![]() |
گفتگو با اولین بانوی خلبان ایرانی
گفت و گو با اولین بانوی خلبان ایران
شنیدن حضور یك زن در حرفه خلبانی شاید باور كردنی به نظر نیاید، به ویژه آنكه بشنوید این زن، خلبان یك جت تیزپرواز از نوع جت فالكن (jet falcen)(1) هم هست. البته متعجب تر می شوید وقتی بشنوید این بانو، مسوولیت پرواز(Flight Check)– بازرسی كلیه دستگاه های ناوبری فرودگاه های مختلف كشور – را هم بر عهده دارد. من از زمان كودكی به این كار علاقه داشتم. برای من فرقی نداشت كه حتماً خلبان بشوم یا چترباز و … به هر چیزی كه به هوا و فضا مربوط می شد، علاقه نشان می دادم و به این موضوعات زیاد فكر می كردم. همان طور كه گفتم، مدام به كاری می اندیشیدم كه در آسمان باشد، ولی زیاد به ریز ماجرا پایبند نبودم. شاید هم فكرم نمی رسد كه واقعاً باید به چه فكر كنم و یا خواسته ام در آینده چیست؟ اصولااین علاقه از بچگی در ذهنم بود. نه، دلیل دیگری هم داشت، همیشه دوست داشتم شغلی ماورای دیگران داشته باشم!! اگر حمل بر خودستایی نمی كنید از همان كودكی هر شغل و حرفه ای را كه می دیدم و می شنیدم به خودم می گفتم خوب، این شغل ها را همه دارند، پس باید به دنبال چیزی باشم كه هیچ كس دیگر نداشته باشد. البته این تفكر مربوط به دوران كودكی و نوجوانی ام می شود، ولی در پاسخ به سؤال شما باید عرض كنم، انگیزه اصلی ام همان علاقه بود و بس. از سال 1353 وارد این كار شدم، اما در آن سال هنوز موفق به اخذ دیپلم نشده بودم و در دوره دبیرستان هم واقعاً به این كار علاقه مند بودم. در هنگام تعیین رشته هم، می دیدم كه به هیچ یك از این رشته ها علاقه ندارم و مرتب با خودم می گفتم این رشته ها را نمی خواهم. بعد ، در یك مقطعی (یعنی قبل از انقلاب) برای اشاعه فرهنگ، مركز آموزش فنون آن ایام «باشگاه خلبانی» نام داشت، از مدارس مختلف، دانش آموزان نسبتاً ممتاز را به همراه شاگردانی كه مسؤولان مدرسه از آنها رضایت داشتند انتخاب می كردند تا از صفر وارد این رشته تحصیلی شوند. یعنی كسی نمی توانست از ابتدا بگوید كه می خواهم با هواپیما بپرم. می بایستی از ب بسم الله آموزش را فرا می گرفتی و آموزش هم شامل مدل بود، بعد هواپیمای گلایدر و… به عبارتی، می بایستی هواپیما سازی به شكل مدل را فرا می گرفتیم تا بتوانیم مراحل بعدی آموزش را سپری كنیم و در نهایت به آموزش تئوری و عملی پرواز می رسیدیم. باشگاه هوانوردی كه هم اكنون «مركز آموزش فنون هوایی » نام دارد، دارای 5 شعبه در شهرهای تهران، تبریز، مشهد، شیراز و اهواز است كه اگر اشتباه نكنم قبل از انقلاب دو شعبه دیگر در شهرهای كرمانشاه و همدان هم داشت كه فعلاً حذف شده اند و هر كس در ایران می خواست خلبان بشود باید از این ***** می گذشت. (این باشگاه یكی از مجهزترین و بزرگترین مراكز آموزش فنون در خاورمیانه است). متقاضیان آنجا می آمدند و آموزش خلبانی را می دیدند و سپس جهت اخذ گواهینامه خلبانی به سازمان هواپیمایی كشوری معرفی می شدند و بعد از دادن امتحانات ، گواهینامه دریافت می كردند و به ارگان های مربوطه معرفی می شدند . بله، هم خانم ها و هم آقایان بودند، - منتهی بعد از آنكه از *****های مختلف می گذشتیم، از تعداد افراد كاسته می شد. مثلاً بعد از اتمام دوره مدل و گلایدر، خود به خود ریزش وجود داشت و تعدادی هم خودشان تمایلی به ادامه نداشتند. فرقی نمی كرد، حتی آقایان هم مایل نبودند ادامه بدهند. گاهی اوقات مشكلاتی برایشان به وجود می آمد یا اینكه می دیدند استعداد كافی برای این حرفه را ندارند، لذابه آنها اجازه ادامه كار داده نمی شد. این بود كه از هر مقطعی كه می گذشتیم، مثل مدل یا گلایدر و با موتور، به همان نسبت از تعداد آقایان و خانم ها كم می شد و آخرین مرحله آموزش، پرواز با هواپیمای با موتور بود. هر دو كار را انجام می دادیم. ابتدا هواپیمای مدل را به صورت كشی می ساختیم و پرواز می دادیم. وقتی این مرحله را تمام می كردیم. آموزش مرحله بعدی آغاز می شد و ما می بایست هواپیمای مدل موتوردار را كه كنترل لاین(Control line) نام داشت می ساختیم و وقتی كه كامل می شد به پرواز هم در می آوردیم و در نهایت به ما گواهینامه مدل اعطا می شد. دو سال قبل از اخذ دیپلم برای این كار اقدام كرده بودم. یك سال آن را جهت دوره آموزشی مدل گذراندم و سپس به ما اجازه دادند با گلایدر پرواز كنیم، خلاصه گواهینامه را گرفتم. و وقتی كه تمام شد، تازه آموزش با هواپیمای موتوردار آغاز شد. به این مرحله كه رسیدیم، تعداد خانم ها خیلی كم نشد! در این مرحله پرواز كردن را آموزش دادند در حدی كه ببینند آیا بدن ما آمادگی لازم را دارد؟ یا اینكه آیا اصلاً علاقه ای برای انتخاب این كار به عنوان حرفه داریم؟ دراولین پرواز به صورت آزمایشی همه را می پراندند و سپس ارزیابی می كردند كه ببینند چه كسی هست، كی نیست. چه كسی علاقه دارد و چه كسی ندارد؟ تمام این امتحان ها را انجام دادیم و چون متوجه شدند هم علاقه دارم و هم نسبتاً دانشجوی تنبلی نیستم! اجازه دادند در حالی كه هنوز دیپلم را نگرفته بودم پرواز را با هواپیمای با موتور شروع كنم. سپس همزمان دیپلم خود را گرفتم. در سال 1355. یعنی قبل از دیپلم، «سلو» شدم و یكسال بعد از دیپلم امتحانCPL را دادم و قبول شدم. یعنی گواهینامه خلبانی بازرگانی. خانواده ام زیاد تعجب نكردند چون تقریباً از نوجوانی این لغت را به كار می بردم كه دوست دارم یك جایی یك راهی باز شود كه این كار را ادامه دهم. البته مادرم زیاد خوشحال نبود، چون خیلی دوست داشت من پزشك شوم. زیاد باور نمی كردند. یعنی علی رغم اینكه می دیدند پرواز هم می كنم ولی به عنوان یك حرفه آن را خیلی جدی نمی گرفتند. ضمن اینكه خودم هم سعی می كردم حرفه ام را پنهان نگه دارم. یعنی اگر كسی نمی دانست نمی گفتم كه كجا می روم و چه درسی می خوانم. هیچی نمی گفتم، مگر اینكه خودشان متوجه می شدند. بله، تعدادی به مرحله پرواز با هواپیمای موتوردار رسیدند، ولی متأسفانه هیچ كدام موفق به اخذ گواهینامه در آن زمان نشدند. پدرم شیرازی است، خودم هم در شیراز متولد شدم. اما بزرگ شده چند شهر هستم.- شیراز، اصفهان و تهران. مادرم اهل تهران (شمیرانات) است اما چون با پدرم ازدواج كرد به تبعیت از پدرم، در این شهرهایی كه نام بردم زندگی می كردیم. ولی من از سال 1356 تا الان در تهران زندگی می كنم. بله، من متولد سال 1336 هستم. 6 تا خواهر و برادر، یكی از برادرهایم در جبهه های جنگ به مقام شهادت نائل شدند. دو تا. قبل از دریافت گواهینامه، یعنی در حدی كه «سلو» می شدیم (اولین پرواز خلبان به تنهایی و بدون مربی) مسوولان باشگاه گفتند كسانی كه مایل هستند بمانند و قرارداد ببندند و این كار را به صورت حرفه قبول كنند، چه كسانی هستند؟ در آن ایام از میان قشر خانم ها، من تنها بودم و به اتفاق تعدادی از آقایان استخدام شدیم. بعد از آن به ما گفتند این گزینه را می توانید انتخاب كنید: رفتن به «پارس ایر» یا «ایرتاكسی» یا «ایر سرویس» و یا شغل معلمی در باشگاه خلبانی؟ یكی از اینها را باید انتخاب می كردم. باید اعتراف كنم از آن چیزی كه انتخاب كردم، الان زیاد راضی نیستم، شاید آن موقع چیز دیگری در ذهنم بود. بله، آن موقع گفتم، می خواهم معلم شوم الان می فهمم كه اشتباه كردم چون پیشرفتی نداشت. جز اینكه در این سال ها در واقع عمرم بیشتر تلف شد. از نقطه نظر كاری خیلی سنگین بود ولی پیشرفت زیادی نداشت سایر همكارانم یعنی آقایانی كه به ایرتاكسی یا ایرسرویس رفتند در حال حاضر در آسمان یا ایران ایر هستند و پرواز می كنند، با این كه سابقه خدمتمان یكی است، ولی آنها خیلی زیاد پیشرفت كردند. بله... خود باشگاه هواپیمایی، هواپیماهای گوناگونی دارد كه آموزش آنها را به عهده داشتیم از قبیل: بونانزا(Bonanza)، سسنا(Cessna)، پایپر(pipper)، توباگو(Tobago)، تی بی 21(Tb 21) بله، تمام اینها هواپیماهای یك موتوره هستند و دو موتوره هم وجود دارد مثل شرایك، كماندر، آیلندر و ... تا قبل از سال 1372، دانشجویان خلبانی از ارگان های مختلف معرفی می شدند. ولی از این تاریخ به بعد دانشجوی آزاد هم داشتیم كه برای آموزش ثبت نام می كردند و من به اتفاق دیگر همكاران مرد افتخار آموزش به این افراد را داشتیم. آموزش هم به صورت تئوری بود و هم عملی. اما یكسری از خلبانان با دلایل مختلف فقط آموزش عملی را انجام می دادند. بله، برای شروع، ابتدا یك امتحان از ما می گرفتند كه سوالات آن در مورد هوش، زبان، ریاضی، فیزیك و ... بود و علاوه بر آن آزمایشات سخت پزشكی شامل نوار مغز، قلب، چشم، قفسه سینه، گوش و ... را هم انجام می دادند. كه تمام اینها توسط پزشكان معتمد سازمان هواپیمایی كشوری انجام می شود. به نظر من پرواز چه اول، چه آخر، همه اش خاطره است. منتهی پرواز اول شاید خیلی شیرین تر به نظر برسد. یادم است كه در اولین پروازم هوا ابری همراه با باد و توفان بود و ابرهای تیره و تار آسمان را پوشانده بود و من به اتفاق استاد خلبان به پرواز رفتم. واقعا فراموش نمی كنم خیلی لذت بردم. یادم است كه استاد مرتب مانور می كرد ببیند كه آیا حالم به هم می خورد یا نه؟ كه خوشبختانه موفق عمل كردم. خود ما هم این فلسفه را از استادان پرسیده ایم عده ای به این صورت جواب داده اند كه: خلبان آن لحظه كه از هواپیما پیاده می شود یك غرور عجیبی سراپای او را فرا می گیرد و برای سرشكن كردن این غرور یك سطل آب سرد بر روی او می پاشند تا به وی بگویند، زیاد مغرور نشو! زیرا روزی كه خلبان مغرور شود، روز سانحه است و عده ای هم گفته اند چون خلبان مرگش مشخص نیست و ممكن است در هوا بمیرد آن سطل آب برای غسل دادن اوست. در زمان جنگ، من در باشگاه خلبانی در مقام معلم خدمت می كردم و نحوه كار ما به این صورت بود كه با نیروی هوایی مشتركاً پروازهایی را انجام می دادیم. در واقع پرواز دیده بان را انجام می دادیم. خیر. من هم پا به پای آقایان پرواز می كردم و ساعت پرواز جنگی ام همسان با بقیه است. ما بنا به نوع مأموریتمان مرتب تقسیم می شدیم. یك گروه در تهران و گروهی در اهواز، اصفهان، دزفول، شیراز و ... پرواز می كردیم و مأموریتمان را انجام می دادیم، آن زمان زیاد احساس ترس نداشتیم. یعنی همه با دل و جان می خواستیم یك جوری به مملكت خدمت كنیم. علاوه بر اینكه معلم بودم در مقام معاون آموزش عملیات باشگاه خلبانی هم فعالیت می كردم. بله، یعنی همه شعبات زیر نظر معاون آموزش عملیاتی بودند. اصلاً این طور نیست. بالاخره