پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

Omid7 02-08-2010 11:52 AM

هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است

abadani 02-08-2010 11:52 AM

هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل بدیگری پرداخت

رزیتا 02-08-2010 12:01 PM

تشنه بادیه راهم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری

Omid7 02-08-2010 12:05 PM

يك بحر...سرشك بودم و عمري ..سوز
افسرده و پير مي شدم روز بروز
با خيل گرسنگان چو هم رزم شدم
سوزم :همه ساز گشت و شامم همه روز

رزیتا 02-08-2010 01:44 PM

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست

amir ahmadi 02-08-2010 01:59 PM

تن من لاشه فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن حقیقت کرد مجبورم

رزیتا 02-08-2010 02:45 PM

مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرا نوس ابروی مشکین مثال تو

abadani 02-08-2010 02:47 PM

ولیکن نباید که تنها خوری
ز سعدی درمنده یاد آوری

raha_10 02-08-2010 02:49 PM

یادم اید روز باران
کردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم

رزیتا 02-08-2010 02:51 PM

می فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
بر در میکده می کن گذری بهتر از این

abadani 02-08-2010 02:53 PM

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

رزیتا 02-08-2010 02:58 PM

همچون حباب دیده به روی قدح کشای
وین خانه را قیاس اساس از حباب کن

abadani 02-08-2010 03:06 PM

نیک باشی و بدت گوید خلق
به که بد باشی و نیکت بینند

رزیتا 02-08-2010 03:07 PM

نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم

abadani 02-08-2010 03:10 PM

مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید

رزیتا 02-08-2010 03:17 PM

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

Omid7 02-08-2010 03:26 PM

خب حالا مثلا تنکس نزنی چی میشه؟؟؟ من فکر کردم میخای جایزه بدی ;)


مرا میبینی و هر دم ز یادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم

رزیتا 02-08-2010 03:30 PM

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم

Omid7 02-08-2010 03:36 PM

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابـسـتـن از آن به،که ببندی و نیـایی

fada 02-08-2010 04:09 PM

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی اهزان شود روزی گلستان غم مخور

رزیتا 02-08-2010 04:30 PM

روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم

ساقي 02-08-2010 04:38 PM

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا

رزیتا 02-08-2010 04:48 PM

از نامه سیاده نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم

فرانک 02-08-2010 09:21 PM

مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو

مجتب 02-08-2010 09:57 PM

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد

چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

deltang 02-08-2010 09:58 PM

تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من

هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بُـوَد

abadani 02-08-2010 10:04 PM

تو خود از کدام شهری که زدوستان نپرسی
مگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباشد

deltang 02-08-2010 10:07 PM

دوش گفتم ساقیش را هوش دار

ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد

abadani 02-08-2010 10:09 PM

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

مجتب 02-08-2010 10:15 PM

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

deltang 02-08-2010 10:24 PM

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن تنگتر گردد کمند

Setare 02-08-2010 10:37 PM

در ستایش ها شمس الدین نباشم مفتنن
تا تو گویی کاین غرض نفی منست از لا و لن

مجتب 02-08-2010 10:53 PM

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش

زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

رزیتا 02-08-2010 11:48 PM

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوه ای زان لب شیرین شکر بار بیار

مجتب 02-08-2010 11:57 PM

روی نگار در نظرم جلوه می​نمود

وز دور بوسه بر رخ مهتاب می​زدم

چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ

فالی به چشم و گوش در این باب می​زدم

Omid7 02-09-2010 09:22 AM

ماهِ رخسار فروزنده ات ای مایۀ عیش
بی نیـازم بخدا از خور و از مـاه نمود

فرانک 02-09-2010 01:54 PM

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد

deltang 02-09-2010 03:25 PM

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

Omid7 02-09-2010 05:11 PM

چرا قصد سفر كرد او ز پيشم
چرا من از دهانش گفت بيشم
چه ديد از من كه وقت رفتنش گفت
اسير دست رؤياهاي خويشم

مجتب 02-09-2010 06:17 PM

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

محتسب داند که من این کارها کمتر کنم


اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)