![]() |
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟ |
کهتری را که مهتری یابد
هم بدان چشم کهتری منگر خرد شاخی که شد درخت بزرگ در بزرگیش سرسری منگر |
رسد ز چرخ عطارد هزار تهنيتت
چو فکرتت صفت امر کن فکان گيرد |
در بيابان جنون هر جا كه جوش لاله است
عاشقان خاري ز پاي خويش بيرون كرده اند |
دامن ز پای بر گیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان سعدی |
نوشتم نامه وز گمراهي طالع نميدانم
که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامهبر يا نه |
همیشه گفته ام اما نمیشود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست |
تا جام نگـیـری نرســـی از پـــــی مـــقــــصـــد طی کردن این راه به دست است قدم نیست |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند |
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و نالهی خود در فغانم شبان تار از درد جدایی کند فریاد مغز استخوانم |
مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده
که من بر بستر هجران ز سعي خويش بيمارم |
مشاعره سنتی
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی |
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی |
یا سبو یا خم می یا قدح باده کنند یک کف خاک در این میکده ضایع نشود |
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که زار پنهان خواهد شد آشکارا استاد سخن لسان الغیب |
اي گدايان خرابات خدا يار شماست
چشم انعام مداريد ز انعامي چند |
نقل قول:
خوش اومدی عزیز :53::53::53: نقل قول:
دلا گر طالب یاری در آ از خویش بیگانه بقای جسم و جان باشد ورای شمع و پروانه |
نقل قول:
دیدم یاران هستن منم به جمع می گساران امدم :53::53: و به امید ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن از حضرت مولانا هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شوگر از شاهکارهای مولانا جلال الدین تبریزی که استاد شجریان نیز خوندن خالی از لطف نیست |
به به پس یکی پیدا شد مثل ما در مشاعره هاش گرای موسیقیاییشم بده ...
روزی تن من بینی قربان سر کویش وین عید نمیباشد الا به هر ایامی ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی سعدی |
یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را؟ صائب تبریزی |
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد من از پیر مغان منت پذیرم خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم آواز دشتی با صدای محمد رضا شجريان، ساخته حسن يوسف زمانی |
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا مولانا |
از گشت چرخ کار به سامان نيافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نيافتم |
مرا پرسي كه چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست حديث عاشقي بر من رها كن تو ليلی شو، كه من مجنونم ای دوست به فريادم ز تو هر روز، فرياد! از اين فرياد روز افزونم ای دوست شنيدم عاشقان را مینوازی مگر من زان ميان بيرونم ای دوست نگفتی گر بيفتی گيرمت دست!؟ ازين افتاده تر كهاكنونم ای دوست؟! غزلهای نظامی بر تو خوانم نگيرد در تو هيچ افسونم ای دوست دانلود کنید |
تيغ تو کز خون خصم قطرهچکان آمده
گلشن فتح تو راست شاخ گل ارغوان |
نی بیزر و زور شه سپه بتوان داشت نی بیدل و زهره ره نگه بتوان داشت در سنگستان قرابه آنکس ببرد کز سنگ قرابه را نگه بتوان داشت |
تا که وقت تندخوئي چارهسازيها کند
در تسلي کاري خوي بهانه جوي او |
وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است
چون زلیخا، عشق میترسم جوان سازد مرا |
اهل کفر از آتش بغض عداوت پختهاند
از براي خفت اسلام صد سوداي خام |
مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست
مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا نکرده بود تماشا هنوز قامت راست که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا چنان ز تنگی این بوستان در آزارم که صبح عید بود روی گلفروش مرا |
از آستان پير مغان سر چرا کشيم
دولت در آن سرا و گشايش در آن در است |
تنا تو نگاه می کنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردنیست ممنون کورش جانم البته که وقتی شعر با موسیقی همراه بشه که دلرباتر خواهد بود به خصوص ما آذربایجانی ها که شعر ما عجین هست با موسیقی |
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است |
تا بنده ز خود فانی مطلق نشود
توحید به نزد او محقق نشود توحید حلول نیست نابودن تست ورنه به گزاف باطلی حق نشود مولانا |
در پیش سرنوشت پر از ابهام
در پی غم گذشته محنت بار.... |
راز درون پرده ز رندان مست پرس کاين حال نيست زاهد عالی مقام را |
اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب
ميانهي من و او نگسلد کمند ارادت |
تا تو هستی در وجود و در عدم
کی توانی زد درین منزل قدم ... |
اکنون ساعت 02:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)