![]() |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده |
هین سخن تازه بکو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود |
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست...:cool:
کان شمع میسوزد و پروانه ندارد...:cool: |
دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو |
[COLOR="Green"]واسه قطع دل خستم موندن و بهونه کردی...:23:
سر رات خدا میدونه چندتا دل ویرونه کردی...:17:[/COLOR] |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
تو نیستی در برم دل در برم نیست...
هوای دیگری اندر سرم نیست... به جان دلبرم کز هر دو عالم... تمنای دگر جز دلبرم نیست... :rolleyes: |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست |
توحید گوی او نه بنی آدم اند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد |
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم |
مردم دیده با جز به رخت ناظر نیست دل ســرگشته ما غیر ترا ذاکر نیست |
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لب خنـدان هر گـل، اشک شبـنم دیـده ام |
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او |
ورنبود مشربه از زر ناب
با دوکف دست توان خورد آب. |
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم |
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم |
مرا كيفيت چشم تو كافيست
رياضت كش به بادامي بسازد... |
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید |
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می شکند گدای تو |
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید |
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست |
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد |
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد
بــاد بیرون برد از کـوی تــو خـاکستر مـن |
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس... |
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام
طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند |
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم |
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را |
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا |
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست |
تا کی از دست تو خونابه خورم؟ رحمتی، کز غم خون شد جگرم |
من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت |
تا تواني رفع غم از خاطري غمناک کن
در جهان گرياندن آسان است اشکي پاک کن |
نمییابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمیدانم عجبتر آنکه میبینم جمال تو عیان، لیکن نمیدانم چه میبینم من نادان؟ نمیدانم |
مجنون نشد آرام پذیر از رخ لیلی
دردیست جدایی که به درمان نرسیده |
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیـچ کـس مـن نپسـندم کـه بجـای تـو بـود |
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود |
اکنون ساعت 02:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)