![]() |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یارب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندانکه خاک را بود و باد را بقا |
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد |
دانم که بگذرد زسر جرم من که او
گر چه پری و شست و لیکن فرشته خوست |
تا نباشد این جدایی ها کس نداندقدر یاران را
کویــر خشک میــدانـــد بــهای قـطــره باران را |
از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد |
دانی که دلم چه از خدا می خواهد
بی پرده بگویمت تو را میخواهد |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ |
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی؟ |
یک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد |
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم {پپوله} |
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد |
دهان تنگِ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلـش جهان زیر نگین دارد |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مروارید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد |
دارم ز بی همدمی , فریاد من رنگ سکوت
رازها در سینه دارم , آشنای راز نیست! |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس را من نپسندم که به جای تو بود |
دل دادمش بمژده وخجلت همی برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
تا که در دیدهی من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو میبینم او صفیری که ز خاموشی شب میشنوم و آن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم |
ماهم این هفته برون رفت و بچشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
دلم جز مهرویان طریقی بر نمیگیرد
زهر در می دهم پندش ولیکن در نمیگیرد |
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش {پپوله} |
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد |
شعر
هرشعري ميشه؟
|
آره عزیزم
هر شعری. فقط با محتوا باشه! |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور |
ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم |
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند |
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم انست كه مجنون باشي |
یارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تا عهد تو بربستم عهد همه بشكستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها |
اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست |
اکنون ساعت 11:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)