![]() |
طمع خام بین که قصه فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است |
نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید
چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه و فریادرس نمیآید |
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست |
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست |
من از آن سياه دارم به غم تو روز روشن
كه تو ماهي و تعلق به شب سياه داري |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش |
مرا دشمن چه میداری؟ که نیکت دوستمیدارم
مرا چون یار میدانی چرا اغیار میداری؟ |
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام |
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
دلم گرفته ای خدا به غم اسیره
شش ماهه ی حسین من داره می میره |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را |
تو که دستت با نوشتن آناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست |
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را |
عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر |
خسته ازانم که شست سال فزون است
تا به شبانروزها همی بروم من |
همی زین فزون بایدم لشکری هم از مردم و هم ز دیو و پری |
صوفی چو تو رسم رهروان میدانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر |
مرا دشمن چه میداری؟ که نیکت دوستمیدارم
مرا چون یار میدانی چرا اغیار میداری؟ |
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
هر پاکروی که بود تردامن شد گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد |
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد |
صائب شکایت از ستم یار چون کند؟ هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است |
جام اگر آرند یکبار کند مستم
یکبار نگاه تو صد بار کند مستم |
درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار خراب میشوی، آباد میکنیم ترا |
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب |
چون کان عقیق در گشادهست
چه غم که خراب شد دکانم |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
امشب چه شبی ست شب مراد است امشب
این خانه پر از نقل و نبات است امشب |
شما و هر چه مراد شماست در عالم من و طریق خداوند مبدا و ایجاد به اختلاف دو شمشیر نیست امن طریق که اختلاف مقرر ز شورش اضداد |
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش |
بر گیر شراب طربانگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا |
آن جام بلورین که ز می خندان است اشکی است که خون دل درو پنهان است |
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دوش ز دست رقیب ساغر می خورده ای من به خطا رفته ام یا تو خطا کرده ای |
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید |
مرغ دل در قفس سینه ز شوق میکند قصد به پرواز امشب دانه از مرغ دلم باز مگیر که شد از بانگ تو دمساز امشب |
دادهام باز نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند |
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است |
اکنون ساعت 06:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)