![]() |
گزیده طنز عبید زاکانی ( 2 )
|
وقتی ریاضی دان عاشق می شود!!!
http://irupload.ir/images/d9flrov9p8tdjgm5gvbc.jpg شعری از پروفسور هشترودی در مورد ریاضیات
منحنی قلب من، تابع ابروی توست خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی توست (پروفسور هشترودی) |
شوخی با ضرب المثل ها |
راست میگن ها نون تو گداییه !!! [IMG]http://*****************/7/1263825859.jpg[/IMG] |
گذر از نی، من حكايت ميكنم
وز جدايی ها شكايت ميكنم ناله های نی ، از آن نی زن است ناله های من ، همه مال من است شرحه شرحه سينه ميخواهی اگر من خودم دارم ، مرو جای دگر اين منم كه رشته هايم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد چند ساعت ، ساعتم افتاد عقب پاك قاطی شد سحر با نيمه شب يك شبه انگار بگرفتم مرض صبح فردايش زبانم شد عوض آن سلام نازنينم شد «هلو» وآنچه گندم كاشتم ، روييد جو پای تا سر شد وجودم «فوت» و«هد» آب من«واتر» شد و نانم«برد» وای من! حتي پنيرم «چيز» شد است و هستم ، ناگهانی «ايز» شد من كه با آن لهجه و آن فارسی آنچنان خو كرده بودم سال سی من كه بودم آنهمه حاضر جواب من كه بودم نكته ها را فوت آب من كه با شيرين زبانيهای خويش کار خود در هر كجا بردم به پيش آخر عمری ، چو طفلي تازه سال از سخن افتاده بودم ، لال لال كم كمك ، گاهي «هلو» ، گاهي «پيليز» نطق كردم! خرده خرده ، ريز ريز در گرامر همچنان سردرگمم مثل شاگرد كلاس دومم گاه «گود مورنينگ» من جای سلام از سحر تا نيمه شب دارد دوام با در و همسايه هنگام سخن لرزه می افتد به سر تا پای من مي كنم با يك دو تن اهل محل گاهگاهي يك «هلو» رد و بدل گر هوا خوبست يا اين كه بد است گفتگو درباره اش صد در صد است جز هوا ، هر گفتگويی نابجاست اين جماعت ، حرفشان روی هواست بگذر از نی ، من حكايت مي كنم وز جدايی ها شكايت مي كنم نی كجا اين نكته ها آموخته نی كجا داند نيستان سوخته نی كجا از فتنه های شرق و غرب داغ بر دل دارد و تيشه به فرق بشنو از من ، بهترين راوی منم راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم سوختند آنها نيستان مرا زير و رو كردند ايران مرا كاش ميماندم در آن محنت سرا تا بسوزانند در آتش مرا تا بسوزانندم و خاكسترم در هم آميزد به خاك كشورم ديدی آخر هر چه رشتم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد |
گفتمت کامم بده، گفتي به طنز
من بدادم گر تو بتواني گرفت |
جایگاه طنز در اشعار رودکی
جایگاه طنز در اشعار رودکی
http://www.aftab.ir/articles/art_cul...fe9472832b.jpg طنز و طعن ریشه و صبغه و سابقه درشعر آغازین فارسی دارد و آثار طنزآمیز اوج تعهد، دین داری و مردم دوستی طنزپردازان است. درعصر و دنیایی که عدل و داد، محبت، شکر، رضا و توکل به خداوند جای خود را به ظلم، ستم، بی مهری، سنگ دلی، بدبینی و حق کشی می دهد، جهل و نادانی به جای علم و دانش، قساوت و شقاوت به جای رأفت و شفقت و بی حیایی و بی شرمی جای عفت و پارسایی را می گیرد. در دوره و عصری که دنیاپرستی، حرص، آز، گردآوری مال و بی اعتنایی به دستورات خداوند، تکبر و خودخواهی، به جای زهد و بیم از خداوند و تواضع دل ها را تسخیر می کند. و حزن و محنت و آزرده دلی جای شادی و خوش دلی را می گیرد و تفرقه ونفاق جانشین الفت، هم دلی وشادی می گردد، شاعر ابزاری جز طعن و طنز ندارد تا به عکس العمل بپردازد و رذایل را برملا گرداند و آنان را مورد نکوهش قرار دهد. با تورقی اجمالی به دیوان اشعار رودکی پدر شعر فارسی به این نکته ظریف خواهیم رسید که او نیز کوشیده است در قالب ابیاتی موزون ومقفی و توأم با طنز و همراه با حکمت حقایقی را درقالب عباراتی