![]() |
ما عجب خواریم در چشم تو ای یار عزیز
گویی از روم و خزر نزدت اسیر آوردهایم ش |
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه خون سیاوشش باد /////////م |
مرو از پيشم و عمري نگرانم مگذار
يا چو رفتي به اميد دگرانم مگذار گاهگاهي به من از مهر پيامي بفرست فارغ از حال خود اي جام جهانم مگذار ////ت |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست |
.............؟؟
ترک افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت /////////خ |
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی //// ج |
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست ز |
ز خود شدم ز جمال پر از صفا اي دل بگفتمش كه زهي خوبي خدا اي دل ر |
روی تو خوش مینماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا ت |
تماشا را یکی بخرام در بستان جان ای جان ببین در زیر پای خویش جان افشان جان ای جان ////.... |
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است م |
من از بيگانگان ديگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ف |
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی ک |
کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
که تیر غمزه تمامست صید آهو را گ |
گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت میدهی
جز سر نمیدانم نهادن عذر این اقدام را ک |
کویر و شوره و ریگ رونده
سنوم جانکش و شیر دمنده ب |
باغی که در آن آشیانه کردی
منزلگه صیاد جانشکار است ب |
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از ديده بارمت م |
مرا خیره گشتی سر از فر شاه
وزان ژنده پیلان و چندان سپاه ک |
کس به آرام جان ما نرسد
که نه اول به جان رسد کارش س |
سزاي تكيه گهت منظري نمي بينم
منم زعالم واين گوشه معين چشم ق |
قصد جانست طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که درین کار به جان می کوشم //ا |
اي پادشاه صورت ومعني كه مثل تو
ناديده هيچ ديده ونشنيده هيچ گوش م |
من از رندی نواهم کرد توبه
ولو آذیتنی بالجهر و والحجر //ی |
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمودن آن شاهد هر جايي ك |
يارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمودن آن شاهد هر جايي ك |
کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی
تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب ف |
فرحبخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعر و مغز جان اجزاست ا |
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست ب |
برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا ع |
عيسي روزگاري سياح باش در شب در آب و در گل اي جان تا همچو خر نخسپي پ |
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را ر |
آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
وان چشم آهوانه که چون میکند نگاه حرف پ p بود! پ P |
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
می رود چون سایه هردم بر در و بامم هنوز س |
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی ت |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش م |
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را ر |
ره اين است سعدي که مردان راه
به عزت نکردند در خود نگاه /////////ل |
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را ف |
فرود آوردش از گلگون رهوار
به گلزار مهين بانو دگر بار /////////ن |
اکنون ساعت 08:54 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)