![]() |
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است |
هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل بدیگری پرداخت |
تشنه بادیه راهم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری |
يك بحر...سرشك بودم و عمري ..سوز
افسرده و پير مي شدم روز بروز با خيل گرسنگان چو هم رزم شدم سوزم :همه ساز گشت و شامم همه روز |
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست |
تن من لاشه فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن حقیقت کرد مجبورم |
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرا نوس ابروی مشکین مثال تو |
ولیکن نباید که تنها خوری
ز سعدی درمنده یاد آوری |
یادم اید روز باران
کردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم |
می فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
بر در میکده می کن گذری بهتر از این |
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه |
همچون حباب دیده به روی قدح کشای
وین خانه را قیاس اساس از حباب کن |
نیک باشی و بدت گوید خلق
به که بد باشی و نیکت بینند |
نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم |
مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید |
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم |
خب حالا مثلا تنکس نزنی چی میشه؟؟؟ من فکر کردم میخای جایزه بدی ;)
مرا میبینی و هر دم ز یادت میکنی دردم تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم |
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابـسـتـن از آن به،که ببندی و نیـایی |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی اهزان شود روزی گلستان غم مخور |
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم |
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا |
از نامه سیاده نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو |
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بُـوَد |
تو خود از کدام شهری که زدوستان نپرسی
مگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباشد |
دوش گفتم ساقیش را هوش دار
ساقیش گفتا مرا بیهوش باد |
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت |
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگتر گردد کمند |
در ستایش ها شمس الدین نباشم مفتنن
تا تو گویی کاین غرض نفی منست از لا و لن |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک |
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوه ای زان لب شیرین شکر بار بیار |
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش در این باب میزدم |
ماهِ رخسار فروزنده ات ای مایۀ عیش
بی نیـازم بخدا از خور و از مـاه نمود |
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد |
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ |
چرا قصد سفر كرد او ز پيشم
چرا من از دهانش گفت بيشم چه ديد از من كه وقت رفتنش گفت اسير دست رؤياهاي خويشم |
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم |
اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)