![]() |
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است |
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم |
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تيره شب وادی ايمن چه کنم حافظا خلد برين خانه موروث من است اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم |
ما را به جهان، خوشتر از این یک دم نیست
کز نیک و بد، اندیشه و از کس، غم نیست |
تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام
شمـــه ای از نفخات نفــس يار بيـــار |
رای دل اگر چه بی سر و سامان تر از تو نیست
چون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار |
روزی مرا هم اعتباری بود اما
امروز میفهمم که بی تو هیچ بودم |
ما را غم خزان و نشاط بهار نیست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم |
من سالها با بودن تو زنده بودم
با رفتنت من هم دگر از یاد رفتم |
|
در وصف خوبي تو صاحب لسان معني
بسيار گفت ليکن ناورد در بيانت |
تا مدرسه و مناره ویران نشود اسباب قلندری بسامان نشود تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود یک بندهء حق به حق مسلمان نشود |
در سینه ها مان این محرم های کوچک غم هایمان اندازه ی صحرا بزرگند |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد |
دل نيست عقدهاي که گشايد به زور فکر
بيهوده سر به جيب تامل کشيدهايم |
من از برای مصلحت در حبس دنيا مانده ام حبس از كجا من از كجا مال كه را دزديده ام |
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم |
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآيد |
در این بساط ، من آن آدم سیهکارم که فکر دانه برآورد از بهشت مرا |
آشنائي كهنه چون گرديد، بي لذت بُوَد
كوزهي نو، يك دو روزي سرد سازد آب را |
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تو را برای وفا دوست می دارم
وگرنه دلبر پیمان شکن فراوان است |
تو را که هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري |
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا |
اي پري غم نيست گر مثل منت ديوانه ايست
هر گلي را بلبلي هر شمع را پروانه ايست |
تا فضل و عقل بينی بیمعرفت نشينی يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستی در آستان جانان از آسمان مينديش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی |
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست |
تا زهره و مه در آسمان گشت پديد
بهتر ز مي ناب كسي هيچ نديد من در عجبم ز ميفروشان كايشان به زانكه فروشند چه خواهند خريد |
دهر معلول از علاجش خستهي عيسي طبيب
خلق عالم در پناهش گله موسي شبان |
نیست غیر از گوشهء دل در جهان آب و گل گوشهء امنی که یک ساعت بیاساید کسی |
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح
هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را |
از همه سوي جهان جلوهي او ميبينم
جلوهي اوست جهان کز همه سو ميبينم |
مژدگاني بده اي خلوتي نافه گشاي
که ز صحراي ختن آهوي مشکين آمد |
دربهاران ، پوست بر تن ، پردهء بیگانگی است یا بسوازن ، یا به می ده ، جبه و دستار را از همان راهی که آمد گل ، مسافر میشود باغبان بیهوده میبندد در گلزار را ... |
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی |
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد |
دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود |
دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو همآواز چمن کم دهد آواز به من شهريارا به غزل عشق نگنجد بگذار شرح اين قصهي جانسوز دهد ساز به من |
اکنون ساعت 02:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)