![]() |
:21:سرتو بزار رو شونه هام خوابت بگیره
جاخالی میدم بخوری زمین حالت بگیره:21: |
هیچست آن دندان و نبینم ازو نشان
مویست ان میان و ندانم که آن چه موست |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها |
آدمی به خوب و بد همیشه عادت میکنه
هر کسی یه جور خداوندو عبادت میکنه |
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی |
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود |
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد |
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم |
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم |
ما زبالاییمو بالا میرویم
ما زدریاییمو دریا میرویم |
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هردم از هجر توست بیم هلاک |
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول |
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
دل دادهام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل |
لحظه اي برقي زد و خورشيد شد
مي توان در غربت داغ كوير آن ابري كه مي باريد شد |
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر می شکند گوشه محراب امانت |
تا بردش ز غصه غباری ننشیند
ای سیل سر شک از عقب نامه روان باش |
شیرین تر از انی به شکر خنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی |
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم |
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم آنکه میخواست برویم در دولت بگشاید با که گویم که در خانه به رویش نگشودم |
:eek::eek:تو سپاس میزنی{شیت شدن}
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم |
چه بچه ذوق کرد
مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی در افتی به پایش چو مور |
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد |
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت |
ترسم که صرفه ای نبود روز باز خواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا |
ای که دور از من در قلب منی
باخبر باش که تو ماله منی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آرزوها چه قدرهمدل و همسو بودند
نه که هرسینه جدا قبله ی آمالی داشت |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها |
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیز گار |
رسید باد صبا غنچه در هوا داری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن |
نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین |
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو |
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت |
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود |
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی |
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود |
اکنون ساعت 11:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)