پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   وصف حال خودتان با زبان شعر (http://p30city.net/showthread.php?t=3983)

Motahareh 11-07-2008 06:43 PM

سرشکسته‌وار در بالش کشیده
نه هوایی یاری اش داده
آفتابی نه دمی با بوسه‌ی گرمش به سوی او دویده
تیزپروازی به سنگین خواب روزانش زمستانی
خواب می‌بیند جهان زندگانی را
در جهانی بین مرگ و زندگانی.

هیچ کس پایان این روزان نمی‌داند
برد پرواز کدامین بال تا سوی کجا باشد
کس نمی‌بیند
ناگهان هولی برانگیزد
نابجایی گرم برخیزد
هوشمندی سرد بنشیند.

لیک با طبع خموش اوست
چشم باش زندگانی‌ها
سردی‌آرای درون گرم او بر بال‌هایش ناروان رمزی‌ست
از زمان‌های روانی‌ها
سرگرانی نیستش با خواب سنگین زمستانی
از پس سردی روزان زمستانی‌ست روزان بهارانی.




haj_amir 11-09-2008 12:06 AM

یه دل میگه نشم عاشق کس
یه دل میگه میمیرم بی نفس
یه دل میگه برمو و یه دلم میگه خو کن به هوس...
یه دل میگه پر رنگ و ریاســـــــت
یه دل میگه اینه رویای ماســـــــت
یه دل میگه بگمو و یه دلم میگه فردا ببار
یه دل میگه پر از عشـــــــــــــقم هنــــــــوز
یه دل میگه که بساز و بسوز
سر کن بی فــــــروغ ..
خو کـــــــن به دروغ ...
این عمــــــر دو روز ....
یک بوم دو هوا خستم به خدا
نمی خوامو و میخوام بشم از تو جدا
رویای عزیز تردید و گریـــز
بی عشق نمـــی تونم به خدا ...
سلطان قلبم بی تو ســـــرابم
آلوده ی فکر و ناجور وتردید
برگرد و از من عشقی بنا کــــن
کانون روحم به عشق تو لرزید ....

haj_amir 11-09-2008 10:52 PM

داشتم فراموشت میکردم
اما باز دوباره دیدمت
تو غم هاغوته ور شدم چرا؟

داشتم فراموشت میکردم
اما تا صدات رسید
به گوش من شکستم بیصدا چرا

داشتی میرفتی از خیال من
خزونی بود بهار من
دیدم تورو خزونم جون گرفت
این قلب سرد و ساکتم با خیالت جون گرفت

چرا دوباره امدی
صدا رو جون دادی گل بهارو
زخم دل دوباره تازه شد

شوق نگاه خسته ام دوباره
دوختی اخره ستاره
حسرتم بی اندازه شد

یا راحتم کن واسه همیشه
این دل بکن زریشه
از خیاله سرد من برو

یا باغبون شو بهارو
باز نشون بده گلها رو
از ووجده خسته ام برو

امیر عباس انصاری 11-10-2008 03:38 AM

وصف حال خودتان با زبان شعر
 
و حدس میزنم شبی مرا جواب می کنی
و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی

سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی

من از کنار پنجره تو را نگاه می کنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی

چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی

به خاظر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب می کنی

و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی

امیر عباس انصاری 11-10-2008 03:41 AM

وصف حال خودتان با زبان شعر
 
محبت



نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم

گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم



دستت به دست دیگری از این گذشته کار من

اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم



گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم

شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم



رفتم کنار پنجره دیدم تو را با... بگذریم

چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت می کنم



من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری

دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم



تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم

با التماس اما تو را به خانه دعوت می کنم



گغتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی

رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم

امیر عباس انصاری 11-10-2008 03:42 AM

وصف حال خودتان با زبان شعر
 
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست


http://www.madarzan.com/khabar/m-hey...20%2812%29.jpg


SonBol 11-11-2008 11:46 AM

ز خود چگونه به آيينه ها پناه ببرم؟
كه قلب آينه ها نيز مثل من سنگي است

امیر عباس انصاری 11-12-2008 05:01 AM

وصف حال خودتان با شعر
 
هر دریچه ای که رو به شب گشودم
فکر تنهایی چشمان تو بودم
عاشقانه های من شعر تو بوده
از تو بوده هرچه گفتم و سرودم

چشم من همیشه دنبال تو بوده
همه ترانه هام مال تو بوده
هر نفس همیشه در یاد تو بودم
برگ باغ رفته از یاد تو بودم

همه جاده های دنیا رو دویدم
در سفرهام به نگاه تو رسیدم
هر کجا رفتم و هر جا که رسیدم
همه دنیا رو با چشم تو دیدم

haj_amir 11-15-2008 10:25 PM

واله و شيداست دايم همچو بلبل در قفس
طوطي طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

haj_amir 11-16-2008 10:57 PM

تو شعراي سپيد من جايي نمونده واسه تو

سياهي و در به دري از روزگار من برو

برو ديگه دوست ندارم يه لحظه پيشم بموني

ديگه نمي خوام تو گوشم شعراي غمگين بخوني

اگه نميري هم بدون كه دشمن جون مني

دلم مي خواد هر جوري هست كنار من جون بكني

تو شعراي سپيد من جايي نمونده واسه تو

سياهي و در به دري از روزگار من برو

برو ديگه دوست ندارم يه لحظه پيشم بموني

ديگه نمي خوام تو گوشم شعراي غمگين بخوني

دنياي من روشن وتو دشمن روشنيها

خورشيد من داره مياد بي سر و پاي رو سياه

ميخوام روزاي خوب من شكنجه ي جونت بشه

سپيدي هاي من تورو تا مرز مردن بكشه

سياهي و در به دري غصه ي ناتموم من

چقدر بايد گريه كنم از من وگريه دل بكن

دختر ماه مهر من اومده و پشت دره

اونم دلش مي خواد غم و از روزگارم ببره

برو ديگه دوست ندارم يه لحظه پيشم بموني

ديگه نمي خوام تو گوشم شعراي غمگين بخوني


اکنون ساعت 11:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)