![]() |
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست |
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست |
تا فضل و عقل بینی بی ممعرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی |
يا رب آن نوگل خندان كه سپردي به منش
مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت |
تو نيم ديگر من بودي و ندانستي
چه داغها كه به اين نيم ديگرت دادند |
در گوشه امید چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهادهایم |
میوزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم بدم می ناب |
بهاء الحق و الدین طاب مثواه
امام سنت و شیخ جماعت |
تیغ عالم گر به دستت داد روزی روزگار
هر چه می خواهی ببر اما مبر نان کسی |
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر بیک موی تر شوی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
ترا كه هر چه مراد است در جهان داري
چه غم زحال ضعيفان ناتوان داري |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
یاران وفا را بین اخوان صفا را بین
در رقص که باز آمد آن گنج به ویرانه! |
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تا صد هزار خار نمیروید از زمین
از گلبنی گلی به گلستان نمیرسد |
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است |
تا لبم مهجور بود از خاکبوس مجلست
درد نوش درد بودم با ندیمان ندم |
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است |
ترا رسد شکر آویز خواجگی گه جود
که آستین بکریمان عالم افشانی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت |
تا چند دهی وعده ی دیروز به امروز؟
تا چند از این شاخه به آن شاخه پریدن؟ |
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت |
تشنه ام،از عطشی دور و دراز آمده ام
چشمه ای باش که در تو نفسی تازه کنم |
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه خیال که آمد کدام رفت |
تا کی بود این گرگ ربائی بنمای سر پنجه دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش |
شاهین آسمان وفایم ولی چه سود
دانم که بر بام تو بی جا نشسته ام |
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم |
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت |
تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل
زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد |
دیــــگــر دلـــم از سنــگ حوادث نــهــراســد
این كاسه صد بسط به كرات شكسته است |
تا کی در انتظار قیامت توان نشست برخیز تا هزار قیامت بپا کنیم |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نا بستن از آن به که ببندی و نپایی! |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است ... |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
اکنون ساعت 02:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)