ما هم انسان هستیم. بله ... شاید در لحظه حادثه نترسیم ولی بعدش تازه می فهمیم چه خطراتی از سرمان گذشته است. خطرات زیادی داشتیم. مثلاً وقتی وضعیت قرمز می شد و ما در آسمان بودیم، چه خانم و چه آقا طبیعی بود كه بترسیم، ترس از اصابت موشك، هواپیماهای دشمن، خود مشكلات پرواز و ... همه خطر آفرین بودند. ولی در آن شرایط ما باید انجام وظیفه می كردیم. باور كنید گاهی به قدری پرواز می كردیم كه از خستگی جلو رویمان را نمی دیدیم و وقتی پیاده می شدیم، احساس می كردیم می خواهیم زمین بخوریم. آن زمان كه دانشجویان می خواستند گواهینامه خلبانی بگیرند در ملزومات پروازی آنها چند ساعت پرواز شب گنجانده شده بود كه توسط همه معلم خلبانان انجام می شد. بله خب ... به هر حال خانم ها از بدن ظریف تری برخوردارند ولی طبیعتاً وقتی وارد چنین شغلی می شوند باید آن كاری را كه به آنها محول می كنند انجام دهند. خب شما اگر توانستی در این كار می مانی، اگر نتوانستی باید بروی بیرون. در مورد پاسخ فنی سوال شما باید بگویم كه البته آن موقع در هواپیما مسؤولیت كامل با معلم خلبان بود. ولی حالا در هر پرواز دو تا خلبان است كه در مقام خلبان و سرخلبان (خلبان یك و دو) و اگر چنین موردی پیش بیاید، خلبان های دیگر می توانند همكاری كنند به هر حال هر جور شده باید از پس آن بربیاییم. بعضی از كشورها، خانم های ایرانی را خیلی حقیر می شمردند. آنها وقتی فهمیده بودند كه خانمی خلبان است می گفتند برایمان جالب است كه یك زن ایرانی در این حرفه فعالیت كند. آنها همچنین اظهار می داشتند كه فكر نمی كردیم در ایران اصلا خلبان زنی وجود داشته باشد. ما شنیده بودیم زن ها در ایران خیلی محدودند البته باید اضافه كنم كه خوشبختانه از سال 1372 به بعد ورود دانشجو آزاد شد و خیلی از خانم ها استقبال كردند و خیلی ها هم گواهینامه گرفته اند. خب به هر حال این واقعیتی است كه اول بودن ناخودآگاه غرور آفرین است، ولی به نظرم انسانیت مهمتر از اولین بودن است. من مجبورم با صراحت عنوان كنم كه اولین زن خلبان گواهینامه دار هستم، ولی خوب بعد از من خیلی ها آمدند و گواهینامه هم گرفتند و هنوز هم این روند ادامه دارد. طبیعی است كه هر كس در هر زمینه ای اولین باشد، مشكلاتی در سر راهش است ولی از این خوشحالم كه مشكلات را پشت سر گذاشته ام و این راه را برای بقیه خانم ها هموار كرده ام. بله، ولی این بدین معنا نیست كه خدای ناكرده بخواهم خودم را ماورای دیگران بدانم، بلكه باعث شده نقش مادیات در زندگی ام كمرنگ شود و بیشتر به معنویات بپردازم. خلبانی یك هنر است، هنر خیلی قشنگی است، هنری كه ماورای چیزهای دیگر است كه حتماً باید عاشق باشی تا بتوانی با سختی هایش كنار بیایی. بله، در زمینه كاری خودم فعالیت دارم. یكی از كارشناسان دفتر عملیات استاندارد سازمان هواپیمایی كشوری پرواز هستم. نه حضور ندارم. در حال حاضر بر روی هواپیمای جت فالكن پروازهای(flightcheck) را انجام می دهم، بدین معنی كه كلیه دستگاه های ناوبری فرودگاه های مختلف را بازرسی می كنیم. بله... به لطف خدا با كار خیلی سنگین و سخت است اما به خاطر همكاران خوبی كه دارم و محیط بسیار صمیمی این كار توسط خلبانان همكاری مهندسان پرواز و گروهflightcheck به خوبی انجام می شود. بله. بله، در اوقات بیكاری با یكدیگر بحث پرواز داریم و برخلاف سایر خانواده ها كه در مورد مسایل غیر كاری بحث و تبادل نظر می كنند، ما فقط در باره پرواز و دانش آن با هم گفت و گو می كنیم. نه اما بعد از ازدواج یك پرواز به همین مناسبت داشتیم. بله، البته من خودم آشپزی هم می كنم و از این نظر مشكل چندانی ندارم. اول توكل به خدا و بعد هم حمایت خانواده. 1- هواپیمای جت فالكن از نظر سرعت، قابلیت پروازی و همچنین مانورهای هوایی مانند جت های شكاری است و پروازبا آن نیاز به مهارت ویژه ای دارد. |
عدد 8 در سال 88
در سال 88 یه تاریخ خیلی جالب تو تقویم وجود داره :
ولادت امام هشتم ( حضرت رضا ع ) اونم تو تاریخ 8/8/88 !! :eek: :eek: :) |
شما تحت تاثیر چه فلزی هستید
شما تحت تاثیر کدام فلز هستید ؟ متولدین فروردین : آهن فلز زندگی متولدین فروردین آهن است که 9 برابر دیگران به آنها قدرت می دهد و شانس و موفقیت آنها را در زندگی نه برابر می کند . انرژی و اشتیاق روانی انها می تواند همچون مشعل فروزانی ٬ راه را برای دستیابی به آرمان های بزرگی که در سر می پرورانند روشن نماید. آنها پیشگامانی هستند که همواره دیگران را به سمت هدفی نایافتنی هدایت می نمایند.متولدین فروردین کمتر به دنبال اندوختن ثروت هستند.