![]() |
سایه آرمیده |
بشارت بر به کوی میفروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد وفا از خواجگان شهر با من کمال دولت و دین بوالوفا کرد |
آخر ای دوست كجایی ؟ |
وقتی باران می بارد همه ی پرنده ها .. به فکر پناهگاهی هستند برای محفوظ ماندن از باران |
چرا یه سری میان ویه رد پا روی دل می ذارن ومیرن |
ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من ای ز تو هستی گرفته ریشه ام نیست جز اندیشه ات اندیشه ام آرشی داری به تیر انداختن دست بهرامی به شیر انداختن کاوه آهنگری ضحاک کش پتک دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب تا نبیند دشمنت هرگز به خواب مرزداران دلیرت جان به کف سرفرازن سپاهت صف به صف خون به دل کردند دشت ونهر را بازگرداندند خرمشهر را ای وطن ای مادر ایران من مادر اجداد و فرزندان من خانه من بانه من توس من هر وجب از خاک تو ناموس من ای دریغ از تو که ویران بینمت بیشه را خالی ز شیران بینمت خاک تو گر نیست جان من مباد زنده در این بوم و بر یک تن مباد وطن یعنی همه آب و همه خاک وطن یعنی همه عشق و همه پاک به گاه شیر خواری گاهواره به دور درد پیری عین چاره وطن یعنی پدر مادر نیاکان به خون و خاک بستن عهد و پیمان وطن یعنی هویت اصل ریشه سر آغاز و سر انجام و همیشه ستیغ و صخره و دریا و هامون ارس زاینده رود اروند کارون وطن یعنی سرای ترک تا پارس وطن یعنی خلیج تا ابد فارس وطن یعنی دو دست از جان کشیدن به تنگستان و دشتستان رسیدن زمین شستن ز استبداد و از کین به خون گرم در گرمابه فین وطن یعنی اذان عشق گفتن وطن یعنی غبار از عشق رفتن وطن یعنی هدف یعنی شهامت وطن یعنی شرف یعنی شهادت وطن یعنی گذشته حال فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران وطن یعنی رهایی ز آتش و خون خروش کاوه و خشم فریدون وطن یعنی زبان حال سیمرغ حدیث جان زال و بال سیمرغ سپاه جان به خوزستان کشیدن شهادت را به جان ارزان خریدن نماز خون به خونین شهر خواندن مهاجم را ز خرمشهر راندن وطن یعنی اذان عشق گفتن وطن یعنی غبار از عشق رفتن وطن یعنی هدف یعنی شهامت وطن یعنی شرف یعنی شهادت وطن یعنی گذشته حال فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران |
لالالالالا ، لالالالالا لالالالا ،لالا لالا ، لالالالا اگر تو آمده بودی بهار می آمد بهار با همه ی برگ و بار می آمد گلوی زمزمه پَر می شد از ترانه ی رود ترنّمی به لبِ جویبار می آمد اگر تو آمده بودی بهار می آمد زمانه با دلِ عاشق کنار می آمد اگر تو آمده بودی بهار می آمد زمانه با دلِ عاشق کنار می آمد لالالالالا ، لالالالالا لالالالا ،لالا لالا ، لالالالا هزار شاخه غزل چون انار گل می کرد دل شکسته ی ما هم به کار می آمد به کار می آمد هزار شاخه غزل چون انار گل می کرد دل شکسته ی ما هم به کار می آمد به کار می آمد لالالالالا ، لالالالالا لالالالا ،لالا لالا ، لالالالا |
نو ه
دریا سرنوشتم را به یاد آور دنیا سر گذشتم را مکن باور من غریبی قصه پردازم چون غریقی غرق در رازم گم شدم در غربت دریا بی نشان وبی هم آوازم میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را روی موج خسته دریا مینویسم اوج غمها را |
سلام ای غم |
به ساعت نگاه میکنم :
حدود سه نیمه شب است چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره می روم سو سوی چند چراغ مهربان و سایه های کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است آری!!از شوق به هوا می پرم و خوب می دانم سالهاست که مرده ام. |
اکنون ساعت 03:50 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)