![]() |
خیام
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد |
دوست میدارمت آن قدر که تشبادی وحش
دوست دارد که آغوش کشد صحرا را |
[quote=civilar;136280]
------------------------------------------------ ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی درددل می گفتم و افسانه می پنداشتی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد |
دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا
که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه |
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو |
واعظ شحنه شناس این عظمن گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است |
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم |
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستای و شمشاد چمن دارم |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم |
من ارچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند |
دلا بسوز که سوز تو کار ها کند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا کند! |
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر |
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست بس که در بیماری عشق تو گریانم چو شمع |
عشق آنست که بلبل با رخ گل ميکند
صد جفا از خار گل بيند تحمل ميکند |
عاشقان تا از می معشوق بیخود گشته اند
هرگه بر فرق فلک از بیخودی پا می زنند |
دو زلف بر رخ او همچو اسپه زنگی
برای بردن رومی غدار می اید |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تو نیم دیگر من بودی و ندانستی
چه داغ ها که به این نیم دیگرت دادند |
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟ |
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را
شد جهان پير همان روز که ما پير شديم |
مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو |
وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت |
تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو |
وقتي که در ميان دلدادگان نشستي
دلداده باش و ديگر از دلبري حـذر کن |
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم |
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست. |
تر سم این قوم که بر درد کشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
احساسِ سوختن، به تماشا نمیشود
آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم |
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد |
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
به جز عشق به جز عشق دگر تخم مکارید |
[quote=civilar;136606]
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم |
مگر خضر مبارک پی تواند
که این تنها بدان تنها رساند |
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا |
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم فرصت دیدار هست |
اکنون ساعت 07:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)