ولی اگر شروع به مال اندوزی کنند با چنان سرعتی پیش می روند که وقت نمی کنند بایستند و پول ها را بشمرند. در زمینه پول ٬ زمان و حتی لباس خود بسیار دست و دلبازانه عمل می کنند و هر قدر هم فقیر باشند همیشه چیزی برای بخشیدن دارند. آنها اعتقاد دارند که وقتی به دیگران کمک می کنند نه فقط خرسند می شوند بلکه این عمل آنها باعث می شود که دیگران هم متقابلا کاری برای آنها انجام دهند. متولدین اردیبهشت : مس فلز ماه اردیبهشت مس است که رسانای برق و گرماست و بعد از گذشت سالها همچنان درخشان باقی می ماند. در زندگی خانوادگی حاکم ورئیس است و هیچکس جرات ندارد آرامش او را بر هم زند. او مانند زمان صبور است و مانند جنگل عمیق ٬ واز چنان قدرتی برخوردار است که قادر است کوه را جابجا کند ولی آدمی لجوج و یکدنده است. این افراد معمولا از چیزهای کوچک خوششان نمی آید واز همین رو دلبستگی خاصی به عشق پایدار و ثروت دارند. متولدین خرداد : جیوه فلز سرد جیوه در متولدین خرداد تمایلات دوگانه ای را به وجود می آورد مگر آنکه خودش جلوی آین کارها را بگیرد و به ندای قلب خود گوش کند. هنگامی که عمیقا به دنبال علت بی حوصلگی متولد خرداد بگردید در می یابید که او همیشه در پی هدفی است ولی مشکل اساسی او این است که هدف را نمی شناسد . متولد خرداد از تخیل بسیار قدرتمندی برخوردار است و به همین خاطر اهداف زیادی را در سر می پروراند. ذهن متولدین خرداد همیشه به کاری مشغول است و به همین دلیل بیش از دیگران به استراحت نیاز دارد . آنها با آنکه نسبت به بی خوابی حساس هستند ولی هیچگاه به اندازه کافی نمی خوابند. متولدین تیر: نقره فلزوجودی متولدین تیر ٬ نقره است که علیرغم تشابه با سایر فلزات از خصوصیات ویژه گرانبهایی برخوردار است. آنها قلب مهربانی دارند و نیاز دیگران را به خوبی حس می کنند و به آن اهمیت می دهند و می خواهند به دیگران کمک کنند ٬ اما در ابتدا منمتظر می شوند تا ببیند کسی دیگری پیدا می شود که پیش قدم شود چون دوست ندارد پول و وقت خود را صرف چیزی کنند که نیازی به آن نیست. اما اگر دریابد که کس دیگری آستین خود را بالا نزده است آنگاه در آخرین لحظه دست به کار می شود . او می گذارد که دو بار زیر آب فرو روید ٬ ولی بار سوم شما را نجات می دهد . او خیلی رئوف است و نمی گذارد غرق شوید. متولدین مرداد: طلا متولد مرداد در دوستی بسیار وفادار است و درموقع دشمنی آدم منصف و قدرتمندی است . او چه ساکت باشد ٬ چه خودنما ٬ فردی خلاق ٬ مبتکر و قدرتمند است . چون او از طلای خالص است به همین دلیل ما ٬ گاهی خودخواهی ٬ تکبرو تنبلی او را نادیده می گیریم .متولدین مرداد در مورد پول هیچگونه احتیاطی به خرج نمی دهند ٬ بسیار ولخرج هستند و حتی اگر پول زیادی نداشته باشند شیک می پوشند و زندگی شان لوکس است و برای تفریح و سرگرمی خود زیاد خرج می کنند. اگر کسی از آنها پول بخواهد به او می دهند و اگر نداشته باشند از دیگری قرض می کنند و به او می دهند. متولدین شهریور: جیوه اگر درجه حرارت محیط مناسب باشد ٬ متولدین شهریور علیرغم اینکه ظاهرا ترکیبی از فولاد و یخ به نظر می رسند ٬ در اثر عواطف اطرافیان ذوب خواهند شد . آنها بدون تردید انسانهایی صادق و قابل اعتمادی هستند ولی زمانی که نخواهند به جایی بروند و یا کار خاصی را انجام دهند ٬ به راحتی می توانند خود را به مریضی بزنند. در چنین مواقعی استعداد نمایی آنها در زمینه هنرپیشگی هویدا می شود. متولدین شهریور از عکسهای خود ایراد می گیرند و در مورد سر و وضع خود وسواس شدیدی دارند ٬ همیشه سر و وضعی مرتب و پاکیزه دارند و در مورد لباس بسیار سخت گیر هستند. متولدین مهر : مس متولدین مهر سودمندی فلز مس را که فلز هم آهنگی آنهاست بازتب می دهند. از هر گونه بی ادبی و بی نزاکتی تنفر دارند ولی با وجود این اگر تابلویی روی دیوار خانه تان کج باشد ًنرا صاف می کنند و اگر صدای تلویزیون تان زیاد باشد آن را کم می کنند . آنها عاشق مردم هستند ولی از اجتماعات بزرگ بدشان می اید.مانند کبوتران صلح دائم این طرف و آنطرف می روند.و به میانجیگری می پردازند و صلح و صفا برقرار می کنند.انسانهایی بامحبت و دلپذیر هستند ولی گاهی اوقات بداخلاق واخمو می شوندو از دستور دادن به دیگران خوششان می آید. متولدین آبان: آهن در بین متولدین آبان آدم عصبی و بی قرارخیلی کم دیده می شود و این در اثر فلز درونی شخصیت آنهاست ٬ با وجود این آنها خیلی رقیق القلب بوده و نسبت به افراد ناتوان و درمانده خیلی دلسوز هستند. متولدین آبان هرگز هدیه یا محبت کسی را فراموش نمی کنند و فورا در جستجوی جبران آن برمی ایند.از طرف دیگر ظلم و بی عدالتی را نیز فراموش نمی کنند و در مقابل ان واکنش های متفاوتی را از خود بروز می دهند. به خانواده و روابط خانوادگی اهمیت زیادی می دهندو رفتارشان با کودکان ملایم و عطوفت آمیز است. متولدین آذر : قلع در میان متولدین آذر به ندرت می توان کسی را پیدا کرد که شوخ طبع و بذله گو باشد و همین تعداداندک نیز که در گفتن لطیفه چنان خام هستندکه هیچ کس به آنها نمی خندد. اگر چه متولدین آذر حافظه ای بسیار قوی دارند ولی گاهی فراموش می کنند که کت خود را کجا گذاشته اند آنها هرگز نمی توانند دروغگوی ماهری باشند هیچ کس حتی برای یک لحظه نمی تواند دروغ آنها را باور کند. ریا کاری و دروغ گویی اصلا با مزاج آنها سازگار نیست و هر وقت سعی به انجام این کار نمایند به زودی دستشان رو می شود . متولدین آذر ٬ چه کم رو چه پررو ٬ ر زمینه عشق همیشه آماده اند که شانس خود را امتحان کنند و خود را به آب و آتش بزنند. متولدین دی : سرب اگر چه فلز درونی متولد دی او را به فردی بسیار محکم تبدیل ساخته است اما او فردی خجالتی است که روحیه ای لطیف و حساس دارد. متولد دی همه کسانی را که باعث صعود آنها شده اند بسیار ستایش می کنند . آنها