![]() |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تو را که هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو |
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تخم وفا ومهر درين كهنه كشته زار
آنگه عيان شود كه بود موسم درد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ازو خصم بدام آمد ومعشوقه بکام |
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد |
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد |
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم |
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد |
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد |
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد |
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت |
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را |
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود |
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دايما يک سان نباشد حال دوران غم مخور |
رسم عاشق کشی وشیوه شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود |
دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی
تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا |
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد |
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از آن قصیده به از صد رساله بود |
در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است
صد گنج شایگان که ببخشی به رایگان |
نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری نا توانی داد |
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور |
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی |
یارب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد |
در آ که در دل خسته توان در آید باز
بیا که در تن مرده روان در آید باز |
زین قصه گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت |
تو شمع انجمنی یک دل و یکزبان شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شهريست پرظريفان و از هر طرف نگاري |
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد |
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند
گر تو نميپسندي تغيير کن قضا را |
| اکنون ساعت 04:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)