ابهام آمیز بیان دارد. رودکی شاعر بزرگ آغازین قرن چهارم است و آن گونه ذکی و تیزهوش است که در هشت سالگی قرآن را تمام از بردارد صوتی دل نشین و نغز دارد و بر بط زنی ماهر و برجسته است. شعر او از جهت مضامین وسعت و گستردگی فراوان دارد واقعه نگاری، خیال انگیزی، موعظت، نصیحت، عشق و محبت، مدح و نثا و... در بدایع و صنایع به حد کمال دارد او در فنون متنوع شعراستادی برجسته است و سخنان وی درتوانایی تشبیه و قرابت معنا وطبیعت بی قرین است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی مشهود است که نماد و نشان گستردگی مال و فراغت بال وی است. اما آن چه در این مقال و مجال کوتاه مطرح است این که در اشعار او طنزهای حکیمانه و طنزهای تکان دهنده فراوان است. فی المثل رودکی، جهان را خواب کردار می نگرد و بارها در اشعارش در قالب طنز و طعن فریاد می آورد که دنیا ناپایدار است و فریب او را نباید خورد: این جهان پاک خواب کردار است آن شناسد که دلش بیدار است نیکی او به جایگاه بد است شادی او به جای تیمار است چه نشینی بدین جهان هموار که همه کاراونه هموار است دانش او نه خوب و کارش خوب زشت کردار و خوب دیدار است رودکی رفتار جهان را با خود درطنز تلخی که نوعی بث و شکوی است، به نمایش می گذارد: مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان لا چراغ تابان بود سپید سیم رده بود و در و مرجان بود ستاره سحری بود و قطره باران بود یکی نماند کنون ز آن همه بسود و بریخت چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود همان که درمان باشد به جای درد شود و باز دردهمان کز نخست درمان بود کهن کند به زمانی همان کجا نبود و نوکند به زمانی همان که خلقان بود جهان نه تنها با او که با مهتران جهان نیز بی رحمی کرده است و آنان را به بدبختی و شقاوت کشانده است: مهتران جهان همه مردند مرگ را سرهمه فرو کردند زیرخاک اندرون شدند آنان که همی کوشک ها برآوردند از هزاران هزارنعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند رودکی با حسن تعلیل زیر طنز تلخی از گذشت عمر و دگرگونی های متنوع و ناپایداری که در آدمیان ایجاد می شود به نمایش می گذارد. من موی خویش نه از آن می کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند من موی از مصیبت پیری کنم سیاه تلخی روزگار آن گاه تلخ تر و غم انگیز تر است که انسان ببیند همه دوستان و یاران ما او را فقط برای خود می خواهند. جز حادثه هرگز طلبم کس نکند یک پرسش گرم جز تبم کس نکند ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم یک قطره آب برلبم کس نکند افسوس دیگر رودکی این است که از آتش خاکستر زاید و فرزند مرد خردمند، شباهتی به پدرش نداشته باشد: آی دریغا خردمند را باشد فرزند و خردمند نی ور چه ادب دارد و دانش پدر حاصل میراث به فرزند نی رودکی دریکی از زیباترین طنزهایش نمازگزاران ریاکار و عوام فریب آن دوران را مخاطب قرار می دهد و می گوید: روی به محراب نهان چه سود دل به نجارا و بتان طراز ایزد ما وسوسه عاشقی از تو پذیرد، نپذیرد نماز درپایان باید گفت:خاستگاه و زیرساخت طنز سرآغاز شعر فارسی است و طنز ریشه درشعر و ادب فارسی دارد به گونه ای که با تورق اشعار رودکی پدر شعر فارسی حکیمانه ترین مطالب را در قالب طنز می توان یافت که این امر مؤید این موضوع است. بنابراین طنز با شعر فارسی عجین و در اشعار تمامی شاعران فارسی ساری و جاری است و طنز مولود طنزپردازان درجهت خواری ارزش ها نیست بلکه تلاش روشن گرانه و روشن فکرانه ای است به منظور ایجاد انگیزه و تفکر در مردم بی تفاوت تا بیشتر بیند یشند وبهتر ببینند. |
اندر فواید مجردی...!!