خواستار پیروزی و موفقیت هستند و به سنتها و آداب و رسوم احترام می گذارند. در شخصیت متولد دی همیشه اندکی افسردگی و غم همراه با جدیت وجود دارد. اما هیچ یک از این دو خصوصیت باعث نمی شود که اواز انضباط جدی دست بر دارد . متولد دی به حدی لایق و کارآمد است که به راحتی می توانید زمام امور را به دستش بسپارید. متولدین بهمن: اورانیوم فلز درونی متولدین بهمن یک فلز حقیقی نیست و یک ماده رادیواکتیو است که فقط در ترکیبات یافت می شود . اورانیوم می تواند موجب انفجارات عظیم و زنجیره ای گردداز همین رو تلاش برای محدود کردن آنها و مجبورساختن شان به انجام کاری مثل کوشش برای به دام انداختن طوفان زمستانی در یک بطری است . متولدین بهمن عقیده خود را خیلی رک و بی پرده به زبان می آورد ولی هرگز سعی نمی کند عقیده اش را به شما تحمیل کند. یک بهمنی برای احساس امنیت دور و اطراف خود را شلوغ می کند و دوستان زیادی دارد ولی گاهی اوقات به یکباره در پیله تنهایی خود فرو می رود و دلش می خواهد تنها باشد. متولدین اسفند: قلع فلز متولد اسفند ٬ آهن ٬ جیوه ٬ طلا و یا سرب نیست بلکه آلیاژی از فلزهاست که نشانگر غیر واقعی و توهم آمیز بودن این افراد است. آنها قوی تر از آن هستند که می پندارید و عاقل تر ازآن که می شناسید ولی تا زمانی که خودشان راز وجود شان را کشف نکنند ٬ راز آنها همواره پوشیده و مخفی باقی خواهد ماند. یک متولد اسفندتمایل چندانی به آرزوهای دنیوی ندارد٬ همچنین برای مقام ٬ قدرت و یا رهبری ارزشی قائل نیست و ثروت و مال دنیا برای او جذابیتی ندارد. او به آینده هیچ اشتیاقی ندارد و نسبت به آن بی خیال است. در مورد گذشته نیز دانشی شهودی دارد و در مورد امروز شکیبا و مقاوم است. با تشکر فریبا |
عاشقانه
:53:
0♥در آن زمان که امیدت برید از همه جا . ببین او کیست امیدت. بدان که اوست خدا ...♥:53: گر می نخوری طعنه نزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را تو غره بدان مشو که می نخوری صد لقمه خوری که می غلام است آن را*:53: ای دل تو به ادرک معنا نرسی در نکته زیرکان دانا نرسی امروز می و جام بهشتی می ساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی*:53: نه یادم می کنی نه می روی یاد به نیکی باد یادت ای پریزاد عجب نبود کنی فایز فراموش فراموشی است رسم آدمیزاد*:53: بدون اراده متولد می شویم با حیرت زندگی می کنیم وسپس با حسرت میمیریم اما آنچه که هرگز فروغش رنگ فنا نمی پذیرد دوستی های پاک و بی آلایش است تقدیم به بهترین*:53: چه رنجی ست لذت ها را تنها بردن... و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن ....... و چه بدبخت آزاد دهنده ایست تنها خوشبخت بودن .....* چشم هایم را به آسمانی که خدایت در آن است دوخته ام و دست های خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمین آبهای نقره ای . به سرزمین آرزوها ببری و امشب باز به گذشته می نگرم آنجا که در اوج ناامیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه ... پس کی می آیی چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند ؟ ..* خواستم خودمو گول بزنم . همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ... یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه* عشق یعنی پاکی و صدق و صفا خودشناسی حق شناسی از وفا عشق یعنی دور بودن از خطا بنده بودن خلوت دل با خدا عشق یعنی نفس را گردن زدن پاک و طاهر نوشتن روح و بدن عشق یعنی صیقل زنگار دل دیدن اسرار غیب در جام دل *:53: سه چیز در زندگی هیچگاه برنمی گردد : زمان.کلمات. موقعیت ها سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند : آرامش. امید و صداقت سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند : رؤیاها.موفقیت و شانس سه چیز در زندگی از باارزش ترین ها هستند : عشق . اعتماد به نفس و دوستان *:53: وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقشون پر عکس میشه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمی تونی عکسشو به دیوار بزنی* در دنیایی که مردمانش عصا از دست کور میزنند من خوش باور آنجا محبت جستجو کردم* اونی که از معرفت و مردانگی دم می زند بی هوا از پشت به آدم خنجر می زند از زندگی وب بگیر – تو پروفایل قلبت یه قلبه تیر خورده بذار و بگو عاشق عشق هستی – و عاشق عشق باشین – در مسنجر قلبت عشق رو اد کن – و به احساسات زیبایی پی ام بده –غم رو دلیت کن – و واژه بدی رو رینیم کن – برای غرورت اف بذار و بگو بشینه آخه ( دنیا دو روزه )* هرچی هستی همون باش هر چه نیستی نگو کاش * :53::53::53::53::53:تقدیم به شما |
عکسهایی از امضا های افراد مشهور هالیود
عکسهایی از امضا های افراد مشهور هالیود
|
متنی کوتاه اما جالب و پر محتوا
{پپوله} امــــــــــروز عصر، يه قديمي توی اين جنگل پشت خونه ام زدم، همين جوری داشتم قدم ميزدم، ديدم جلوتر يک زن و شوهر پير کنار هم ميرن! خيلي جالب بود، من هر چقدر دقت کردم که ببينم کي به کي تکيه داده و برای راه رفتن از اون يکي کمک ميگيره نفهميدم! توی يه دست عصا و توی اون يکي، دست يار! شايد هم منظور از به هم تکيه دادن هميني بود که من داشتم ميديدم.
