسر بگو تا چه دارم در دست؟ پسر گفت: گرد است و کانی است و سوراخی در میان دارد. پادشاه گفت: نشانها راست دادی حکم کن که چنین چیز، چه باشد؟ پسر بعد از فکر بسیار گفت: آسیا سنگی باشد! پادشاه گفت: آخر چندین نشانههای دقیق که عقول در آن حیران می شوند دادی از قوّت تحصیل و دانش، اینقدر عقل نداشتی که آسیا در مشت نگنجد و در دست نتوان گرفت؟!» همچنین علمای زمان، در علم موی می شکافند و چیزهایی که به ایشان تعلق ندارند می گویند و نیکو می دانند و آنچه مهم است و به ایشان نزدیکتر از همه است و آن خودی او است نمی دانند! یعنی خود را نمی شناسند که پاکند یا ناپاک! که من عرف نفسه فقد عرف ربه. همهی چیزها را بحِل یا به حُرمت حکم کنند که این جایز است و آن ناجایز، این حلال است و آن حرام و خود را ندانند که چیستند! »
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:37 PM |
تفاوت مردم و روشنفکران
يکی از مهمترين مکاتبی که در جامعه شناسی معاصر مطرح شده مکتب روش شناسی مردمنگارانه (Ethnomethodology) است .گارفينگل بعنوان کسی که مبدع لغت اتنومتدولوژی است هدف از اين مکتب را توصيف و تحقيق روشهايی می داند که مردم در حيات اجتماعی خودشان بکار می برند .
مکتب روش شناسی مردمنگارانه اصولا با تعاريف کلی وعام مکاتب سنتی جامعه شناسی مخالفت تام دارد ، بنظر اين مکتب و ظيفه جامعه شناسی بررسی فعاليتهای روزمره اعضای جامعه و تجزيه و تحليل آنهاست . هدف اصلی همانا دستيابی به معنای دنيای واقعی افراد است و تکيه اصلی بر اينست که چگونه افراد در عمل ، روابط معناداری با يکديگر برقرار می کنند و به اين ارتباط شکل می دهند .
يکی از ره يافتهای روش شناسی مردمنگارانه در باره تفاوت انسان معمولی و روشنفکر است که اين تفاوت را در سه ويژگی بيان می کند :
1. درگير و خودمانی بودن با موضوعات : انسانهای معمولی (مردم ) با موضوعات مختلف در گير نيستند و بعبارتی خود را از دغدغه های پردردسر انديشه و عمل در باره موضوعات گوناگون کنار کشيده و به ظواهری از امور و شعارها و بودن در سطح قناعت می کنند ، همچنين نوعی بيگانگی با موضوعات بيرونی در آنها وجود دارد در حاليکه روشنفکران در گير و خودمانی با موضوعات هستند . روشنفکر با حلاجی عقلانی و منطقی موضوعات و آشنا شدن با پديده های اجتماعی و شناخت موانع و راه حل ها با موضوعات درگير شده و دائما در صدد توصيف و تبيين امور است و باصطلاح با موضوعات خودمانی می شود که اين خود باعث نوعی بينش و آگاهی و نيازمندی به عمل در او می گردد ولی انسان معمولی ابدا در اين حد و حدود ظاهر نمی گردد .
2. عنصر زمانی : انسان معمولی گمان می کند که موضوعات ، پديده ها وحوادث فقط در يک مقطع زمانی خاص جريان داشته و نظراتش را در يک محدوده زمانی خاص مشاهده می کند در حاليکه روشنفکر موضوعات را در مقاطع زمانی گذشته ، حال و آينده مورد ملاحظه قرار داده و در صدد کشف قوانين حاکم بر آنست تا بتواند به پيش بينی قابل قبولی دست يابد ، بعبارتی نظريات روشنفکر بی زمان است .
3. درونی يا بيرونی بودن : انسان معمولی زندگی اجتماعی را از درون مشاهده می کند و بر اين گمان است که حيات اجتماعی تا حدی تحت کنترل اوست در حاليکه روشنفکر زندگی اجتماعی را از خارج نظارت می کند و در صدد کشف روابط و ساختارهای بنيادينی است که بر حيات اجتماعی مسط بوده و آن را به جهات خاصی هدايت می کند .
