![]() |
ثا و جيم و خا و زا آنگاه شين
ظاء و فا والله اعلم بالصواب ///ف |
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
{پپوله} فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم |
مستغنيم از هر دو جهان کن به کرم
جز ياد تو هر چه هست بر از دل ما باحرف///ف |
فلک به آبلهٔ خار دیده میماند زمین به دامن در خون کشیده میماند // ... |
فرو ريخت فرو ريخت شهنشاه سواران زهي گرد زهي گرد كه برخاست خدايا //// ج |
جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد ا |
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد ب |
به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
مرا از دست غم بستان به یک پیمانه ای ساقی س |
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غيرت نياورد که جهان پربلا کند //// ش |
شراب خورده و خوي کرده ميروي به چمن
که آب روي تو آتش در ارغوان انداخت ///ش |
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست //// ک |
کشتن و مردن که بر نقش تنست
چون انار و سیب را بشکستنست گ |
گر گ پيرند همه پردهدران
يوسفي بر سر بازار کجاست م |
مي زده مييم ما كوفته دييم ما چشم نهاده ايم ما در تو كه توتيا تويي //// ع |
عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز عارف رباني نيست ن |
نی که مینالد همی در مجلس آزادگان
زان همینالد که بر وی زخم بسیار آمدست ز |
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت //// ر |
روي اگر چند پري چهره و زيبا باشد
نتوان ديد در آيينه که نوراني نيست ر |
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد
آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیدست چ |
چاه ز نخدانش ببين اي ديده و کاري مکن
کاندر ته آن چه فتدجان من بي ته دگر چ |
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست پ |
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشمنگاری بوده است ض |
ضحکت عروسا مقلتي لدي البکاء
والضحک حلم الطفلة العذراء ن |
ناني بده نان خواره را آن طامع بيچاره را آن عاشق نانباره را كنجي بخسبان ساقيا //// غ |
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست غ |
غم جمله را نالان كند تا مرد و زن افغان كند كه داد ده ما را ز غم كوگشت در ظلم اژدها ر |
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
که بر من و تو در اختيار نگشادست د |
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود م |
ملک آزادي نخواهي يافت و استغناي مال
هر دو عالم بندهي خود کن به استظهار ذ |
ذره ذره جمع گردد
وانگهی دریا شود گ |
گر مسلماني رفيقا دير و زنارت کجاست
شهوت آتشگاه جانست و هوا زنار دل گ |
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ // ... |
قــــلم عشــق کـَـشم بـر ورق ِ دفـــتر خــویش
هان که در عشق من وحُسن تو گفتاری نیست ض |
ضامن شدم از بهر نجات همه کس بر من بنویس سیئات همه کس ن |
نگه دار آب و رنگِ خویش ای یاقوت پُرقیمت
که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد ب |
به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را م |
مــن از بیگـانگـان دیگــر ننــالـم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ل |
لاله شد پاک فروش از عرق شبنم و ما عرقی پاک نکردیم درین فصل بهار غنچه از پوست برون آمد و ما بیدردان جامهای چاک نکردیم درین فصل بهار ه |
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باريست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش // ب |
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد از درد خود پرستی ز |
اکنون ساعت 10:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)