من خيلي به اين موضوع فکر ميکنم که آيا وقتي آدم سنش بالا ميره، بيشتر به مرگ فکر ميکنه يا نه؟ مثلا" کسي که هشتاد سالش هست آيا هر روز که ميخوابه به اين فکر ميکنه که شايد اين آخرين روزی باشه که زنده هست؟ راستـــــــــــي اگه يه روزی يه نفر با يه پاکت نامه جلوتون ظاهر بشه و بگه توی اين نامه تاريخ مرگتون نوشته شده با سال و روز و ساعت و ثانيه اش، چي کار ميکنيد؟ و البته اين رو مطمئن باشيد که همه چيزی که توی اون نامه نوشته شده صحت داره؟ آيا نامه رو باز ميکنيد و از تاريخ مرگتون باخبر ميشيد و يا اينکه ..... شايد اگه من چنين فرصتي بهم پيش ميامد، پاکت نامه رو ميگرفتم! هر چند حتي اگه فرصت کمي برای زندگي کردن داشتم، احتمالا آدم ميتونست بهتر برنامه ريزی کنه! شايد اين سئوال رو بارها از شما کردند که اگه يه هفته يا يه سال ...... از عمرت باقي بود چي کار ميکردی؟! ميدونم که همه بهترين کارها رو ميخوان بکنن، ميخوان همه رو ببينن ... ميخوان با همه خوب باشن .. ميخوان فلان کار رو بکنن ..... مگه نه؟! يعنـــــــــــي واقعا" برای خوب بودن و بهتر زندگي کردن احتياج به تاريخ انقضا داريم؟{پپوله} |
iPhone و iPod در منزل گیتس ممنوع است!
وقتی پدر شما یکی از ثروتمندترین مردان جهان باشد، زندگی حتماً بر وفق مراد خواهد بود، اینگونه نیست؟! شما می توانید به هر کدام از فروشگاههای مایکروسافت که می خواهید وارد شوید برای خود انواع نرم افزارها از جمله ویندوز 7 را به رایگان و زودتر از همه انتخاب کنید، سفارش یک دستگاه Xbox 360 را بدهید و یا حتی یک کامپیوتر تمام لمسی از نوع Microsoft Surface با خود به خانه ببرید، چگونه می توان گفت که زندگی خوبی نداشته باشید!
خب تنها در یک مورد است که زندگی برای شما تلخ می شود و آن زمانی است که طرفدار محصولات اپل باشید. در آخرین مصاحبه ای که ملیندا گیتس، همسر بیل گیتس انجام داده چنین گفته است: "در خانه ما چیزهای بسیار کمی برای بچه ها محدود شده است. اما آی پود (iPod) و آی فون (iPhone) دو چیزی هستند که بچه ها نباید حرفش را بزنند." با این وجود، ملینا این امر را پنهان نمی کند که داشتن یک آی فون برای او نیز امری وسوسه کننده است. شما چه فکر می کنید؟ آیا بیل گیتس این اجازه را دارد که محصولات شرکت رقیب را در خانه شخصی خود برای فرزندانش ممنوع کند؟ آیا استیو جابز نیز چنین کاری را در خانه انجام می دهد ؟! |
مقصران اصلي بحران اقتصاد جهان اين 10 نفر هستند !
نمی توان انفجار حباب مسکن و ورشکستگی بازارهای مالی را ناشی از تصمیم اشتباه یک نفر دانست. غیرممکن است که بتوان انگشت اتهام را روی یک نفر نشانه رفت. اما با این حال تایمز سعی کرده اندکی شفاف سازی کند. در زیر به 9مرد و یک زن اشاره شده که مقصر اصلی بحران بشمار می روند.
