![]() |
اگر بد کنی هم تو کیفر بری نه چشم زمانه به خواب اندر است |
تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل
زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم |
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر دم از این باد بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد |
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی |
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟ برايش صادقانه مي نويسم براي آنکه بايد باشد و نيست |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن جان بین که که چون همی سپرم |
مست عشقم، مست يارم، مست دوست
مست معشوقي که عالم مست اوست |
تسبیح و خرقه لذت مستی بخشدت
همت در این عمل طلب از میفروش کن |
نفس برآمد و کام از تو برنمی آید
فغان که بخت من از خواب بر نمی آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویت که آب زندگی ام در نظر نمی آید |
در حق من لبت این لطف که می فرماید
سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این |
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخت پاره بر موج رها رها رها من |
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز |
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بد اندیشان خدایت در امان دارد |
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدتمکارش |
ر چرا؟؟؟
شاه و گدا به ديده دريادلان يکي است پوشيده است پست و بلند زمين در آب |
تصحیح شد قربان:)
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش |
مرسی
شكـر چشـم تـو چـه گـويم كـه بدان بيمـارى ميكـند درد مـرا از رخ زيبـاى تـو خــوش |
شممت روح و داد و شمت برق وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو |
ويرانه نشينم من و بيت غزلم را هرگز نفروشم به دو صد خانه ي آباد |
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در پای نسیم افتاده است |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم |
من و شمع صبحگاهي سزد ار به هم بگرييم
كه بسوختيم و از ما بت ما فراق دارد |
دو چشمانت بجز دام هوس نیست
به فریاد دلم فریاد رس نیست |
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
وصل تو مشکل مشکل، جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان، این مشکل من |
نــازی کـه ز لبـخـنـد گـل یــاس هـویــداســت
زیبائی عشق است که در چشم تو پیداست |
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من |
نمیدانی دلم بسیار تنگست
میان ما و تو دیوار سنگست به امیدی که بر گردی دوباره نگاهم بر در و گوشم به زنگست |
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش مي شد با پري از برگ ياس |
شما داري چيكار ميكني؟؟
چون بيت رو وارونه كردي من با د ميگم دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق وگرنه از تــو نـیــایـد که دل شـکن باشی |
نه اصلا من از اونجایی که برداشتم همین طوری بود اگه اون برعکس کرده من نمیدونم
یارم چو گریست اشک او«گوهر»شد تا دست به پیکرش زدم«مرمر»شد آشفته شدم کشیدمش در آغوش افتاد به پیچ و تاب و «نیلوفر»شد |
يعني شما خودت نفهميدي كه وارونه س؟؟؟
دلی چون شمع میباید که بر جانم ببخشاید که جز وی کس نمیبینم که میسوزد به بالینم |
یه جورایی حس کردم بی ربطه ولی خوب گفتم شاعر الکی که چیزی نمیگه
ماجرای دیده می گوییم پیش سیل اشک ابلهی بین شکوه ی کشتی به طوفان می کنیم |
آره جون خودت ;)
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق معاف دوست بدارند قتل عمدا را |
به جونه تووووووووو
از خیالم بگذر تو وسیعی چون دشت و مرا وسوسه ی وسعت یك جنگل سبزست هنوز |
ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند
ز روی آب جای قطره ی باران نمی ماند |
اکنون ساعت 05:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)