![]() |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند |
دل در شکنج زلف تو چون طفل بندباز
گاهی رود به حلقه گه تاب می خورد |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
تا بال و پرم بود ز دامم مرهاندي
امروز رهاندي كه مرا بال و پري نيست |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای ضوابت |
تن من لاشه فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن حقیقت کرد مجبورم |
مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو |
وضع دوران بنگر ساغر عشرت بر گیر
که بهر حالتی اینست بهین اوضاع |
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما |
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است |
ترا که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجتست که مشاطه ات بیاراید... |
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ |
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریاچه موج خون فشان دارد |
دل و خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم
نه عجب که خوب رویان بکنند بی وفایی |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
درویش و غنی بنده ی این خاک درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند |
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند ...به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
|
دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم
آتش که برافروخته شد دود ندارد |
دوش با من گفت پنهانی کاردانی تیز هوش
از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش |
شب است و صبح را چشم براه است..........دلم از روشنی تاریك گشته
|
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام افتد صورت گر چین باشد |
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول آنکس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد |
یاد آن روز كه در صفحه شطرنج دلت
شاه عشق بودم و با كیش رخت مات شدم |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست |
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا |
آب و هوای خاکیان نیست به عشق سازگار
آتش آه گو بسوز آن چه به دل هوس مرا |
از اين چراغ مُردگي
از اين بر آب سوختن از اين پرنده كشتن و از اين قفس فروختن چگونه گريه سر كنم كه يار غمگسار نيست مرا به خانهام ببر كه شهر، شهر يار نيست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی |
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنود
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
خواهشا از نوشتن مطالبی که ارتباطی با موضوع تاپیک ندارن خود داری کنین. برای بحث در مورد موضوع های دیگر می تونین یه تاپیک جدید رو شروع کنین.
|
شبي ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه پروانه با شمع گفت ... |
تنم از واسطه ی دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
ترا که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجتست که مشاطه ات بیاراید |
دل و دين و عقل و هوشم همه را به باد دادي |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زمان که میشنوم نا مکرر ست |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
اکنون ساعت 07:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)