افاضات : در هر جامعه ای ما با اين دو گروه از انسانها روبرو هستيم . افراد معدودی صاحب درد که رنجشان ناشی از فهم و درک موضوعات مربوط به حيات فردی و اجتماعی انسانهاست و افراد زيادی که فقط در فکر خودشان هستند و کاری به کار اين امورات ندارند . روشنفکر کسی است که بفکر انسان و حيات انسانی است و برای اين امر می انديشد ، چاره انديشی می کند و می سوزد و رنج می کشد .
ساحل افتاده گفت گر چه بسی زيستم
هيچ نه معلوم شد آه که من کــــيستم
موج ز خود رفته ای نيز خراميد و گــفت
هستم اگر می روم گر نروم نـــــيستم ...
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:41 PM |
انتخاب درست
جمله معروفی از ژان پل سارتر نقل شده است که :
« به عقيده من اگر کودکی فلج مادر زاد به دنيا بيايد و قهرمان دو نشود ، ناشی از انتخاب خود اوست » .
انتخابهای ما در زندگی فردی و اجتماعی خودمان ، تاثير اصلی و بنيادين دارند . بسياری از اشخاص هستند که دارای سعی و تلاش بسزا و همت فراوانی در انجام تصميماتی که اتخاذ می کنند ، هستند اما ممکن است اين همت و تلاش در راه انتخاب نابجايی مصرف و تباه گردد . همت والا و تلاش فراوان با انتخابی نادرست بغير از ضرر و پشيمانی بسيار چيزی عايد ما نخواهد کرد در حاليکه انتخابی درست اگر چه با همت و تلاش کمتری همراه شود حداقل در حد و اندازه خود ، سود آور خواهد بود . حال اگر همين انتخاب درست با همت و تلاش فراوان قرين شود در نتيجه بهروزی را به ارمغان خواهد آورد . انتخاب راه و مسير درست اولين شرط بهروزی انسان است .
افاضات : يک انتخاب بد يا نادرست ممکن است تمام همت ، اميد و تلاش مارا به ياس و نااميدی بدل کند . می دانیم که نتوانسته ایم در سراسر زندگيمان همواره انتخابهای درست داشته باشیم و شايد چنين توقعی نيز از يک انسان ، امری محال باشد ؛ اما هميشه سعی کرده ایم گاهگاهی مکثی داشته و اين سوال را از خود داشته باشیم که آيا راه ، کار ، مسير ، موضوع و يا هر چيز ديگری را که برگزيده ایم درست يا نادرست است ؟
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:44 PM |
جبران خليل جبران در کتاب « پيامبر» و در فصل جنايت و مکافات می گويد :
« و هنگامی که يکی از شما فرو می افتد ، او قربانی آن کسی می شود که پشت سر اوست و هشداری است که به او از وجود سنگهای لغزنده می دهد . او همچنين قربانی کسی می شود که پيش از او با گامهای چابک و استوار راه سپرده اما ، آن سنگ لغزنده را از جای خود بدر نبرده است » .
چقدر اين قطعه پر معناست .. جبران می گويد هميشه آنانی که در مسيری سقوط کرده اند يقه دو دسته را می توانند بگيرند :
اول آنانی که با توجه به توانائی ها و شرايط ويژه شان (مثل اصل و نسب ، سرمايه های مادی و معنوی ، استعداد و...) آن مسير را براحتی و بسرعت طی کرده اند بدون اينکه آن مسير را برای ناتوانان صاف و هموار کنند يا حتی بفکر آنها باشند .
دوم آنانی که پشت سر سقوط کردگان در حال آمدن هستند و از سقوط آنان درس عبرت گرفته ، لغزشگاهها را می شناسند و احتياط بيشتری می کنند .
بعبارتی فرد ی که سقوط می کند از گذشتگانی حکايت می کند که راهها را با خود خواهی و بدون مسئوليت پذيری طی کرده اند و از آيندگانی می گويد که راهها را باز شناخته و با مشکلات و خطرات آشنا می شوند .