خوشا به حالت که غمی نداری! مسیر پر پیچ و خمی نداری! خوشا به حالت که مجردی تو قاطی ازواج نیامدی تو! بچه نداری که بگیره حالت چه راحتِ تخت و خوبه خیالت بچه ها امروز مصیبت شدن! ننر شدن لوس و بد عادت شدن! هزینشون بد جوری رفته بالا پول، علف خرسه برای اونها! هلاک اجناس ِمدل جدیدن همیشه توی مرکز خریدن! میدن دو تا چک پولو خیلی آسون بابت یک لباس تنگ وچسبون میگیرن از تو دائما تراول تا که بسازن یه تریپ خوشگل یا کافی شاپن یا کلاس کنکور اونم برای ژست و فیس و فیگور بچه نگو ایینه دق شدن! بلا شدن پررو سر تق شدن! تیپشونم خوشگل و خیلی نازه! همیشه تو بوتیکن و مغازه! فشن شدن! هزینشون زیاده! فقط شدن توقع و افاده! با بروبچ میرن تو کار سبقت! زندگی شون همش شده رقابت! میخوان که تیپشون عروسک باشه! گوشی اونها تو محل تک باشه! هدر میدن نصف حقوق مارا تا که بشن شبیه .....(اونها) تا که بگی خالیه جیب ماها میگن چرا دنیا آوردی مارا؟ ندارم اصلا سرشون نمیشه! سیری چیه اخلاقشون همیشه! بگی ندارم میزنی ضد حال چک پولو رو کن تا بشی ایده آل نظر نشه بد جوری با کلاسن اند پیامک زدن و تماسن قبض موبایلشون پدر در آره دخل حقوق آدمو میاره! خلاصه خیلی سخته بچه داری! علی الخصوص با حقوق اداری! خوشا به حالت که هنوز عاقلی! مجرد و راحت و بی مشکلی! |
شعر كــوچـــه
اثری ماندگار از زنده یاد فریدون مشیری
بی تو، مهتابشبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر كن! لحظهای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینة عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن! با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم، باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت اشك در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم! ************* كــوچـــه سروده "هما میرافشار" (پاسخی به اثر فریدون مشیری) بی تو طوفان زده دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی ... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم، دگر از پا نشستم گوئیا زلزله آمد، گوئیا خانه فروریخت سر من بی تو من در همه شهر غریبم بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی چه گریزی ز بر من که ز کویات نگریزم گر بمیرم ز غم دل به تو هرگز نستیزم من و یک لحظه جدایی؟! نتوانم، نتوانم بی تو من زنده نمانم :d************* Room اما هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعر معروف و محبوب "کوچه" رو امروزه بگه،چطوری می سرود؟ آخه امروز دیگه همه چی کامپیوتری شده و فکر کنم این مضمون بیشتر به دوره و زمونه ی فعلی میاد ... http://taknaz.ir/upload/4/0.65892500...icon_arrow.gif بی تو Online شبی باز از آن Room گذشتم همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم شدم آن User دیوانه که بودم وسط صفحه Room ،Desktop یاد تو درخشید Ding صد پنجره پیچید شکلکی زرد بخندید یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم تو و Yahoo و Ding و دنگ همه دلداده به یک Talk بد آهنگ Windows و Hard و Mother Board آریا دست برآورده به Keyboard تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت من بدنبال معنای کلامت یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این Room نظر کن Chat آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است باش فردا که PM ات با دگران است تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن باز گفتم حذر از Chat ندانم ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد مثل Spam تو Inbox تو نشستم تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم تو مرا Hack بنمودی. نرمیدم. نگسستم Room ی از پایه فرو ریخت Hacker ی Ignore تلخی زد و بگریخت Hard بر مهر تو خندید PC از عشق تو هنگید رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم نکنی دگر از آن Room گذر هم بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم |
اکنون ساعت 02:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)