![]() |
مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟ تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟ دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست |
كجايي در شب هجران كجايي در شب هجران كه زاريهاي من بيني چو شمع از چشم گريان اشك باري هاي من بيني كجايي اي كه خندانم ز وصلت دوش مي ديدي كه امشب گريه هاي زار زاريهاي من بيني كجايد اي قدحها از كف اغيار نوشيده كه از جام غمت خون آبه خواري هاي من بيني شبي چند از خدا خواهم به خلوت تا سحر گاهان نشيني با منو شب زنده داري هاي من بيني شدم يار تو از تو نديدم ياري و خواهم كه يار من شوي كه يار من شوي اي يار و ياري هاي من بيني |
در آوار همه آینه ها تکرار من باش همین امشب کلید قفل این زندون تن باش ببار ای ابرکم بر من ببارو تازه تر شو ببار و قطره قطره نم نمک آزاده تر شو |
ديوار سنگي - گوگوش توي يك ديوار سنگي دو تا پنجره اسيرن دوتا خسته دو تا تنها يكيشون تو يكيشون من ديوار از سنگ سياهه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بي صدايي به لباي تشنه ما نمي تونيم تا بجنبيم زير سنگيني ديوار همه عشق منو تو قصه است قصه ديوار… |
قصه
تو از كدوم قصه اي كه خواستنت عادته , نبودنت فاجعه بودنت امنيته تو از كدوم سرزمين تو از كدوم هوايي , كهاز قبيله ي من يه آسمون جدايي اهل هر جا كه باشي قاصد شكفتني , توي بهت و دغدغه ناجي قلب مني پاكي آبي يا ابر نه خدايا شبنمي , قدآغوش مني نه زيادي نه كمي منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من , خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم , خواستني هر چي كه هست تو بخواي من قانعم اي بوي تو گرفته تن پوش كهنه ي من چهخوبه با تو رفتن رفتن هميشه چه خوبه مثل سايه همسفر تو بودن هم قدمجاده ها تن به سفر سپردن چي مي شد شعر سفر بيت آخرين نداشت , عمرکوچ من و تو دم واپسين نداشت آخر شعر سفر آخر عمر منه , لحظه ي مردنمن لحظه ي رسيدنه منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من , خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با خودت ببر من به رفتن قانعم خواستني هر چي كه هست تو بخواي من قانعم منو با خودت ببر منو با خودت ببر منو با خودت ببر منو با خودت ببر |
به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته نگوازدوري كي نپرس ازچي گرفته منودريغ يك خوب به ويروني كشونده عزيزمن توهستي نفس توسينه مونده تواين تنهاييه تلخ منويه عالمه ياد نشسته روبرويم كسي كه رفته برباد كسي كه عاشقانه به عشقش پشت پازد براي بودن من به خودرنگ فنازد چه درديه خدايا نخواستن امارفتن براي اونكه سايه است هميشه روسرمن كسي كه وقت رفتن دوباره عاشقم كرد منوآبادكردو خودش ويرون شدازدرد به دادم برس اي اشك دلم خيلي گرفته نگوازدوريه كي نپرس ازچي گرفته كسي كه رفته برباد |
در جیب هایم
چیزی نیست در دفترم چیزی نیست دست هایم را باز می کنم: چیزی نیست دل را هم که بدهکار توام ... |
ميدانم روزي نبودنت را فراموش خواهم كرد كه به نبودن خود عادت كنم
|
بهار نیست ... بهار باشد هم ، بی برگی مرا خواهد کشت زمستان است و همه ی بی برفی مرا آزار می دهد زمستان بی برف ، مثل حال من بی توست سالها بدون برف زمستان من سر شد ولی سرما اندوخته ی همه ی عمرم شد سوز سر ما بر استخوان می ماند مثل سوز عشق تو در دلم مثل سردی تو بر تنم زمستان می رود و روسیاهی به ذغالی می ماند ، که هرگز نداشتم زندگی ام مانند هزاران هزار ثانیه ، بدون حادثه می میرد و تنها امید زندگی ام بارش برفی سفید در حیاط خانه ام است آخ اگر برف ببارد اگر برفی ببارد تو را برف شیره ای سپید خواهم داد سفیدی برف و سردی تو ، خون رگهایم را سفید کرد ه خونم سفید بختم سیاه در این فصل بی برگی در این سرمای بی برفی زبانم سبز چشمانم سرخ ... زمستان است و همه ی بی برفی مرا خواهد کشت |
با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی تا به هر ترانه میکشد زبانه شور عاشقانه من حال دل میگویم با زبان بی زبانی هر لبخندت با من گوید دل مده به دست غم در این عالم بنشین با عشق تا گل روید زین شب خزانی تا که از نگاه تو نور شادی میبارد دل ز مهربانیت شور و شادیها دارد با تو خزان من بهاران با تو شبم ستاره باران از نورافشانی چه بخواهی چه نخواهی دل عاشق ره تو پوید به هر نشانی دل و جان سرمست از شوق نگاه تو همه جا حیرانم دیده به راه تو که بدین روح افزایی زیبایی رویایی چون بهشت جاودانی چه شود گر بازآیی چون نفس باد سحر می رسدم جان دگر دیده کشد سوی تو پر همسفرم شو که میتوانی پر و بالم را با دیدارت کی بگشایی؟ تب و تابم را با لبخندت کی بنشانی؟ با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی یادم کن تا هستم ای امید زندگانی |
اکنون ساعت 12:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)