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:49 PM |
در ميان ديوان حافظ اين غزل را بعنوان سلطان اشعار او باید شناخت :
زان يار دلنوازم شکريــست با شکايــــــت
گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت
بی مزد بود و منت ، هر خدمتی که کردم
يا رب مباد کس را ، مخــدوم بی عنايــت
رندان تشنه لب را ، آبی نمی دهد کس
گوئی ولی شناسان رفتند از اين ولايـت
در زلف چون کمندش ، ای دل مپيچ کانجا
سرها بريده بينی ، بی جـرم و بی جنايت
چشمت به غمزه ما را ، خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد ، خونـــــــريز را حمايـــــــــــــــــــــت
در اين شب سياهم ، گم گشت راه مقـصود
از گوشه ای برون آی ، ای کوکب هدايـــــــت
از هر طرف که رفتم ، جز وحشتم نيفزود
زينهار زين بيابان ، وين راه بی نهايـــــت
ای آفتاب خوبان ، می جوشد اندرونـــم
یکساعتم بگنجان ، در سايـــه عنايـــت
اين راه را نهايت ، صورت کجا تــوان بـست
کش صد هزار منزل ، بيش است در بدايت
هر چند بردی آبرويم ، روی از درت نتابـم
جور از حبيب خوشتر ، کز مدعی رعايـت
عشقت رسد بفرياد ، ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی ، در چارده روايــــــــــــت
حال و هوای حافظ پس از قرنها هنوز در جان و دل ما تازه می شود و اين خود از عجايب است . شرح های زيادی در مورد زندگی حافظ وشعرهايش خوانده ایم ولی هميشه خواندن متن شعرهايش برايمان جلوه ديگری دارد . هر وقت که حالی می آيد به سوی حافظ می رویم و او با ما نجوا می کند .
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:52 PM |
هنر ياد دادن و ياد گرفتن
استاد کنفوسيوس گفت : « من يکبار در تمام روز چيزی نخوردم و درتمام شب نخوابيدم تا بتوانم مساله ای را خود حل کنم ، اما نتيجه نبخشيد . از اينرو فهميدم که بهتر اينست که آنچه را نمی دانم بپرسم » .
استاد کنفوسيوس گفت : « من به کسی که در مورد پيش آمدها فکر نمی کند و از خود نمی پرسد که من در چنين وضع و چنان حالی ، چه بايد بکنم ؟ نمی توانم کمک و ياری کنم ».
استاد کنفوسيوس گفت : « در روزگار گذشته مردم تحصيل علم می کردند برای اينکه خود را به درجه کمال برسانند . امروز علم را برای اين فرا می گيرند که ديگران را مجذوب کنند » .
استاد کنفوسيوس گفت : « من در پانزده سالگی خود را در آغوش آموختن انداختم . در سی سالگی يک نقطه نظر ثابت برای زندگی بدست آوردم . از چهل سالگی ديگر دچار اشتباه و خطا نشدم . در پنجاه سالگی احکام آسمانی را شناختم . در شصت سالگی آن احکام را به گوش جان شنيدم و در هفتاد سالگی توانستن دستور قلب خود را بجا بياورم ، زيرا آنچه من برای خود آرزو می کردم ديگر از حدود راستی و نيکی تجاوز نمی نمود » .
استاد کنفوسيوس گفت : « فرزندان من باور نکنيد که من اسراری می دانم که آنها را به شما نمی آموزم . من هيچ سر پنهانی ندارم . تمام صفحات زندگی ظاهری و باطنی يعنی افکار و احساسات من در پيش ديدگان شما گسترده است .
استاد کنفوسيوس گفت : « برای من گواراتر و بهتر می شد اگر من احتياج به سخن گفتن نمی داشتم ! » . تزه کونگ پرسيد : « اگر استاد با ما سخن نمی گفت ، ما از او چه می توانستيم نقل بکنيم ؟ » . استاد کنفوسيوس جواب داد : « آسمان سخن نمی گويد و با اينهمه چهار فصل سال راه خود را می پيمايند و صدها موجود برحسب طبيعت خود زندگی می کنند ؛ آری آسمان سخن نمی گويد » .
نکته نقل شده از کتاب « مکالمات » است .کتاب « مکالمات » يکی از معروفترين اثرهايی است که چند سال پس از مرگ استاد کنفوسيوس از طرف پيروان وی تاليف شده و شامل جوابهايی است که استاد کنفوسيوس به پرسشهای پيروان خود داده است .
مولف کتاب « دگرس هايم » و مترجم آن دکتر حسين کاظم زاده ايرانشهر می باشد .
|
| behnam5555 |
01-26-2011 06:56 PM |
مناجات خواجه عبدالله انصاری
الهی چون همه آن کنی که خود می خواهی پس از اين بنده مفلس چه می خواهی ؟
الهی آفريدی رايگان ، روزی دادی رايگان ، بيامرز رايگان که تو خدايی نه بازرگان !
الهی روزگاری ترا می جستم و خود را می يافتم ، اکنون خود را می جويم ترا می يابم .
الهی ابوجهل از کعبه می آيد و ابراهيم از بتخانه ، کار به عنايت بود باقی بهانه .