1-دیک فالد دیک فالد میلیاردر 62ساله، ستاره ورزش اسکواش هنگام ورشکستگی شرکت برادران لمن در سپتامبر سال 2008، مدیر ارشد بود. این فرد که وحشتناک ترین مرد وال استریت خوانده می شود بخاطر انداختن شرکت برادران لمن در گرداب وام های درجه دوم (بی پشتوانه) و دیگر دارایی هایی که ارزش آنها طی دوره محدودیت اعتباری (credit crunch) سقوط کرد، شدیدا ملامت شد. 2- هنگ پالسون اگر دیک فالد مسئول سقوط برادران لمن است، هنری پالسون وزیر خزانه داری سابق آمریکا، شریک جرم است زیرا او بود که اجازه این کار را داد. 3- آلن گرینزپن آلن گرینزپن بخاطر مدیریت اقتصاد آمریکا، هنگامی که وی مسئولیت خزانه داری آمریکا را به عهده گرفت، مورد تشویق و احترام بسیاری قرار گرفت اما از آن پس زیر ذره بین رفت. بعد از یازده سپتامبر او مسئول کاهش نرخ سود تا نزدیک صفر در آمریکا شد و قرار بود جهان را مملو از پول آسان کند. آیا این راه را برای یک به اصطلاح «سونامی اعتباری» هموار نکرد؟؟! در اکتبر سال پیش او گفت: من تصور کردم که سود شخصی سازمان ها، خصوصا بانک ها و... آنقدر است که بتوانند از سهامداران خود حمایت کنند و اشتباه کردم. 4- جان تینر- هکتور سانتس جان تینر مسئول مرجع ناظر مالی (بانک خدمات مالی) FSA بود و تا سال 2007 مسئولیت دشوار نگهبانی از خدمات مالی انگلیس را برعهده داشت تا اینکه این مقام به هکتور سانتس واگذار شد. فعالیت های بانک نورترن راک از چشم این سازمان پنهان ماند و آنها وام خرید عمده خود را تماما به اوراق بهادار تبدیل و استفاده کردند که منجر به سقوط ناگهانی آنها شد. 5- فردگود وین بدترین بانکدار دنیا، رویال بانک اسکاتلند (RBS) را که دومین بانک بزرگ بریتانیا بود به زانو درآورد. سال گذشته این بانک دو میلیارد دلار خسارت شرم آور را اعلام کرد که در تاریخ بریتانیا بی نظیر بود. اقتصاددانان و تحلیل گران درباره پس لرزه های آن در تمام بدنه کشور هشدار دادند. در اواسط ماه ژوئن مالیات دهندگان مشاهده کردند که سهم آنها ناگهان با جهش بزرگی از 58درصد به 70درصد رسید. فرد RBS را در سال 2000 وارد بازی کرد و بلافاصله شروع به افراطی گری کرد. او در مدت هفت سال با بیش از 35میلیارد پوند 26بانک را در اختیار گرفت، از جمله نات وست Nat West و بانک چین. در سال 2006 قیمت سهم آن به 13پوند رسید. اما هنگامی که در 28 ژانویه داد و ستد تعطیل شد سهام RBS به 9/15پنی بی ارزش رسید. 6-گوردن برون همانطور که همه می دانند گوردن برون حدود 10سال پیش طی یک سخنرانی در دانشگاه هاروارد بحران اقتصادی جهانی را پیش بینی کرده بود. اما متاسفانه او کار زیادی برای جلوگیری از آن نکرد. او در روزهای طلایی UK وزیر خزانه داری بود و با تشویق افزایش تورم در قیمت خانه و پخش کردن اعتبار، سوخت کافی برای انفجار حباب اقتصادی جهان را فراهم کرد. اقتصاددانان او را مقصر این کار می دانند. 7-جورج بوش جورج دبلیو بوش شاهد پاشیده شدن بذر انفجار بزرگ اقتصادی در زمین دوران طلایی بود اما هیچ اقدامی برای آن نکرد. سال گذشته او در پی هشداری به بانکداران نیویورک در زمینه مشکلات پیش روی اقتصاد آمریکا گفت: وال استریت مست شده است... سؤال اینجاست که چقدر طول می کشد تا به هوش بیاید و دست از این کمک های مالی بی برنامه بردارد. 8-کتلین کوربرت آژانس های نرخ اعتبار به دلیل عدم پیگیری جدی مسائلی مانند وام های بدون پشتوانه که سرمایه گذاران طی سالهای پررونق مسکن با میلیون ها دلار مبادله می کردند مورد انتقاد قرار گرفت. آژانس های بزرگ به گرفتن تعهد از سرمایه گذاران و عدم ارزیابی ریسک موجود در تبدیل دارایی ها به اوراق بهادار متهم شدند. کوربرت قبل از استعفای خود زیر فشار انتقادهای سال 2007 رئیس بزرگترین آژانس نرخ اعتبار بنام Standard Poors بود. منتقدان می-گویند که SP و رقیب اصلیش Moodyصs همانند آژانس های دیگر بر سر بهره اختلاف و نزاع دارند زیرا مشتریان آنها اوراق بهاداری را بیرون دادند که توسط تحلیلگران آنها ارزیابی شده بود. 9- هنک گرینزبرگ یک «هنگ» دیگر! با این تفاوت که این یکی رئیس AIG ، بزرگترین شرکت بیمه دنیا است که می بایستی با 74میلیارد پوند توسط دولت آمریکا نجات پیدا می کرد، درست بعد از سقوط لمن برادرز. گرینزبرگ از 7196 تا 5200 روی کار بود، زمانی که بیمه گران کاملا درگیر دنیای تاریک معاملات اعتباری شدند. هنک گرینزبرگ با پافشاری از دولت آمریکا تقاضای کمک برای نجات شرکتش کرد و گفت: این شرکت از نظر مالی سالم است فقط مشکل نقدینگی دارد. هیچ سازمانی در جهان چنین ریسکی نکرده بود. شرکتی که استارت بازارها را زد نباید اجازه می داد آنها به زانو درآیند و این اشتباه مرگباری بود. 10- آنجلو موزیلو موزیلو تا سال 8200 رئیس بزرگترین کمپانی دهنده وام های درجه دوم (بدون پشتوانه) در آمریکا به اسم کانتری واید بود. آنها متهم به بازاریابی گمراه کننده شدند. این وام دهندگام با تحمیل وام به صاحبان خانه ای که توانایی بازپرداخت آن را نداشتند باعث محدودیت اعتباری شدند. گزارشات حاکی از آن است که طی شکوفایی مسکن موزیلو 047میلیون دلار بصورت دستمزد سالیانه و درآمدهای دیگر کسب کرده است. بعلاوه موزیلو در برنامه ای که تحت کنترل یکی از شخصیت های مهم بوده و به موجب آن به سیاستمداران و مقامات رسمی دولت وام هایی اهدا شد، مورد توجه شدید قرار گرفت. ماه پیش بانک آمریکا توافق کرد که کانتری واید را با قیمت 4میلیارد پوند خریداری کند. در همین حین موزیلو قبل از سقوط قیمت سهام کمپانی، 114میلیون دلار از موجودی ذخیره شرکت را تخلیه کرد. منبع: تایمز آنلاین مترجم: محمد جعفری |
حادثه دلخراش جان پیمان ابدی را گرفت
پیمان ابدی امروز چهارشنبه سر صحنه فیلم تلویزیونی "رد پایی در بزرگراه" هنگام اجرای صحنه مربوط به جلوههای ویژه میدانی گرفتار حادثه شد و از دنیا رفت.
