پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   برای تو می نویسم (http://p30city.net/showthread.php?t=1191)

مستور 12-09-2012 05:44 PM

نگاه کن
چقدر زیباست
تو میدوی اما عقب عقب
تا نگاهت را ازمن بر نگیری
و من می دوم به سویت
با سر
که نه با پا
زیبا نیست؟؟


افسون 13 12-10-2012 09:32 AM

مدتهاستــــ

چتـــ ــر منطق را بر ســـ ــر گرفتـــــ ـه ام!

تا باران " عشــــ ـق" را

تجربــــ ـه نکنم!

دیگر توان مقابلــــ ـه با

تبـــ و لرز

برایـــ ــم باقیـــ نمانـــ ـده استـــ!!!

مستور 12-10-2012 09:22 PM


مـــن هنـوز غـــرق گذشتــه ای هســتم
کــه نمـی گــذرد و تو به آینده ای که
نمیــــــــــایـنــــد

افسون 13 12-11-2012 09:08 AM

شب گریه های زار امانم نمی دهد
نفرین روزگار امانم نمی دهد
گفتم ز سوز دل بنویسم برای تو
یکدم به چشم خسته من خواب ره نیافت
سودای انتظار امانم نمی دهد
هر صبح وشام زخم زبان ها و طعنه ی
پنهان وآشکار ، امانم نمی دهد
دلتنگ پرسه های غروب خزان شدم
افسوس ... این بهار امانم نمی دهد
صدبارتوبه کردم وصدره شکستمش
چون نفس نابکار امانم نمی دهد
گفتم زیاد می برمش بعد از این ، ولی
این قلب بی قرار امانم نمی دهد

مستور 12-11-2012 04:16 PM


بی تو بودن را معنا می کنم
با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع

با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است


افسون 13 12-12-2012 08:10 AM


با من بگو :
"وقتی که صد ها صد هزاران سال بگذشت ، آنگاه"
اما مگو "هرگز"
هرگز چه دور است ، آه
هرگز چه وحشتناک
هرگز چه بی رحم است ...

مستور 12-13-2012 12:40 AM

آنگاه که خنده بر لبت می میرد
چون جمعه ی پاییز دلم می کیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات می گیرد


افسون 13 12-14-2012 10:29 AM


می رسد روزی كه تو یادم كنی
از حصار غصه آزادم كنی

همچو شیرین بازگردی سوی دل
آتشی بر جان فرهادم كنی

این خراب خسته از صد عشق را
بازیابی یا كه آبادم كنی

باز می جویم شبی این وصل تو
آید آیا لحظه ای شادم كنی؟

این عجب عشقی است می پیچد به جان
شور تو خواهم كه بنیادم كنی

با تو می گوید امید از سوز دل
تا بسوزانی و بربادم كنی

مستور 12-14-2012 11:28 AM

ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود
ای کاش هرگز ندیده بودمت
و دل به تو دل شکن نمی بستم
ای کاش از همان ابتدا،

بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم

انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد
و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن

و دیده به درد دوختنم
امّا می نویسم تا تو بدانی که دیگر

با یادآوری اولین دیدارمان

چشمانم پر از اشک نمی شود
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

افسون 13 12-15-2012 08:07 AM

ریگی اگر به کفشت نبود ...
این همه شنزار ...
پیش پایم چه میکند ؟!
این بار اگر آمدی ...
کفشهایت را بتکان !!


اکنون ساعت 02:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)