![]() |
روی بنمای و مرا گو که ز جان و دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه بجان گو درگیر |
رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم
گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر |
رندی اموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می انسان نشود |
در بهای بوسه جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث. |
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی |
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر |
روزگاریست که سودای بتان دین منست غم اینکار نشاط دل غمگین منست |
تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد |
نسيم در سر گل بشکند کلاله سنبل |
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود |
دل می خورد غم من و من می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت دایما یکسان نیاشد حال دوران غم مخور |
روم به خواب که شاید ترا به خواب ببینم
کجاست خواب؟مگر خواب را به خواب ببینم |
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه قند و شکر می بارم |
مزد ان شب زنده داریهای عهد عاشقی
این دل روشن که در پایان کارم داده اند |
دل خرابی می کند دلدار را اگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
پر می و نقل است سرا، با همه پیکار چرا شاهد مجلس بنشین، زاهد بطّال بیا |
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را فرصت چنان نداد که شب را سحر کند؟ |
خوشوقت گروهی که در اندیشۀ یارند چون کعبهروان روی به دیوار ندارند |
محتسب هست و شیخ، آمد صحبت عشق در میان از چی کنم مجابشان، پخته یکی و خام، دو |
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه یافتم دغایی |
خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد که همچو خضر گرفتار عمر جاوید است |
زندگی آخر سرآید، بندگی درکار نیست بندگی گر شرط باشد، زندگی درکار نیست |
ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را |
مبحث عشق است ای زاهد خموشی پیشه کن عرض علم و موشکافی ها به عرض ریش نیست |
چه خبر شده؟قانون مشاعره عوض شده؟؟؟؟این مدت که ما نبودیم؟؟؟؟؟
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان دادم |
نه فرانک جان قانون عوض نشده! نباید پشت هم بچه ها شعر بگن!!!این خلاف قانون مشاعره هست!
--------------------------------------------------------------- می فکن بر صف رندان نظری بهتر ازین بر در میکده میکن گذزی بهتر از این |
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی |
يار با ما بي وفايي مي كند
بي دليل از من جدايي مي كند شمع جانم را بكشت آن بي وفا جاي ديگر روشنايي مي كند |
دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی دل عالمی ز جا شد چو نقاب برگشودی دو جهان به هم بر امد چو به زلف تاب دادی |
یا رب این شمع شب افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد |
در شگفتم که دریـن مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادنت |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
لذت نام های تو ذوق پیام های تو
می نرود سوی لبم سخت شدست در برم... |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست |
تو تری و خشکی ای جان ختنی و مشکی ای جان
شب قدر و سال و ماهی عرفات و روز عیدی |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
دل ز همه بر کنم از بهر تو
بهر وفای تو ببندم نطاق |
اکنون ساعت 01:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)