بی تو
تن پوش هیچ خاطره ای
گرمم نمی کند !

خودم گول میزنم....میدونم این تار دیدن از اشکی

که تو چشام جمع شده ولی شیشه مانیتورم

رو تمیز میکنم......

تنهایی یعنی اگر هزار بار هم شماره های

موبایلت رو چک کنی،نتونی یک نفر پیدا

که باهاش درد دل کنی.....

هر بار که می خواهم به سمتت بیام،یادم

می افتد که دلتنگی بهانه خوبی برای

تکرار یک اشتباه نیست......!!

باران ببار....نگذار اشک هایم غریب باشند....

پشت پنجره نشسته ام و میباری....ناودانی چشمانم

سرازیر شده است......

من به تنگ آمده‌ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم

دلم کار دست است،خودم بافتمش!!

تارش را از سکوت،پودش را از تنهایی

همین است که"خریدار"ندارد....

سنگین گذشت عصر بارانی ام گویی نوازش نمی کرد

باران صورتم را، گریه ام ،فریادم ،تنها سکوتی بود تا حرفهایم

در بستری از بغض بخوابند.....

واحد سنجش دلتنگی ام چی میتونه باشه
نگاه به موبایل بر ثانیه
یا تعداد پک ها به سیگار
زانوی بغل کرده با نگاه به
عکس پر خاطره

یه جایی هم هست ،بعداز کلی دویدن

یهو وایمیستی....سرتو میندازی پایین و

آروم میگی"دیگه زورم نمیرسه".....

دلم سخت گرفته است

مي دانم پشت پنجره ايستاده ای

صدايم کن

در لحظه ای فرو خواهم ريخت

صدايم کن


دلم سخت گرفته است

شبها خوابم نمی برد...از درد ضربات

شلاق خاطراتت!!!! بی انصاف محکم

زدی، جایش هنوز مانده است.....

می دانی به رویت نیاوردم ؟؟؟؟
از همان زمانی که تو به من
گفتی
شما !!!!
فهمیدم پای
او
در میان است

لعنت به خود من!!!

که همه دنیا منو فریب دادن اما من هنوزم نمیخوام مثل اونا

گرگ بشم....لعنت به من که هرکسی بهم میرسه میگه:

چقدر ساده ای....لعنت به من که آنقدر رو راستم....که بخاطر

صداقت و سادگیم همیشه تنهام....

وقتی نه دستی برای گرفتن است،
نه آغوشی برای گریه،
نه شانه ای برای تکیه؛
انتظار نداشته باش خنده ام واقعی باشد مادر !!!
می خندم تا تو آرام باشی…
این روزها فقط زنده ام تا دیگران زندگی کنند

مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم

سفری باید کرد تا به عمق دل یک پیچک تنها

که چرا؟؟؟؟

این چنین سخت به خود می پیچد

شاید از راز درونش بتوان کشفی کرد

شاید او هم دلتنگ است

شاید....

وای خدایا چقدر تنهام.....

کمکم کن فراموش کنم همه چیز رو خسته ام حتی از خودم

چرا باید همش آرزو کنم کاش آدم بد بودم.

خدایا کمکم کن.....

دلتنگی
دلتنگی
دایه ی مهربان تر از مادر شده
آغوش گشوده بلعیده مرا
درست از ساعتی که رفتی
نخواهمش کی را باید ببینم؟

مدتی هست که دلتنگ گریه های شب قدر شدم ، مدتی هست که دلتنگ زمانی شدم که صادقانه گریه میکردم ، مدتی هست که دلتنگ نماز ، دلتنگ دعا ، زیارت دلتنگ آدمیت شدم ، چه حمد و چه سوره ای وقتی او تو را نمیخواهد
دلتنگ خدا شدم ، دلم تنگ شده برای زمانی که لج باز نبودم ، متکبر نبودم ، خود رای نبودم
دلتنگ آن لحظات شدم ، دلتنگ زمانی که بیخیال رو بالشم دراز میکشیدم جزوه دست میگرفتم بیخیال همه چیز فقط ذهنم را به چیزی که در روبروی خود میدیم معطوف میکردم
چقدر برای مهم بود شتاب کوریولیس ، تتا دات ، اگر از گشنگی هم میمردم برایم مهم نبود باید میفهمیدم
چقدر دلتنگ زمانی شدم که چقدر راحت یکی را دوست داشتم
دلتنگ مربا و جودی ابوت و تنهایی ، دلتنگ کابوس های تکراری ، دلتنگ گیجی شب ، دلتنگ ندامت صبح ، دلتنگ زمانی که خیالی داشتم که خیال بود نه واقعیت
دلتنگ روزهایی که خوب نبودن اما مثل این روزا فاجعه نبود ، من خراب کردم
به خدا ، من خدا رو دوست دارم ، خودشم میدونه که دوسش دارم خوب آدمم دیگه منم آدمم ، پسر بابام ، جدم هم آدمه ، میخوای چی بگم بهت ؟
خدایا دلم برای شما تنگ شده ، شما که دلت برای ما تنگ نمیشه ، اما ما دلمون برات تنگ شده یه سری بهمون بزن لطف و رحمت نصیبمون نشد ، نشد ، یه سری بهمون بزن

دیشب با تنهایی ام مچ انداختم.....

بد باختم.....

نامرد خیلی قوی شده بود.....

خیلی حرف است که هر روز در گلویت بغض

کشنده ای احساس کنی.....

برای کسی که بدانی حتی در یک بار در عمرش

بخاطر تو .......بغض هم نکرده است!!!!!!.....

می‌دانی ؟؟!
دل‌تنگی عین آتش زیر خاکستر است.

گاهی فکر می‌کنی تمام شده
اما یک دفعه همه‌ات را به آتش میکشد

وفای اشک را نازم که در شبهای "تنهایی"

گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم.....

برای دل خودم می نویسم

برای دلتنگی هایم، برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست

برای دلی که دلتنگم نیست

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست....

برای خودم می نویسم.....بمیرم برای "خودم" که

اینقدر تنهاست.....

از تنهایی من که می گذری گوشهایت را بگیرو

چشم هایت را ببند!!!...اینجا سکوت آدم را کر...

وبی همزبانی آدم را دیوانه می کند......

دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….میگویــند :

عاشــقتم

هســتند برای همیشه نه ……فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !و این است بازی باهــم بودن..

گـاهـی اوقـات
هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت هـم مـیـدن
تـا تــو را غـرق در رویـاهـا و خـاطـراتـت کـنـن
یـه آهـنـگ پـیـشـواز
2خـط شـعـر
کـمـی هـوای بـهـاری
یـک وجـب پـیـاده رو
آهـنـگـی کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـی گـوش مـیـدن
2 کـلـمـه حـرف
بـوی یـه عَـطـر خـاص
طـعـم شـیـریـن یـه خـوراکـی
هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه
تــو چـنـد سـاعـت وسـط اتـاقـت دراز بـکـشـی و خـیـره بـشـی بـه سـقـف
و صـدای بـارون بـشـه آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ اون روزت !!!

بر عکس پولهایم....زندگیم گوشه دارد

همانجا که همیشه تنها می نیشینم....