![]() |
دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی
تو نقش میبینی و من نقشبند مینگرم |
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت |
تندرستانرا نباشد درد ریش
جز بهمدردی نگویم درد خویش |
شهریارا اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی |
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
تا تو را حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد ترا افسانه پیش |
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگال می رود |
در خرقه توبه آمدم روزی چند
چشم به دهان واعظ و گوش به پند |
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش |
شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تشنگانرا نماید اندر خواب
همه عالم بچشم چشمه آب |
بعد از این روی من و آیینه وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند |
دلش را برده بود آن هندوی چست
به ترکی رخت هندو را همی جست |
تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارتهای ابرو |
و گر بر وی نشستن ناگزیرست
نه شب زیباتر از بدر منیرست |
تا تاج زرم باشد چون لاله نصیبم شد
خونین جگری عمری دل همچو پرستویی |
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا |
از آن زمانی که ز چشم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحونست... |
ترا تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچ کس نزند بر درخت بی بر سنگ |
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا که گر بدانی هم اوت رهبر آید |
دریاب کنون که نعمتت هست بدست
کاین دولت و ملک می رود دست بدست |
تا تمنای سپیده دلم برات تپیده شعر میگفتم همش سبد سبد قصیده |
هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار ور ندانی که در نهانش چیست محتسب را درون خانه چکار؟ |
روز ها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم |
ما و می و زاهدان و تقوی
تا یار سر کدام دارد |
در مذهب ما باده حلالست ولیکن بی روی توای سرو گلندام حرام است |
تا کی در انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت بپا کنیم |
میام میام دنبالت تو کوچه های احساس میم میام سراغت با یک سبد گل یاس |
سپهدار چو از چنگ رستم بجست
بخوایید رستم همی پشت دست. |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می دهند آبی و دلها را توانگر میکنند... |
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت |
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد ود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان |
نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی |
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میاید |
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا |
از سر کوی تو هر کو به بملامت برود
نـرود کارش و آخـر به خجـــالت برود |
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت |
اکنون ساعت 03:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)