به گزارش خبرنگار مهر، ابدی که در ایران بیشتر به خاطر حضور در صحنههای بدلکاری مجموعه آلمانی "هشدار برای کبری 11" معروف شده بود، در پروژه "رد پایی در بزرگراه" به تهیهکنندگی علیاصغر صدیقی مسئولیت طراحی و اجرای جلوههای ویژه میدانی را بر عهده داشت. قرار بود امروز صحنه سقوط یک اتوبوس به درهای در جاده کن تصویربرداری شود و ابدی وظیفه مهار اتوبوس را بر عهده داشت. اما ظاهرا نقص فنی اتوبوس باعث سقوط آن روی ابدی شده و وی بلافاصله جان خود را از دست داده است. ابدی پس از حضور در ایران در بسیاری از پروژههای سینمایی و تلویزیونی به عنوان بدلکار و طراح صحنههای تصادف و سقوط از ارتفاع فعالیت کرد و در نهایت در یکی از همین صحنهها جان خود را از دست داد. گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری مهر حادثه دلخراش مرگ پیمان ابدی را به خانواده ابدی، دوستان و همکاران آن مرحوم، اعضای انجمن بدلکاران خانه سینما و عوامل پروژه "رد پایی در بزرگراه" تسلیت میگوید. |
مردی که زن بود !!!
در سال ۱۸۱۲، جیمز بری (James Barry) (متولد ۱۷۹۵)، مردی جوان و ریز اندام، مدرک پزشکی خود را از دانشگاه ادینبورگ (Edinburgh) در بریتانیای کبیر گرفت. پس از اخذ مدرک پزشکی در سال ۱۸۱۲ به لندن بازگشت تا در بیمارستان گای اند سنت توماس (Guy and St Thomas) تحصیلات خود را ارتقا داده و در زمینه جراحی تجربیاتی را کسب کند. پس از گذران دورهای کوتاه، این پزشک جوان و نامی به استخدام ارتش در آمده و در سرزمینهایی دوردست (از جمله آفریقا و کانادا و هند) به ارتقاء سطح کیفی بیمارستانها و سلامت مردم و بخصوص افراد ارتش پرداخت. http://www.salijoon.info/mail/880127/2.jpg مورد عجیب چه بود؟ جیمز بری، این جراح سرشناس در سال ۱۸۶۵ از دنیا رفت. وقتی مامور به اصطلاح ما مردهشور خواست او را برای قراردادن در تابوت آماده نماید، با چیز عجیبی روبرو شد؛ جیمز بری یک زن بود. هیچکس به اندازۀ همکلاسیها و دوستان جیمز حیرت زده نشده بود. پسری که سالها با وی دوست بوده و با او رفت و آمد داشتند، ناگهان زن از آب در آمده است. بعضی افراد جیمز بری را به دلیل داشتن جثهای کوچک و صورتی ریزنقش، حتی مناسب برای دانشگاه نمیدانستند تا جاییکه مسئول گزینش دانشگاه باور نمیکرد که سن و سال جیمز به حد دریافت مدرک پزشکی کفاف میدهد. او که بود؟ آقای جیمز بری که نام اصلی وی (خانم) «مارگارت آن بالکلی» است در ایرلند به دنیا آمد. لباسهایی که در سنین کودکی تن او میشد اکثرا پسرانه بود و همین روال ادامه یافت تا اینکه تشخیص پسر یا دختر بودن او سخت شده بود. برادر جیمز بری، استاد نقاشی در رویال آکادمی لندن بود اما هیچ کس او را با برادرش اشتباه نگرفت. او علاقۀ شدیدی به تحصیل در رشتۀ پزشکی داشت اما شرایط آن زمان آنطور بود که خانمها نمیتوانستند در این رشته تحصیل کنند. در نتیجه مارگارت بری تصمیم گرفت خود را به جای پسرها جا زده و مسیر زندگی خود را آنطور که دلش میخواست تغییر دهد. او اسم برادرش را بر روی خود گذاشت و به دانشگاه رفت و تبدیل به اولین پزشک زن در تاریخ شد. او با توجه به علاقۀ شدیدی که به کار و تحصیلات خود داشت، هر کجا که میرفت در ارتقاء سیستم بهداشت آنجا تلاش مینمود و موفقیتهایی را در این زمینه کسب نمود. همچنین با توجه به اینکه در زمان جیمز از بیهوشی و بیحسی برای اعمال جراحی بهرهای چندان نمیبردند، وی به سریع و فرز بودن در انجام اعمال جراحی مشهور بوده است. مارگارت، برای اطرافیانش دوست خوش مشربی نبود. وی کمی تندخو و حاضرجواب بود. همچنین هر وقت شخصی به صدای ظریف او و یا ظاهرش ایراد میگرفت، بعید بود که دعوایی تن به تن رخ ندهد. وی چندین بار به دلیل سرپیچی از فرماندهان خود مواخذه شد اما معمولا با مدارا با وی رفتار میشد. http://www.salijoon.info/mail/880127/1.jpg خوب است بدانید در همین زمینه فیلمی به نام بهشت و زمین - (۲۰۰۸) Heaven and Earth به کارگردانی مارلین گوریس ساخته شده که برداشتی است از زندگی جیمز بری؛ همچنین مجموعهای مستند با نام A Skirt Through History که بوسیلۀ بیبیسی منتشر شده، خلاصهای از زندگی جیمز بری را به تصویر کشیده و نیز رمانی با نام جیمز میراندا بری (James Miranda Barry) نوشتۀ پاتریشیا دانکر نیز به زندگی جیمز پرداخته است. نتیجه گیری : به نظر من از این داستان واقعی میتوان بدین صورت استنتاج نمود که اگر انسان هدف خود را اکیدا دنبال کند، اگرچه به قیمت تغییر مسیر زندگی و یا مانند جیمز بری به قیمت جازدن مرد به جای زن تمام شود، دست یافتنی است و با تلاش و پشتکار، یک زن میتواند پزشک ارشد ارتش شود، وقتی که تحصیل در رشتۀ پزشکی برای خانمها ممنوع باشد. پورعلی.نت |
اکنون ساعت 09:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)