الهی همه از تو ترسند و عبدالله از خود ، زيرا که از تو همه نيک آيد و از وی همه بد .
الهی عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم !
|
| behnam5555 |
01-26-2011 07:02 PM |
پرورش ناگفتنی
مردی عاقل ، سوار براسب از چمنزاری می گذشت . ناگهان مردی را زير سايه درختی در حال خواب مشاهده کرد و ديد که ماری در حال خزيدن به داخل دهان اوست . مرد با شتاب به فرد خفته نزديک شد . ولی ديگر کار از کار گذشته بود .
عاقلی بر اسب ، می آمد سوار
در دهان خفته ای ، می رفت مار
آن سوار ، آن را بديد و می شتافت
تا رماند مار را ، فرصت نيافت
سوار چون فرد عاقلی بود اول چند کشيده جانانه بر فرد خوابيده زد . خوابيده با تعجب بيدارشد که چرا اين کشيده ها را خورده ولی تا به خودش بجنبد با ضربات پياپی سوار روبرو شد که با تحکم و زور او را به زير يک درخت سيبی کشانيد که در زير آن سيب های پوسيده بسياری ريخته شده بود . سوار گفت که ازين سيب های پوسيده بخور وگرنه بيشتر تنبيه می شوی ! و مرد ناچارا چندان خورد که ديگر معده اش تاب و توان نداشت و سيب های پوسيده از دهانش بيرون می ريخت .
سيب چندان مرد را ، در خورد داد
کز دهانش ، باز بيرون می فتاد
مرد بدبخت دائم نفرين می کرد که : « ای مرد سوار ، تو از وضعت پيداست که آدم با شخصيتی هستی ، من بتو چه کردم که اينطور بلا بر سرم می آوری ، اقلا يکباره تيغ بردار و هلاکم کن ! خدايا ، تو خودت اين مرد را هلاک کن و مکافاتش را بده » و ازين حرفها ...که سوار کار گفت : « الان وقتش رسيده که در اين صحرا بدوی تا نفست در بيايد ! »
هر زمان می گفت او ، نفرين نو
اوش می زد ، کاندرين صحرا بدو
مرد می دويد و سوار کار هم سوار بر اسب با تازيانه او را وادار به دويدن بيشتر می کرد .مرد بدبخت چندين بار افتاد و بلند شد و در صحرای پر از خار هزاران زخم ديد ولی چاره ای نداشت ، چون ايستادن با چوب خوردن يکی بود . مرد آنقدر دويد تا از نفس افتاد ، در اين هنگام حالت قی بر او غالب شد و در نتيجه هر چه که خورده بود همراه با آن مار از معده اش بيرون زد . مرد چون آن مار را ديد همه ماجرا را فهميد و به سوار کار عاقل سجده نمود .
چون بديد از خود ، برون آن مار را
سجده آورد ، آن نکو کردار را
مرد از تمام نفرين هايی که کرده بود معذرت خواست ولی يک راز را بعنوان سوال مطرح کرد که : « ای سوار عاقل ، چرا تو از اول ماجرا را برای من نقل نکردی که من بدانم قضيه چيست تا خودم با کمال ميل با تو همکاری بکنم و اينقدر هم به تو توهين نمی شد ؟ »
شمه ای زين حال ، اگر دانستمی
گفتن بيهوده ، کی تانستمی
ليک خامش کرده ، می آشفتی
خامشانه ، بر سرم می کوفتی
مرد عاقل پاسخ داد : « اگر من می گفتم که مار، در معده تو است تو خودت سکته می کردی و ترس قاتل جانت می شد و ديگر تاب و توانی برای اينهمه تلاش و کوشش نداشتی ، پس من ناچار به پرورش ناگفتنی تو بودم . »
گفت اگر من گفتمی ، رمزی از آن
زهره تو آب گشتی ، آنزمان
گر ترا من گفتمی ، اوصاف مار
ترس از جانت ، بر آوردی دمار
اين حکايتی است که از سوی مولانا در دفتر دوم مثنوی معنوی (1945-1890) نقل شده است . از اين داستان ياد گرفتیم که هميشه در مقابل « پيران دانا » صبور باشیم . امکان ندارد آنان بی دليل دستوری بدهند .
نه ! نه ! نگوئيد امروزه قصه « پيران راهنما » ديگر بسر آمده است . بله ، بله ، بايد گشت و « پير » را يافت ،
|
| اکنون ساعت 03:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)